درس‌هایی از سورۀ «فتح» از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی

درس‌هایی از سورۀ «فتح» از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی


سورۀ فتح در یک نکاه / فضیلت تلاوت سورۀ «فتح» / قاطعیت در برابر دشمن / مهربانی با مردم / مدیریت آرامش در میدان جنگ / تقویت روحیه در شرایط جنگی / شکست محتوم دشمن؛ سنت الهی‌

سورۀ «فتح» چنانکه از نامش پیدا است، پیام‌آور فتح و پیروزی است؛ پیروزی بر دشمنان اسلام، پیروزی چشم‌گیر و قاطع. برای درک محتوای این سوره قبل از هر چیز لازم است درس‌ها و پیام‌های این سوره را بدانیم؛ [به ویژه آنکه] آیات این سوره فوق العاده حساس و سرنوشت‌ساز و مخصوصاً برای مسلمانان امروز در برابر حوادث گوناگونی که جوامع اسلامی با آن درگیر هستند، الهام‌آفرین است.

سورۀ «فتح» در یک نکاه

سورۀ «فتح» در «مدینه» نازل شده و دارای 29 آیه است. این سوره پس از ماجرای «حدیبیه» در سال ششم هجرت نازل شده است.

توضیح اینکه: پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم در سال ششم هجرت تصمیم گرفت که به اتفاق مهاجرین و انصار و سایر مسلمانان به عنوان مراسم «عمره» به سوی مکّه حرکت کند، و قبلاً به مسلمانان اطلاع داده بود که من در خواب دیدم همراه یارانم وارد «مسجد الحرام» شده‌ایم و مشغول مناسک عمره هستیم.

مسلمانان در «ذی الحلیفه» نزدیک مدینه احرام بستند و با تعداد زیادی شتر برای قربانی حرکت کردند.

وضع حرکت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به خوبی نشان می‌داد که هدفی جز انجام این عبادت بزرگ ندارد. تا اینکه پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم وارد سرزمین «حدیبیه» شد. حدیبیه قریه‌ای در نزدیکی مکّه بود که حدود 20 کیلومتر تا مکّه فاصله داشت.

ولی در اینجا قریش باخبر شدند و راه را بر پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم بستند، و از ورود او به مکّه مانع شدند. در واقع تمام سنت‌هایی را که در زمینه امنیت زائران خانۀ خدا در ماه حرام داشتند، زیر پا گذاردند. چراکه آنها معتقد بودند در ماه‌های حرام - از جمله ماه ذی القعده که پیامبر در آن ماه قصد عمره داشت - و مخصوصاً در حال احرام، نباید مانع هیچکس شوند. حتی اگر کسی قاتل پدر خویش را در این ایام و در این مراسم می‌دیدند، ابداً متعرض او نمی‌شدند.

در اینجا ماجرای مفصلّی پیش آمد که به عقد قرارداد صلحی میان پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و مشرکان مکّه به نام «صلح حدیبیه» منتهی شد. ولی به هر صورت آن سال مانع ورود پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به مکّه شدند. ناچار پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به یارانش دستور داد که شترهای خود را در همان‌جا قربانی کنند، سرهای خود را بتراشند و از احرام بیرون آیند، و به سوی مدینه بازگردند.

در اینجا طوفانی از غم و اندوه مسلمانان را فرا گرفت، و انبوهی از ناراحتی‌ها و گاه شک و تردید بر افراد ضعیف الایمان غالب شد.

موقعی که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم از حدیبیه به سوی مدینه می‌آمد مرکبش سنگین شد و از حرکت باز ایستاد. در همین حال چهرۀ مبارکش غرق سرور و شادمانی بی‌سابقه‌ای گشت و فرمود: هم‌اکنون آیات سورۀ «فتح» بر من نازل شد.[1] از اینجا جوّ خاص حاکم بر این سوره کاملا نمایان می‌شود.

در یک بررسی اجمالی می‌توان گفت که این سوره از هفت بخش تشکیل یافته است.

1. سوره با مسئلۀ بشارت فتح آغاز می‌شود، و آیات انجام آن نیز به همین مسئله مربوط است، و تاکید بر تحقّق خواب پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم دائر به وارد شدن به مکّه و انجام مناسک عمره است.

