ماهنامه الکترونیکی خبری - تحلیلی بلیغ (سال ششم - شماره پنجاه و هشتم - آبان 1399)

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 

ماهنامه الکترونیکی خبری - تحلیلی بلیغ (سال ششم - شماره پنجاه و هشتم - آبان 1399)

طلیعه سخن

در عصر و زمانه ای به سر می بریم که جامعه مدرن با هدف تأثیرگذاری مستقیم بر دیگر جوامع بشری، سبک زندگی غربی را با محوریت اومانیسم، سود محوری، غریزه گرایی ، کمّی محوری از مفهوم زندگی به جامعۀ منهای معنویت و اخلاق تبدیل شده است.

در مقابل مفهوم سبک زندگی اسلامی قرار دارد که با محوریت اصالت فرهنگ به جای اصالت جامعه و اصالت فرد، بر زندگی حکیمانه تأکید کرده و بنیان آن را بر مدار دین و فطرت استوار کرده است که در نهایت به حیات طیبه می انجامد.

در این میان سبک زندگی اسلامی مقوله ای مهم و کلیدی است که در قالب بازتولید معارف مبنعث از رفتار و گفتار امامان معصوم (علیه السلام) با توجه به متقضیات زمان و مکان، در هر عصر و نسلی،در زندگی فردی و اجتماعی، قابل الگوپذیری است.

با این تفاسیر میلاد باسعادت امام جعفر صادق (علیه السلام) فتح بابی است برای واکاوی سیره عملی و سبک زندگی آن حضرت و گنجینهای ارزشمند از معارف ناب شیعی، که روش شناسی زندگی مطلوب به ویژه نحوۀ مواجهه موثر با راه و روش سبک زندگی مدرن را به انسانها نشان می دهد.

در تبیین این مدعا باید اذعان کرد عقل نقش رهبری و هدایت کلیه رفتارها و عملکرد انسان را بر عهده دارد، لذا اسلام، مشوق خردورزی و دوستدار تعقل است.

اهمیت این مسأله از آن جهت است که غرایز، اخلاق، گرایشات روانی و تمایلات حسی انسان، باید به خواست و اراده عقل گردن نهند و در سایه هدایت او حرکت کنند تا زندگی هدفمند و جهتدار توأم با سعادت و نیک بختی محقق گردد.

اینگونه است که امام صادق (علیه السلام) از عقل به عنوان راهنما و چراغ فروزان زندگی یاد کرده و می فرماید: « العَقلُ دَلیلُ المُؤمِنِ؛ عقل، راهنمای انسان مؤمن است». که این بیان امام (علیه السلام)، به نوبۀ خود اهمیت و نقش حساس عقل در زندگی را برای ما بازگو میکند.

از دیگر مفاهیم مهم در موضوع سبک زندگی اسلامی مفهوم «زهد» است که با قرائت های نادرست و غیرمنطقی به معنای «رهبانیت» به کار گرفته شده است، در حالی که پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «لا رهبانیةَ فی الاسلام؛ گوشهگیری و رهبانیت در اسلام نیست».

در حقیقت زهد به معنای رهایی از تعلقات دنیوی و ترک علایق مادی نیست، بلکه مقصود عدم دلبستگی بدان است. چنانچه امام صادق(علیه السلام) در روایتی می فرماید: «لَيْسَ اَلزُّهْدُ فِي اَلدُّنْيَا بِإِضَاعَةِ اَلْمَالِ وَ لاَ بِتَحْرِيمِ اَلْحَلاَلِ بَلِ اَلزُّهْدُ فِي اَلدُّنْيَا أَنْ لاَ تَكُونَ بِمَا فِي يَدِكَ أَوْثَقَ مِنْكَ بِمَا فِي يَدِ اَللَّهِ؛ زهد در دنیا این نیست که مال را تباه کنی و حلال را بر خود حرام نمایی، بلکه زهد در دنیا این است که آنچه را که در دست داری، بر آنچه نزد خدا است، ترجیح ندهی»

غایت مندی در زندگی از دیگر مسائل مهم در شاکلۀ سبک زندگی اسلامی است؛ زیرا فقدان هدف مشخص، جوامع بشری را به سمت پوچگرایی و بیمعنایی در زندگی سوق می دهد، که نیهیلیسم در غرب و نیستانگاری از مفهوم زندگی، در ساحت مدرنیته، مویّد این مدعاست.

