فلسفههای هشتگانه تحریم «ربا»
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ مجله مکتب اسلام، فروردین 1360، سال بیست و یکم، شماره 1.
فلسفههای هشتگانه تحریم «ربا»
پول تنها میتواند یک وسیله انتقال ارزش باشد نه یک کالای سودآور که این یک تحریف خطرناک در فلسفه پول است
قولی که جملگی برآنند
این حقیقت را در دیگر بحثها متذکر شدهایم که هرگاه چیزی در میان اقوام و ملتهای مختلف به عنوان یک امر مقدس وجود داشته باشد دلیل بر آن است که یک ریشهء فطری دارد. در مورد رباخواری تقریبا چنین است (بگذریم از برنامههای رائج دنیای امروز که بسیاری از فطریات را زیر پا گذارده و به آنها لبخند تمسخر میزند -که این «خودبیگانگی» انسان در عصر ما رشتهای است که سر دراز دارد- لذا پیش از آنکه به فلسفه تحریم ربا بپردازیم لازم است این مسئله را مورد بررسی قرار دهیم که ممنوعیت ربا منحصر به آئین اسلام نیست؛ بلکه ریشههائی در شرایع و اقوام پیشین نیز داشته است.
مطالعه کتب عهد قدیم(کتب تورات) نشان میدهد که در کیش یهود و مسیحیت (چون آنها نیز تورات قبول دارند) نیز ربا عملی زشت و نکوهیده بوده است. در سفر لاوی از اسفار تورات فصل 25 چنین میخوانیم: «اگر برادر تو فقیر شده، نزد تو تهیدست شود، او را دستگیری نما، اگرچه غریب یا میهمان باشد، تا آنکه با تو زندگی بنماید، نقد خود را به او ربا مده و خوراک خود را به مرابحه به او مده». و در سفر خروج فصل 22 میخوانیم: «اگر نقدی به یکی از قوم من که در نزد تو فقیر است قرض بدهی مثل تقاضاکننده مباش و ربا بر وی مگذار».
از تاریخ عمومی «ویل دورانت» برمی آید که رباخواری در میان ایرانیان قدیم رائج نبوده ولی بازپسدادن وام را واجب و مقدس میشمردند.(1) هندیان نیز طبق تواریخ موجود پول خود را به ربا نمیدادند.(2) از ضرب المثل معروف چینی: «دزدان عمده صرافی میکنند»(3) نیز استفاده میشود که رباخواری در چین کهن نیز عملی مذموم بوده است. این هماهنگی اقوام و ادیان در این مساله عجیب نیست؛ چرا که رباخواری در حقیقت یک نوع سرقت بی شرمانه در لباس معامله و حتی گاهی در لباس «کمک» است! و چه کسی پیدا میشود که با تمام وجود و عواطفش از چنین سرقتی متنفر و بیزار نباشد؟!
اما فلسفههای تحریم «ربا»
با بررسیهائی که کردهایم تاکنون به هشت قسمت از فلسفه تحریم ربا برخورد نمودهایم که ذیلا از نظرتان میگذرد:
1. رباخواری با فلسفه پیدایش پول تضاد دارد
قبل از هرچیز توجه به این نکته لازم است که رباخواری با اصل فلسفه وجود پول و اختراع آن در میان انسانها به عنوان «یک وسیله کارساز» تضاد دارد؛ زیرا پول را از یک «واسطه سالم انتقال ارزشها» به یک «کالای کاذب» مبدل میسازد.
توضیح اینکه: پیدایش پول در جوامع بشری داستان بسیار مفصلی دارد؛ همه قرائن نشان می دهد که در آغاز پولی وجود نداشت و معاملات بصورت «پایاپای» و «تبدیل جنس به جنس» انجام میشد، هماکنون نیز در بسیاری از روستاهای دوردست که پول کمتر وجود دارد اجناس خود را با یکدیگر مبادله میکنند، تا هرکس بتواند با همت گماشتن به یک نوع تولید، وسائل تولیدی مورد نیازش را نیز از دیگران خریداری کند، لذا گندم را فی المثل میدهد، و از دیگری برنج، لبنیات، یا حتی کفش و کلاه و لباس میگیرد. ولی در آغاز همه معاملات چنین بوده است.