2. بخش دیگری از سوره حوادث مربوط به «صلح حدیبیه» و« نزول سکینه» و آرامش بر دل‌های مؤمنان و مسائل «بیعت رضوان» را بازگو می‌کند.

3. در بخش دیگری از مقام پیامبر و هدف والای او سخن می‌گوید.

4. در قسمت دیگری از کارشکنی‌های منافقان و نمونه‌هایی از عذرهای واهیشان در مورد عدم شرکت در میدان جهاد پرده برمی‌دارد.

5. در بخش دیگر قسمتی از تقاضاهای نابجای منافقان را منعکس می‌سازد.

6. سپس کسانی را که از شرکت در میدان جهاد معذورند، معرفی می‌کند.

7. بالاخره در بخشی نیز از ویژگی‌های پیروان خط مکتبی پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم و صفات مخصوص آنها سخن می‌گوید.[2]

فضیلت تلاوت سورۀ «فتح»‏

درباره این سوره روایات عجیبی در منابع اسلامی دیده می‌شود:

1. در حدیثی از انس آمده است که می‌گوید: هنگامی که ما از «حدیبیه» بازمی‌گشتیم، درحالی‌که مشرکان مانع ورود ما در مکّه و انجام مراسم عمره شده بودند، سخت غرق اندوه و غم بودیم، ناگهان خداوند آیه «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً»[3]را نازل فرمود.

پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: «لَقَد انزِلَت عَلَی آیةٌ هِی احَبُّ الَی مِنَ الدُّنیا کُلّها؛ آیه‌ای بر من نازل شده که از تمام دنیا نزد من محبوب تر است». در بعضی از روایات نیز آمده است سوره‌ای بر من نازل شده... .[4] «عبد اللَّه بن مسعود» می‌گوید: «هنگام بازگشت از "حدیبیه" وقتی "إِنَّا فَتَحْنا ..." بر پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نازل شد، حضرت چنان غرق سرور گشت، که خدا می‌داند».[5]

2. در حدیث دیگری از پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم آمده است: «مَنْ قَرَأَهَا، یعْنِی سُورَةَ اَلْفَتْحِ، فَکَأَنَّمَا شَهِدَ مَعَ مُحَمَّدٍ (ص) فَتْحَ مَکَّةَ؛ هر کس این سوره را قرائت کند، مانند کسی است که به هنگام فتح مکّه در خدمت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و در لشکر او بوده است».[6]

3. در روایت دیگری آمده: «فَکَأَنَّمَا کَانَ مَعَ مَنْ بَایعَ مُحَمَّداً (ص) تَحْتَ اَلشَّجَرَة؛ مانند کسی است که با محمد صلّی الله علیه وآله وسلّم در زیر درختی که در حدیبیه بود بیعت کرده است!».[7]

4. بالآخره در حدیثی از امام صادق علیه السلام می‌خوانیم: «حَصِّنُوا أَمْوَالَکُمْ وَنِسَاءَکُمْ وَمَا مَلَکَتْ أَیمَانُکُمْ مِنَ اَلتَّلَفِ بِقِرَاءَةِ إِنَّا فَتَحْنَا، فَإِنَّهُ إِذَا کَانَ مِمَّنْ یدْمِنُ قِرَاءَتَهَا نَادَی مُنَادٍ یوْمَ اَلْقِیامَةِ حَتَّی تَسْمَعَ اَلْخَلاَئِقُ أَنْتَ مِنْ عِبَادِی اَلْمُخْلَصِینَ أَلْحِقُوهُ بِالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِی وَأَدْخِلُوهُ جَنَّاتِ اَلنَّعِیمِ وَاِسْقُوهُ مِنَ اَلرَّحِیقِ اَلْمَخْتُومِ بِمِزَاجِ اَلْکَافُورِ؛ اموال و همسران و آنچه را در ملک شما است با قرائت "انا فتحنا" از تلف حفظ کنید، کسی که پیوسته آن را تلاوت کند روز قیامت منادی صدا می‌زند آن چنان که همه خلائق می‌شنوند: تو از بندگان مخلص منی، او را به بندگان صالحم ملحق سازید، و در باغ‌های پر نعمت بهشت او را وارد کنید، و از نوشیدنی مخصوص بهشتیان سیرابش نمائید!».[8] ناگفته پیداست این همه فضیلت و افتخار با تلاوت خالی از اندیشه و عمل حاصل نمی‌شود. بلکه هدف اصلّی از تلاوت، تطبیق اعمال و خلق‌وخوی خویش بر مفاد این آیات است.[9]