این چالش در حالی است که در کلام معصومان(علیهم السلام) غایت مندی در زندگی از لوازم ذاتی زندگی روزمره به شمار می آید، به عنوان نمونه از امام صادق(علیه السلام)پرسیدند: زندگی خود را بر چه بنا کردی؟ فرمود: بر چهار اصل: ١. دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد، پس آرام شدم. ٢. دانستم که خدا مرا میبیند، پس حیا کردم. ٣. دانستم که کار مرا دیگری انجام نمیدهد، پس تلاش کردم. ٤. دانستم که پایان کارم مرگ است، پس مهیا شدم.

بی شک با این نوع جهان پدیداری میتوان بر بسیاری از بحران های اعتقادی، اجتماعی و اقتصادی فائق آمد.

هم چنین بازخوانی سیره عبادی امام صادق (علیه السلام) نیز از احیاء و بازسازی سبک زندگی توحیدی آن حضرت حکایت دارد، به نحوی که خودسازی ، عبادت خالصانه و ملکوتی آن حضرت، صحنههای شکوهمندانه از صعود یک بنده راستین خداوند به درجات رفیع آسمانی را به منصه ظهور می رساند.

به عنوان نمونه در حالات آن حضرت در نماز میخوانیم: امام صادق(علیه السلام) روزی با حالی ملکوتی مشغول نماز بود و آیات قرآن را در نماز تلاوت میکرد. ناگهان از حال رفت، پس از لحظاتی که به حال عادی بازگشت، حاضران از ایشان پرسیدند: این چه حالی بود که به شما دست داد؟ ایشان در پاسخ فرمود: «آیات قرآن را تکرار کردم، تا اینکه به حالتی رسیدم که گویی آن آیات را به طور مستقیم از زبان نازل کننده آیات، میشنیدم»

تأمل در سیره عملی امام صادق (علیه السلام) نشان می دهد آن حضرت بسیار ساده میزیست و به کسب روزی حلال اهمیت فراوان می داد، ایشان بهرغم مشغلههای فراوان در برگزاری مجالس و محافل علمی و مناظرات با دیگر مکاتب توحیدی و غیر توحیدی، در روزهای گرم تابستان در مزرعه کار میکرد و دیگران را به کار و تلاش دعوت مینمود.

همنوایی با اقشار ضعیف و آسیبپذیر، از جمله مسائلی است که در سیرۀ زندگانی آن حضرت دیده میشود. برای مثال در سالی که گندم در مدینه نایاب شد، امام صادق(علیه السلام) دستور داد گندم های موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو و گندم که خوراک بقیه مردم بود، تهیه کنند و اینگونه امام (علیه السلام) در برهههای مختلف به ویژه هنگام بحران های اقتصادی و اجتماعی،همگام و همسان با آحاد مردم بود.

در خاتمه امید است همگان به ویژه متولیان فرهنگی کشور در راستای بهره گیری روز افزون از روش و سیره فردی و اجتماعی امام صادق (علیه السلام) که یکی از بهترین الگوهای مورد نیاز مسلمانان است، در راستای اتخاذ راهحل مناسب برای برونرفت از بسیاری از معضلات و مشکلات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی در جامعه اسلامی اقدام نمایند.

----------------------------------------

پیام ها و بیانات

پیام تسلیت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دامت برکاته)

به مناسبت رحلت آیت الله حسن ممدوحی (قدس سره)

خبر رحلت آیت الله حسن ممدوحی موجب نهایت تأسف گردید. این عالم فرزانه سالیان دراز به تربیت شاگردان پرداخت و خدمات شایان توجهی به اسلام و مکتب اهل بیت علیهم السلام داشت.

اینجانب فقدان اسفناک این عالم ربانی را به حوزه علمیه و به همه علاقه مندان آن فقید سعید و بیت گرامی اش تسلیت عرض می کنم. خداوند روح او را با ارواح محمد و آل محمد صلّی الله علیه وآله وسلّم محشور گرداند و به بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل عنایت فرماید.

پیام حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دامت برکاته)

در پی وقایع منطقه قره باغ

در روزهای اخیر اخبار نگران کننده منطقه قره باغ دوباره افکار و دل ها را متوجه این بخش از پاره تن جهان اسلام نمود.

پس از اشغال ظالمانه این منطقه در سال ها پیش، دوباره آتش جنگ در این منطقه برافروخته شده و خون مسلمانان مظلوم آن دیار بر زمین ریخته و برخی نیز از خانه و کاشانه خود آواره شدند که مسئولیت این امور متوجه مسببان اولیه آن یعنی اشغالگران می باشد.

