مکتب اقتصادی اسلام و پرسشهای فراوانی که امروز در پیرامون آن میکنند
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، مجله مکتب اسلام، دی 1357، سال هجدهم، شماره 11.
مکتب اقتصادی اسلام و پرسشهای فراوانی که امروز در پیرامون آن میکنند
امروز مملکت ما در مرحله تازهای از تاریخ خود گام نهاده که بازگشت به عقب در آن ممکن نیست. تحولات عمیق و دگرگونیهای بزرگی که در این چند ماه اخیر، در جامعه ما به وجود آمد و نقش عقائد اسلامی مخصوصا «مکتب انقلابی تشیع» را به وضوح مشخص کرد، موجب شد گروهی که تاکنون از کنار مسائل اسلامی با بیاعتنائی میگذشتند، و به نفوذ عمیق و نقش موثر آن در جوامع کنونی آگاهی نداشتند، به فکر مطالعه و بررسی جدیدی در مسائل اسلامی بیفتند، و به اصطلاح، اسلام را از نو بشناسند. حتی آنها که از وفاداران راستین اسلام بودند اکنون با دید جدیدی به آن مینگرند؛ شاید به خاطر اینکه تأثیر عمیق مذهب را -منظورم اسلام و تعليمات قرآن است- تا این اندازه قاطع و تعیین کننده سرنوشت نمیدانستند. و به هرحال همگی امروز در این سخن اتفاق نظر دارند که: باید شناخت بهتر و عمیقتر از اسلام راستین، اسلامی که در بحرانیترین لحظات به یاری مردم میشتابد، داشته باشند. و در این وسط چیزی که شاید همه درباره آن پرسش میکنند، مکتب اقتصادی اسلام است.
آنها به راستی میخواهند بدانند که: آیا اسلام فقط میتواند نقش یک عامل کلی برای حرکت جامعه داشته باشد، و یا علاوه بر این، مسیر حرکت و برنامه و خطوطی را که به هدف نهائي منتهی میشود تعیین میکند؟ میخواهند بدانند آیا بعد از آمادگی یك اجتماع برای پیاده کردن و طرح آزادی و عدالت، باید دست نیاز به مکتبهای اقتصادی دنیای امروز دراز کرد، یا «خود كفایی» به نحو كامل در تعليمات و برنامههای اسلامی وجود دارد؟
به همین دلیل این روزها سئوالاتی از قبیل سئوالات زیر مطرح میشود:
1. آیا اسلام مكتب خاص اقتصادی دارد؟
2. آیا برنامههای اقتصادی اسلام، میتواند جوابگوی نیازمندیهای عصر ما گردد؟ یا مخصوص به اعصار و قرون گذشته بوده است؟
3. خطوط اصلی مکتب اقتصادی اسلام کدام است؟
4. آیا در اسلام برنامه موثری برای مبارزه با تراکم ثروت و فاصله طبقاتی پیش بینی شده است؟
5. آیا اسلام، در زمینه مسائل اقتصادی، تنها به توصیهها قناعت میکند؟ یا قوانینی با «ضمانت اجرائی» کافی دراختیار دارد؟
6. مکتب اقتصادی اسلام به كداميك از مکتبهای موجود و معروف جهان (کاپیتالیسم، سوسیالیسم و کمونیسم) شباهت دارد؟ و یا به تعبیر دیگر: به کدام یك نزدیکتر است؟
7. در مکتب اقتصادی اسلام تا چه اندازه روی «مالکیت فردی» و چه مقدار روی «مالکیت جمعی» و گروهی تاکید شده؟
8.آیا برای مبارزه با پدیدههای خطرناك اقتصادی عصرما، مانند انحصارطلبیهای اقتصادی، کارتل بازی، تراست بازی، و هرگونه استثمار اقتصادی در اسلام، برنامهای وجود دارد؟
9- میدانیم بنہستها و تضادهائی در اقتصاد امروز دنیا موجود است؛ آیا راهی برای رهایی از این بنبستها و تضادها در برنامههای اسلامی پیشبینی شده؟
10. خلاصه آیا مکتب اقتصادی اسلام میتواند «عدالت اجتماعی» را توأم با «آزادیهای انسانی» برای بشر عصرما تأمین کند؟
از آنچه در بالا گفتیم روشن میشود که: هدف ما در این بحثها این نیست که مکتبهای گوناگون اقتصادی را به سبك «اقتصاد کلاسيك» مشروحا مورد بحث قرار دهیم. همچنین هدف، این نیست که مسائل اقتصادی به طور گسترده مورد بررسی قرار گیرد. بلکه هدف این است که بینش اسلام در مسائل اقتصادی، و «تفاوتها» و «جهات مشترك» برنامههای اقتصادی اسلام را با سایر مکتبها وسیستمها روشن سازیم، تا يك جستجوگر بیطرف بتواند موضع تفکر اسلامی را در این مسائل در برابر گرایشهای دیگر تشخیص دهد. و نیز بتواند موضعگیریهائی را که بر اثر عدم اطلاع کافی در برابر اقتصاد اسلامی صورت میگیرد ارزیابی کند.