قاطعیت در برابر دشمن

خداوند متعال اجازه نمی‌دهد که دشمنان کینه‌توز از رحمت و رأفت اسلامی سوءاستفاده کنند. بلکه دستور می‌دهد همان‌گونه که باید در مقابل دوستان یا دشمنان فریب‌خورده، نرم و مهربان باشید در برابر دشمنان لجوج و سرسخت، با خشونت و شدت عمل برخورد کنید. تا آنجا که یاران راستین پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را با این اوصاف معرفی می‌کند: «أشِدَّاءُ عَلَی‏ الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَینَهُمْ‏؛ در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند».[10]

در این بین نقش «قوۀ غضب» به عنوان یکی از نعمت‌های بزرگ الهی [کلیدی است]؛ زیرا به وسیلۀ آن انسان می‌تواند بقای خود را حفظ کند و مدخلیتی بزرگ در تشکیل مدینۀ فاضله و نظام برتر دارد. این قوه مایۀ‏ «اشِدَّاءُ عَلَی‏ الْکُفَّارِ»[11]است که از اوصاف مؤمنین است.

اشتباه کردند کسانی که فکر کردند، باید «قوۀ غضبیه» کشته شود و خاموش کردن آن از کمالات و معارج نفس است. آنها از مقام اعتدال و حدّ کمال غافلند و نفهمیدند که در جمیع سلسلۀ حیوانی، خداوند این قوه را عبث و بیهوده نیافریده است و این سرمایۀ زندگانی را بی‌جهت نداده است. جهاد با دشمنان‏ دین‏ و دفع‏ دشمن‏ از مال و ناموس و دیگر نوامیس مبتنی بر این قوه است.[12]

آری یاران راستین پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم کانونی از عواطف و محبت نسبت به برادران و دوستان و هم‌کیشانند، و آتشی سخت و سوزان، و سدّی محکم و پولادین در مقابل دشمنان.

در حقیقت عواطف آنها در این «مهر» و «قهر» خلاصه می‌شود، اما نه جمع میان این دو در وجود آنها تضادی دارد، و نه قهر آنها در برابر دشمن و مهر آنها در برابر دوست سبب می‌شود که از جادۀ حقّ و عدالت قدمی بیرون نهند.[13]

آنها در مقابل دشمنان شدید و قوی و محکم هستند و ترس و هراسی ندارند و همچون سدّی قوی و نفوذناپذیر دافعه‌ای قوی و نیرومند دارند.

طبق این آیۀ شریفه، خشونت در مقابل دشمن نه تنها عیب نیست، بلکه خوب و گاهی لازم است. کسانی که در عصر حاضر خشونت را بطور کلّی مردود می‌دانند، معنای خشونت را نمی‌فهمند و با آیات قرآن و تاریخ اسلام آشنایی ندارند. در مقابل دشمن باید محکم ایستاد؛ گرگ، زبان نرم و منطق و استدلال نمی‌فهمد؛ بلکه باید با هر سلاحی که داریم او را از خود دور کنیم.

بسیاری از انسان‌های عصر حاضر از گرگ بدترند؛ انسان‌نماهایی که در فلسطین اشغالی شکم زن مسلمان حامله را پاره می‌کنند و کودک درون رحم او را با گلوله می‌کشند، منطق و نرمی نمی‌فهمند! در مقابل چنین انسان‌نماهایی باید ایستاد و دفاع کرد و این عین عدالت است. این کاری است که طبیعت نیز با آن همراه است؛ گلبول‌های سفید بدن ما، هنگامی که متوجّه ورود دشمن خطرناک، یعنی میکروب‌ها، به بدن می‌شوند با شدّت و قاطعّیت با آن برخورد نموده و آنها را نابود می‌کنند.