بر همه مسلمانان حمایت از آزادی منطقه قره باغ همچون حمایت از آزادی فلسطین و دیگر بلاد اسلامی از اشغالگری لازم است و ما نیز بر این حمایت تأکید می کنیم و لازم می دانیم هر گونه میانجیگری، مذاکره و تصمیمگیری منجر به آزادی کامل این منطقه و بازگشت آن به جهان اسلام شود.

ضمناً دولت محترم جمهوری آذربایجان می بایست به دستور قرآن کریم که امر فرموده «وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا» عمل کرده و به جای یاری خواستن از کسانی که یا خودشان اشغالگر و غاصب هستند و یا خون مسلمانان را مباح میدانند و در بلاد اسلامی فتنهگری کرده و منافع خود را پیگیری میکنند به کمک دوستان واقعی خود، حقوق مردم آذربایجان را طلب کنند.

آنچه آموزههای کتب آسمانی و تمام پیامبران الهی خصوصا حضرت عیسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) بوده دوری از ظلم و ستم و یاری مظلومان بوده، لذا بر تمام مسیحیان سزاوار است با توصیه به دولت ارمنستان برای عمل به وظایف خود، دامن پیروان این دین الهی را از ظلم و اشغالگری پاک کرده و دل مؤمنان و خداپرستان عالم را به هم نزدیکتر کنند و از عاقبت ظلم و ستم برحذر بدارند که خداوند فرمود «سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ».

----------------------------------------

اخبار

توصيه های مهم حضرت آيت الله العظمی مکارم شيرازی دام ظله خطاب به فرمانده ناجا

باید بر روی مسأله پیشگیری از وقوع جرم تمرکز بسیاری داشته باشیم و عواملی که سبب می شود افراد به خلاف، جرم، سرقت یا اعتیاد روی بیاورند را شناسایی و آنها را از بین ببریم.

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار سردار حسین اشتری فرمانده نیروی انتظامی با ابراز خرسندی از اوضاع امنیت کشور، بر لزوم ارتقا سطح امنیت در جامعه تاکید کردند.

معظم له با بیان اینکه پیشگیری به مراتب مهم تر و بهتر از درمان است، فرمودند: باید بر روی مسأله پیشگیری از وقوع جرم تمرکز بسیاری داشته باشیم و عواملی که سبب می شود افراد به خلاف، جرم، سرقت یا اعتیاد روی بیاورند را شناسایی و آنها را از بین ببریم.

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی با اشاره به تأثیر فرهنگ سازی در کاهش جرائم نسبت به مجازات و توبیخ تصریح کردند: در نیروی انتظامی باید افرادی وجود داشته باشد که کارشان مطالعه درباره عوامل پیشگیری از وقوع جرم، خلاف و آسیب باشد و به این کار به صورت اصلی پرداخته شود، نه اینکه در حاشیه سایر کارها قرار گیرد. وظیفۀ صدا و سیما و رسانه ها نیز این است که در این زمینه به ناجا یاری برساند.

ایشان در ادامه بیماری کرونا و شیوع فراگیر آن در سراسر جهان را مورد توجه قرار داده و تأکید کردند: امروز عوامل شیوع یا جلوگیری از شیوع این بیماری شناخته شده است و از طریق فرهنگ سازی و آموزش لازم است کاری کنیم که همه، آن را رعایت کرده تا بتوانیم جلوی شیوع بیماری را بگیریم.

معظم له با اشاره به اینکه همکاری ناجا در مسأله کرونا جای تشکر و تقدیر دارد، فرمودند: نیروی انتظامی با همه اقشار جامعه ارتباط دارد و از طریق فعالیت های ایثارگرانه اسباب امنیت مردم را فراهم می کند؛ البته برخی بدخواهان همواره نسبت به نیروی انتظامی و خدماتش سمپاشی می کنند و اگر مورد کوچکی در نقطه ای از کشور پیش بیاید را بزرگنمایی کرده و آن را به همه ناجا تعمیم می دهند که نباید به آنها توجه شود.

ایشان ضمن تأکید بر فضای مجازی، سامان بخشیدن به آن را از جمله وظایف نیروی انتظامی برشمرده و گفتند: امروز دشمن از طریق فضای مجازی، فضای کشور را مسموم کرده و علیه ارزش های دینی و آرمان های انقلاب اسلامی سمپاشی می کند.