با گسترش جوامع انسانی مشکلات زیادی از این طرز معامله پیدا شد؛ زیرا: اولا نقل و انتقال هر جنسی به بازار برای تهیه جنس دیگر کار مشکلی بود. ثانیا بسیار میشد که فی المثل در لحظه نیاز من به کالای معینی، فروشنده نیازی به آن کالای موجود نزد من نداشت لذا حاضر به معامله نمیشد. ثالثا نگهداری کالاهای مختلف احتیاج به وسائل و امکانات زیاد داشت. رابعا این طرز معامله در شکل نیاز روزانه اگر عملی باشد در شکل وسیع تجارتی در همهجا ابدا ممکن نیست. به همین دلیل به دنبال وسیلهای برای انتقال ارزشها گشتند که هم کوچک و قابل حملونقل و نگهداری باشد، و هم با دوام و پراستقامت، و هم مورد قبول همگان، تا بتوانند همه کالاهای خود را به آن تبدیل کنند، و آن نیز قابل تبدیل به هر کالائی باشد.
نخست آزمایشهای بشری روی اجناس دیگری رفت، اما سرانجام «طلا» و «نقره» به عنوان پول -بخاطر مزایای روشنی که داشتند- تقریبا در میان همه مردم جهان پذیرفته شد و رسمیت یافت. بعدا که مبادلات میان شهرها و کشورها بلکه قارهها گسترش یافت و حجم آنها فزونی گرفت دیدند که حتی سکههای طلا و نقره نیز پاسخگوی نیازمندیها نیست، و چیز دست و پاگیری است. به علاوه پیدا کردن آن همه طلا و نقره نیز کار آسانی به نظر نمیرسید؛ لذا پولهای کاغذی(اسکناس) به وجود آمد که در آغاز نماینده پشتوانه مخصوصی از طلا و نقره و جواهرات موجود در خزانه کشورها بود، اما عملا شاید بسیاری از کشورها خود را در داخل کشور خویش ملزم به وجود چنین پشتوانهای ندانند، بلکه پشتوانه اصلی آن قدرت دولتها و یک نوع قرار داد عمومی و همگانی مردم یک کشور است.
از این داستان پر پیچ وخمِ «پول» که رازهای فروان و اسرار و نهفته دارد این نتیجه را به روشنی میتوان دریافت که فلسفه پیدایش و ادامه حیات «پول» همیشه نقش میانجیگری در انتقال و تبلور ارزش کلاها بوده است، و هرگز یک متاع که آن را معامله و خرید و فروش کنند نبوده است. بنابراین رباخواران که پول را میدهند و از آن سود میگیرند، پول را از فلسفه اصیلش تحریف کرده و تبدیل به یک متاع قلابی و کاذب ساختهاند، و مسلما این تحریف اثرات منفیاش را در روند معامات و اقتصاد بشر خواهد گذارد، و بیماری رکود و تورم اقتصادی و دو قطبی شدن جامعه و مانند آنها از این آثار منفی است.
و از اینجا روشن میشود اینکه بعضی از فقهای محترم برای فرار مردم از ربا اجازه دادهاند مساله «قرض» تبدیل به «بیع» شود، یعنی بجای اینکه مثلا من یک هزار تومان از شما قرض بگیرم، و یک هزار و صد تومان در سال آینده بدهم، بگویم یک هزار تومان اسکناس را از تو میخرم به یک هزار و صد تومان که در سال آینده تحویل خواهم داد! و گفتهاند چون «بیع» است و «معدود» اشکالی ندارد، این نوع فرار (اگر جسارت نباشد که حتما در بحثهای علمی جسارت نیست) با توجه به مفهوم پول و فلسفه اصلی آن، صحیح به نظر نمیرسد. البته مقلدین هریک از مراجع محترم وظیفه دارند پیرو مرجعشان باشند. آیا تاکنون دیده یا شنیدهاید کسی (بدون قصد فرار از ربا) روی اسکناس به عنوان یک متابع معامله کند و مثلا یک صد اسکناس 50 تومانی را به یکصد و ده اسکناس که آینده تحویل دهد معامله کند؟ البته معامله ارزها (پولهای کشورهای مختلف) بحث جداگانهای دارد که از این مبحث خارج است.
به هر حال فلسفه عقلائی وجود پول ایجاب میکند که همچنان واسطه انتقال ارزشها باشد نه یک متاع سودآور که این کار، ناروا و به اصطلاح «اکل مال به باطل» است.
پیشنهاد برای مطالعه: «ربا» گنج بیرنج و درد بیدرمان!
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.