اگر رزمندگان شیعۀ جنوب لبنان نبودند، آن دلیرمردانی که مظهر «أشِدّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَینَهُمْ»[14] هستند، اسرائیل به بسیاری از کشورهای همسایه‌اش تجاوز می‌کرد. چون اسرائیل گرگ است و گرگ جز زبان زور نمی‌فهمد. این جوانان چه دلیرانه درخشیدند! [شهید] سید حسن نصراللّه، رئیس [فقید] حزب اللّه لبنان می‌گفت: اینها (رزمندگان شیعه) کاری کردند، که تمام ارتش‌های کشورهای عربی نتوانست انجام دهد.[15]

مهربانی با مردم

آیۀ شریفۀ «رُحَماءُ بَینَهُمْ؛ در میان خود مهربانند»،[16] نیز از جمله صفات مسلمان واقعی است که همان اندازه که در برابر دشمن، شدید و سخت است، با دوستان خود و سایر مسلمانان مهربان و صمیمی‏ است. مهر با دوستان و قهر با دشمنان، جاذبه در مقابل مسلمانان و دافعه در مقابل کفّار از ویژگی‌های اصحاب پیامبر است. مسلمان واقعی مجموعه‌ای است از قهر و لطف.[17]

حال اگر آنجا که باید جاذبه داشته باشیم، تبدیل به دافعه شود، مردم از حوزۀ جاذبه دور می‌شوند و در حوزۀ جاذبه دشمن قرار می‌گیرند، مثل کره ماه که دور زمین می‌گردد اگر دافعه زمین زیاد شود از زمین دور می‌شود و جذب کرات دیگر منظومۀ شمسی می‌شود. نکتۀ قابل توجّه اینکه باید مراقب باشیم و با کوچک ترین نقطۀ ضعف، افراد را از خود نرانیم، چراکه به غیر از معصوم علیه السلام، همه جایز الخطا هستند و با کمترین خطا طردشان نکنیم. بعضی عادتشان است که فقط نقاط ضعف را می‌بینند و لذا می‌بینیم که غالباً بدبین هستند و این خُلق شیطانی است. باید در زندگی نقاط قوت دیگران را ببینیم و نقاط ضعف را به آنها گوشزد کنیم.[18]

اصل اولیه در برخورد با مردم، ملایمت همراه با مهر و عواطف انسانی است. سیرۀ پیامبران و اوصیاء علیهم السلام نشان می‌دهد که آنها از این طریق تا آخر عمر منحرف نشدند. در مورد حضرت موسی علیه السلام و برادرش هارون علیه السلام می‌خوانیم که مأمور می‌شوند با نرمی با فرعون و کسی که ادعای خدائی‏ «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی؛ من پروردگار برتر شما هستم!»،[19] می‌کند، برخود کنند: «فَقُولا لَهُ قولًا لینا؛ بگویید به او گفتنی نرم».[20] با او سخن به نرمی بگویید، شاید متذکر شده، و قلبش خاشع گردد: «لَّعَلَّهُ یتَذَکَّرُ أَوْ یخْشَی».‏[21] حتی در بعضی روایات دارد که مأمور بودند، فرعون را با بهترین نامش صدا کنند، تا دل تاریکش روشن شود.[22]

همین نرمش و ملایمت، سکوی پرش بزرگی برای دست‌یابی به اهدافی بلند است. رمز موفقیت پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم و آنچه دخیل در گرایش مردم به او شد، اخلاق و نرمی و تواضع او بود. اگر با خشونت با مردم برخورد می‌کرد، کسی به گرد او جمع نمی‌شد: «وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ‏؛ اگر با غلظت و شدت بودی‏ از گرد تو پراکنده می‌شدند».[23]

در روایات اسلامی که در تفسیر آیۀ 29 سورۀ «فتح» آمده است تأکید فراوانی روی اصل «رُحَماءُ بَینَهُمْ‏» دیده می‌شود.