بنابراین هدف نهائی بحث را میتوان در چند موضوع خلاصه کرد:
1- شناخت زیربنای برنامهریزی اسلام در مسائل اقتصادی.
2- شناخت مسائل روہنائی اقتصاد اسلام و ضمانت اجرائی آنها در یك بحث جامع و کلی.
3- توجه به جنبههای عملی مکتب اقتصادی اسلام، مخصوصا در شرائط کنونی و امروز دنیا.
4- تشخیص چگونگی رابطه و یا یگانگی مکتب اقتصادی اسلام با سه مکتب معروف عصر ما یعنی کاپیتالیسم، سوسیالیسم و کمونیسم.
5- تشخیص برداشتهای صحیح و ناصحیح از اقتصاد اسلامی.
بنابراین تنها به حکم ضرورت پیوستگی بحثها، سخن از پارهای از مکتبهای اقتصادی به طور فشرده به میان خواهد آمد؛ اما به همان اندازه که در يك مقایسه اصولی مورد نیاز است. در اینجا به دو نکته باید کاملا توجه داشته باشیم:
1. لزوم حفظ اصالت مکتب
امروز بعضی از کسانی که مباحث اقتصادی اسلام را به سبک تازه مطرح میکنند، آگاهانه، یا غيرآگاهانه، تحت تأثیر مکتبهای موجود، مخصوصاً کمونیسم، قرار دارند، و گرایشهای خاصی که احیانا خودشان هم آنرا کتمان نمیکنند در این زمینه نشان میدهند. این مهم نیست؛ مهم این است که آنها در هر مورد تلاش دارند: اقتصاد اسلامی را با تمام تفاوتها و بیگانگیهائی که با هر مکتب اقتصادی دیگر، از جمله «کمونیسم» دارد، بر مکتب مورد نظر خويش تطبیق دهند! یعنی در واقع مکتب مورد علاقه خود را «اصل» قرار داده و اسلام را همچون فرعی به آن پیوند زنند! این گونه افراد در واقع برای اسلام، اصالت قائل نیستند؛ بلکه نظرشان به مفاهیم اسلامی، نظری است که یک کارگر به ابزار کارش میکند. آنها نیز میخواهند تعلیمات اسلامی را به شکل ابزاری در خدمت مکتبهای مورد علاقه خود قراردهند.
این طرز تفکر وارونه که از «خود باختگی» سرچشمه میگیرد، گاهی آنچنان است که دارندگانش را وادار به تفسیرهای کاملا نادرست و حتی گاهی مضحك میسازد. اینها يك واقعیت را فراموش کرده اند که: شناخت یک مکتب به طور اصیل، چیزی است و تحميل افکار خود بر آن، چیز دیگر. یك محقق واقعبین باید این قدر شهامت داشته باشد که واقعیات مربوط به هر مکتب را آنگونه که هست بشناسد؛ خواه با گرایشهای مورد علاقهاش مطابق باشد یا مخالف. این کار که امروز در میان گروهی معمول شده که بین دو مکتب مختلف با تفسیرهای ساختگی جمع میکنند، نه يك كار علمی است ونه يك عمل عاقلانه و واقع بینانه، نه خدمتی است به این مکتب، و نه استفاده صحیحی است از آن مکتب! چراکه این گونه اشخاص، برای این گونه تطبيقهای نادرست، مجبورند دست به دامن مسئله «تفسیر به رأی» بزنند؛ همان کاری که در اسلام شدیدا محکوم شده و سرچشمه هرج و مرج در منابع مذهبی، و هر گونه مدرك تاریخی است.
این طرز بحث سبب میشود که هر کس از مکتبی خوشش آمد به اصول آن بچسبد و آیات و روایات اسلامی را با «زور و فشار» بر آن منطبق کند، و اگر فردا تغییر عقیده داد، و گرایش جدیدی پیدا کرد، همان آیات و روایات را به شکل دیگری تفسیر کند و مفاهیم اسلامی را بازیچه و ملعبه خود قراردهد! گاهی به سراغ «معانی مجازی» بدون هیچگونه قرینه عقلی و نقلی میرود. زمانی مسائل عینی و خارجی را در شکل کنائی و سمبليك، در میآورد. گاهی در میان آیات و روایات کاوش میکند، اگر در گوشه یکی از آنها نشانهای بر مقصد خود یافت فورا آنرا میچسبد، و اگر در صدها آیه و روایات دیگر، مطالبی بر ضد آن بود همه را نادیده میگیرد، چرا که آن یکی به پندارش با گرایش او هماهنگ است ولی بقیه ناسازگار.
ادامه دارد ... نقش «اقتصاد» در حیات و مرگ ملتها
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.