از جمله در حدیثی از امام صادق علیه السلام می‌خوانیم: «اَلْمُسْلِمُ أَخُو اَلْمُسْلِمِ لاَ یظْلِمُهُ وَلاَ یخْذُلُهُ وَلاَ یخُونُهُ وَیحِقُّ عَلَی اَلْمُسْلِمِینَ اَلاِجْتِهَادُ فِی اَلتَّوَاصُلِ وَاَلتَّعَاوُنُ عَلَی اَلتَّعَاطُفِ وَاَلْمُوَاسَاةُ لِأَهْلِ اَلْحَاجَةِ وَتَعَاطُفُ بَعْضِهِمْ عَلَی بَعْضٍ حَتَّی تَکُونُوا کَمَا أَمَرَکُمُ اَللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ رُحَمَاءَ بَینَکُمْ مُتَرَاحِمِینَ مُغْتَمِّینَ لِمَا غَابَ عَنْکُمْ مِنْ أَمْرِهِمْ عَلَی مَا مَضَی عَلَیهِ مَعْشَرُ اَلْأَنْصَارِ عَلَی عَهْدِ رَسُولِ اَللَّهِ (ص)؛ مسلمان برادر مسلمان است، به او ستم نمی‌کند، تنهایش نمی‌گذارد، تهدیدش نمی‌کند، و سزاوار است مسلمان در ارتباط و پیوند و تعاون و محبت و مواسات با نیازمندان کوشش کند، و نسبت به یکدیگر مهربان باشند، تا مطابق گفته خداوند «رُحَماءُ بَینَهُمْ‏» نسبت به یکدیگر با محبت رفتار کنید، و حتی در غیاب آنها نسبت به امورشان دلسوزی کنید، آن‌گونه که انصار در عصر رسول اللَّه صلّی الله علیه وآله وسلّم بودند».[24]

انسان با نرمی می‌تواند قدرت خود را مضاعف کند و در حدیثی آمده است: «مَنْ لاَنَ عُودُهُ کَثُفَتْ أَغْصَانُهُ؛ کسی که‏ برگشتن او نرم و سریع باشد، شاخه‌هایش زیاد می‌شود».[25] یعنی اگر کسی زود منعطف به مردم شد و در برخوردها سریع از غضب و شدت خود برگشت، مردم هم به او متمایل شده، و همچون شاخه‌هایی قوی برای حفاظت و یاری او خواهند بود. این کلام به صورت مثلی درآمده برای افراد متواضع که با مردم الفت گرفته، و مردم نیز آنها را دوست دارند، و در نتیجه به وسیلۀ مردم و با اجتماع آنها قدرت پیدا می‌کنند.[26]

مدیریت آرامش در میدان جنگ

قرآن مجید درباره پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم و مؤمنان می‌فرماید: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ‏ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَکانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً؛ او کسی است که آرامش را در دل‌های مؤمنان نازل کرده، تا ایمانی بر ایمانشان افزوده شود، لشکریان آسمان و زمین از آن خداست و خداوند دانا و حکیم است».[27]

«سکینة» در اصل از مادۀ «سکون» به معنی یک نوع حالت آرامش و اطمینان است، که هرگونه شک و دودلی و ترس و وحشت را از انسان دور می‌سازد، و او را در برابر حوادث سخت و پیچیده ثابت‌قدم می‌گرداند. «سکینه» با ایمان رابطۀ نزدیکی دارد، یعنی زاییدۀ ایمان است. افراد باایمان هنگامی که به یاد قدرت بی‌پایان خداوند می‌افتند و لطف و مرحمت او را در نظر می‌آورند، موجی از امید در دلشان پیدا می‌شود. اینکه می‌بینیم در بعضی از روایات، «سکینه» به ایمان تفسیر شده‏[28] و در بعضی دیگر به یک «نسیم بهشتی» در شکل و صورت انسان‏[29] همه بازگشت به همین معنی می‌کند.

در هر حال این حالت فوق العادۀ روانی، موهبتی است الهی و آسمانی که در پرتو آن، انسان مشکل ترین حوادث را در خود هضم می‌کند، و یک دنیا آرامش و ثبات قدم در درون خویش احساس می‌نماید.

جالب توجه اینکه قرآن در آیات مورد بحث نمی‌گوید: «ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلی‏ رَسُولِهِ وَعلیکم». با اینکه تمام جمله‌های پیش از آن به صورت خطاب و با ضمیر «کُم» ذکر شده است. بلکه می‌گوید: «عَلَی الْمُؤْمِنِینَ‏»، اشاره به اینکه منافقان و آنها که طالبان دنیا در میدان جهاد هستند، سهمی از این «سکینه» و آرامش ندارند، و تنها این موهبت نصیب افراد باایمان می‌شود.

همین سکینه و آرامش بود، که در جنگ‌های اسلامی عامل پیروزی مسلمین بر دشمنان گردید، در لحظات بسیار سخت و طوفانی مانند زمانی که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم در غار «ثور» بود و دشمن خون‌خوار در جستجوی آن حضرت، به در غار رسیده بود، باز همین سکینه و آرامش به یاری او شتافت.[30]

 به همین دلیل در حوادثی که هرکس در برابر آن کنترل خویش را از دست می‌دهد، آنها روحی آرام و عزمی راسخ، و اراده‌ای آهنین، و تزلزل‌ناپذیر داشتند.[31]

شب‏ بعد از جنگ‏ احد شب دردناک و پراضطرابی بود مسلمانان پیش‌بینی می‌کردند که سربازان فاتح قریش بار دیگر به مدینه بازگردند و آخرین مقاومت مسلمانان را در هم بشکنند و شاید جسته گریخته خبر تصمیم بت‌پرستان به بازگشت نیز به آنها رسیده بود و مسلماً اگر بازمی‌گشتند خطرناک ترین مرحلۀ جنگ رخ می‌داد.

در این میان مجاهدان راستین و توبه‌کنندگانی که از فرار أحد پشیمان شده بودند و به لطف پروردگار اعتماد داشتند و به وعده‌های پیغمبر نسبت به آینده دل‌گرم و مطمئن بودند، در میان این اضطراب و وحشت عمومی خواب آسوده و آرام‌بخشی داشتند، درحالی‌که لباس جنگ در تن آنها بود و سلاح در کنار آنها. اما منافقان و افراد ضعیف الایمان و ترسو در میان انبوهی از افکار ناراحت‌کننده تمام شب را بیدار ماندند و بدون اینکه بخواهند، برای مؤمنان حقیقی پاسداری کردند.

 آیۀ شریفۀ قرآن ماجرای آن شب را تشریح می‌کند و می‌گوید: «ثُمَّ انْزَلَ عَلَیکُمْ مِن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً یغْشی‏ طائِفَةً مِنْکُمْ وَطائِفَةٌ قَدْ أهَمَتْهُمْ أنْفُسُهُمْ یظُنُّونَ بِاللَّه غَیرَ الْحَقِّ ظَنَّ ألجاهِلِیةِ؛ سپس به دنبال این غم و اندوه آرامش بر شما فرستاد، این آرامش به صورت خواب سبکی بود که جمعی از شما را فرا گرفت، اما جمع دیگری در فکر جان خویش بودند [و خواب به چشمانشان نمی‌رفت!] آنها گمان‌های نادرستی‏ دربارۀ‏ خدا هم‌چون‏ گمان‌های دوران‏ جاهلیت داشتند».[32]

[اینگونه است که] امام علی علیه السلام در بیان فنون جهاد الهی که در میدان جنگ بسیار کارساز است، حفظ آرامش و خونسردی را ذکر می‌کند: «وَتَجَلْبَبُوا السَّکِینَة؛ و لباس رویین خود را آرامش و خونسردی قرار دهید»،[33] و در واقع لشکریانش را با این سلاح‏، مجهّز می‌سازد.

و یا در دستوری دیگر می‌فرماید: «وَعَضُّوا عَلَی النَّواجِذِ، فَإِنَّهُ أَنْبَی لِلسُّیوفِ عَنِ الْهَام؛ دندان‌ها را بر هم بفشارید! که مقاومت جمجمه‌ها را در برابر ضربات دشمن بیشتر می‌کند».‏[34]

«نواجذ» جمع «ناجذ» گاه به معنای همۀ دندان‌ها تفسیر شده. گفته می‌شود، این کار دو فایدۀ مهم دارد، نخست اینکه: ترس و وحشت را از بین می‌برد، به همین دلیل انسان هنگامی که از ترس می‌لرزد، بطور ناخود آگاه دندان‌ها را به هم فشار می‌آورد، تا لرزۀ آنها ساکت شود. و دیگر اینکه: عضلات و استخوان‌های سر را محکم نگاه می‌دارد، تا در برابر ضربات دشمن آسیب کمتری ببیند.[35]

تقویت روحیه در شرایط جنگی

با اینکه قبول اسلام و قرآن، و شهادت به رسالت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم، مساوی با اعلام وفاداری کامل نسبت به آن حضرت بود، در عین حال هنگامی که کار به مراحل حسّاس و بحرانی می‌رسید، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم با آنها تجدید بیعت می‌کرد. از این طریق روح تازه‌ای در کالبد آنها می‌دمید و خون تازه‌ای در عروقشان جاری می‌ساخت.

همان‌گونه که در ماجرای «حدیبیه» پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم با 1400 نفر بدون ساز و برگ جنگی، با احرام، و به قصد زیارت خانۀ خدا، به چند فرسخی مکّه [حدیبیه] رسید، امّا سران قریش مانع ورود مسلمانان به مکّه شدند. در اینجا سفیرانی میان پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و قریش رفت‌وآمد نمودند. در یکی از این مراحل، قریش فرستادۀ پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را توقیف کردند و چیزی نگذشت که خبر قتل او در میان مسلمانان شایع شد.

پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به زیر درختی که در آنجا بود، آمد، و با همه تجدید بیعت کرد؛ دست به دست یکیک از مسلمانان داد و از آنان پیمان گرفت که تا پای جان بایستند.

رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم با این کار از یک سو روحیۀ مسلمانان را فوق العاده تقویت کرد و عزم آنها را در برخورد قاطع با دشمن - که معیارهای شناخته‌شدۀ انسانی را زیرپا گذارده بود - محکم نمود. از سوی دیگر، با این قاطعیت، لرزه بر اندام دشمن افکند که چگونه یک گروه کوچکِ بی‌سازوبرگ جنگی که سلاحشان فقط همان شمشیرهایشان بود - که در عرف عرب آن روز جزء وسائل سفر محسوب می‌شد - آن هم در فاصله بسیار دور از خانه و کاشانۀ خود، آماده‌اند با جمعیت عظیم شهری چون مکّه بجنگند!

سران قریش سخت جا خوردند، و برای بستن پیمان عدم تعرّض، پیشقدم شدند. پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به خاطر عقب‌نشینی دشمن و مصالح فراوانی که آن معاهدۀ صلح در کوتاه‌مدّت و درازمدّت داشت، آن را پذیرفت. پیمان صلح حدیبیه بسته شد و مسلمانان با پیروزی به مدینه بازگشتند.[36]

 این بیعت تاریخی که مایۀ خشنودی خداوند بود، «بیعت‏ رضوان‏» نامیده شد، که قرآن در این باره می‌گوید: «لَقَدْ رَضِی اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنینَ إِذْ یُبایعُونَکَ تَحَتَ الشَّجَرَةِ؛ خداوند از مؤمنان هنگامی که در زیر آن درخت با تو بیعت کردند، راضی و خشنود شد».[37]

سخن آخر: (شکست محتوم دشمن؛ سنت الهی)

یکی از سنت‌های تغییرناپذیر الهی در آیات قرآن کریم، مسئلۀ ریشه‌کن کردن توطئه‌گران با یک حملۀ عمومی است که در امت‌های پیشین نیز بوده است.

خداوند در آیۀ 23 سورۀ «فتح» بعد از آنکه پیروزی‏ مؤمنان‏ و شکست‏ کفار و عدم‏ وجود یار و یاور برای آنها را در جنگ‌ها مطرح می‌کند، می‌افزاید: «سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا؛ این سنت پروردگار است که در گذشته نیز بوده، و هرگز سنت الهی تغییر نمی‌پذیرد».

این یک قانون همیشگی الهی است که اگر مؤمنان در امر جهاد ضعف و سستی نشان ندهند و با قلبی پاک و نیتی خالص به مبارزه با دشمنان برخیزند، خدا آنها را پیروز می‌کند. ممکن است گاهی در این امر به منظور امتحان یا اهداف دیگری دیر و زودی باشد، اما قطعا پیروزی نهایی با آنهاست.[38]

منظور از «سنّت» در اینگونه موارد قوانین ثابت و اساسی «تکوینی» یا «تشریعی» الهی است که هرگز دگرگونی در آن روی نمی‌دهد. به تعبیر دیگر، خداوند در عالم تکوین و تشریع اصول و قوانینی دارد که همانند قوانین اساسی مرسوم در میان مردم جهان دست‌خوش دگرگونی و تغییر نمی‌شود. این قوانین هم بر اقوام گذشته حاکم بوده است، هم بر اقوام امروز و آینده حکومت خواهد کرد.

یاری پیامبران، شکست کفار، لزوم عمل به فرمان‌های الهی هر چند ناخوشایند محیط باشد، عدم فایدۀ توبه به هنگام نزول عذاب الهی، و مانند اینها جزء این سنت‌های جاودانی می‌باشد.

این تعبیرات از یک سو به همۀ رهروان راه حقّ دل‌گرمی و آرامش می‌بخشد و از سوی دیگر انسجام و وحدت دعوت انبیاء و یکپارچگی قوانین حاکم بر نظام آفرینش و نظام زندگی انسان‌ها را روشن می‌سازد، و در حقیقت شاخه‌ای است از شاخه‌های توحید.[39]

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir

منابع:
1. تفسیر نمونه

2. پیام امام امیر المومنین علیه السلام


[1] تلخیص از «تفسیر قمى» و «مجمع البیان» و «فى ظلال».

[2] تفسیر نمونه، ج‏22، ص7.

[3] فتح، آیه1.

[4] مجمع البیان (ط - بیروت)، ج 9، ص166.

[5] همان.

[6] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل (ط - قم)، ج‏4، ص349، ح4877.

[7] همان.

[8] ثواب الأعمال و عقاب الأعمال (ط - قم)، ج۱، ص۱۱۵.

[9] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏89 ، ص303، ح1؛ (تفسیر نمونه، ج‏22، ص8).

[10] فتح، آیه29؛ (پیام قرآن، ج‏8، ص389).

[11] فتح، آیه29.

[12] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (شرح خطبه متقین)، ج‏2، ص403.

[13] تفسیر نمونه، ج‏22، ص113.

[14] فتح، آیه29.

[15] مثال هاى زیباى قرآن، ج‏2، ص213.

[16] فتح، آیه29.

[17] مثال هاى زیباى قرآن، ج‏2، ص213.

[18] گفتار معصومین علیهم السلام، ج‏2، ص85.

[19] نازعات، آیه24.

[20] طه، آیه44.

[21] همان، آیه 44.

[22] تفسیر نمونه، ج13، ذیل آیه44 سورۀ طه، ص212-213.

[23] آل‏ عمران، آیه159؛ (اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (شرح خطبه متقین)، ج‏2، ص145).

[24] کافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص174،ح15؛ (تفسیر نمونه، ج‏22، ص123).

[25] غرر الحکم و درر الکلم (ط - قم)، ص613، ح741.

[26] سفینة البحار، ج2، ص520؛ (اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (شرح خطبه متقین)، ج‏2، ص145).

[27] فتح، آیه4.

[28] کافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص15، ح1.

[29] ترجمه تفسیر برهان (ط - تهران)، ج2، ص761.

[30] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏3، ص93.

[31] تفسیر نمونه، ج‏7، ص346.

[32] آل ‏عمران، آیه154؛ (تفسیر نمونه، ج‏3، ص132).

[33] نهج البلاغه، خطبۀ66.

[34] همان.

[35] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏3، ص93.

[36] مدیریت و فرماندهى در اسلام، ص38.

[37] فتح، آیه18؛ (مدیریت و فرماندهى در اسلام، ص69).

[38] تفسیر نمونه، ج‏22، ص88.

[39] همان، ج‏17، ص436.

captcha