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی قم را پایگاه علمی تشیع دانسته و تأکید کردند: قم پایگاه علمی تشیع است، از این رو لازم است بر پاکسازی ظواهر و عوامل گناه از این شهر مقدس و مهم توجه بیشتری بشود.

ایشان در خاتمۀ فرمایشاتشان با بیان حدیث شریف «من کان لله کان الله معه» خطاب به فرمانده نیروی انتظامی فرمودند: حفظ نظام عبادت است و از آن جهت که نیروی انتظامی سهم مهمی در حفظ نظام اسلامی دارد، کارش عبادت محسوب می شود.

گفتنی است، در ابتدای این دیدار سردار اشتری فرمانده ناجا نیز گزارشی از اقدامات ناجا خدمت معظم له ارائه کردند.

 

-- گزارش فعاليت های پايگاه در راستای خدمت رسانی به ناشنوايان عزيز

بمناسبت سوم مهرماه روز جهانی زبان اشاره و آغاز هفته جهانی ناشنوایان و در تایید شعار اعلامی توسط گروه های مردمی فعال در زبان اشاره "ایرانی برای همه"، پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(مدّ ظلّه العالی) فعالیت های خود در زمینه گسترش زبان اشاره و توجه بیشتر مسئولین به ناشنوایان عزیز را اعلام می دارد.

بدیهی است هر گونه فعالیت خیر خواهانه برای این جمعیت کثیر در دنیا، بنابر تعالیم حکیمانه و بشر دوستانه اسلام عزیز، نزد خداوند رحمان ماجور خواهد بود.

پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله العالی) در راستای عمل به فرمایشات معظم له در ابتدای ورود، تحقیق در مورد فعالیت های صورت گرفته در زمینه ساخت نرم افزار ها و سخت افزار های مورد نیاز این قشر از مومنین و برادران و خواهران دینی را آغاز نمود که همچنان نیز این تحقیقات ادامه دارد که ثمره آن در آینده بحول و قوه الهی تولیداتی فاخر بیش از موارد اعلامی خواهد بود.

ـ ساخت مستندی مشتمل بر نیاز ها و در خواست های این قشر عزیز

ـ ترجمه منتخب مفاتیح نوین با رابط زبان اشاره و در آینده نزدیک تولید نرم افزار مربوطه مشتمل بر دعای حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، دعای فرج، دعای سلامتی، دعای توسل، دعای مجیر، دعای توسل، دعای عهد، زیارت عاشورا، زیارت آل یاسین و سلام زیارن عاشورا می باشد.

ـ ترجمه فارسی قرآن کریم معظم له با رابط زبان اشاره و در آینده نزدیک تولید نرم افزار مربوطه مشتمل بر سوره های حمد، نبأ، اعلی، عادیات، شمس، تکاثر، کوثر، اخلاص، فلق، ناس

ـ هماهنگی با مراکز فعال در زمینه ناشنوایان و تفاهم نامه با آنها

ـ تولید کلیپ هایی اعم از نوحه حضرت زهرا سلام الله علیها، لزوم احترام به همسر، عیادت مقام معظم رهبری و مراجع عظام از معظم له و پیگیری امور علمی در تبعید توسط معظم له

ـ قرار دادن قسمت مخصوص نابینایان و ناشنوایان در سایت گروه جهادی بلیغ و ساخت فرم مخصوص ارتباط ناشنوایان عزیز با دفتر معظم له در این سایت

ـ ترجمه مقالات و بیانات معظم له با رابط زبان اشاره در موضوعات ...و ... و...

برخی از عناوینی که در آینده نزدیک بعد از تمام شدن مراحل تحقیق و تولید بحول قوه الهی متتشر خواهد شد عبارتند از:

ـ ترجمه فارسی نهج البلاغه معظم له با رابط زبان اشاره

ـ ترجمه فارسی صحیفه سجادیه معظم له با رابط زبان اشاره

----------------------------------------

یادداشت

١

پیدا و پنهان ابعاد عادی سازی روابط اعراب با رژیم صهیونیستی

از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دام ظله )

‏از هم گسستگی، از خود بيگانگی و سرسپردگیِ اين روز های كشور هاى عربی، و قرار گرفتن رژیم صهيونيستی در زير چتر حمايت حکام مرتجع عرب، همگى گوياى این مسأله است که جریان های ضد اسلامی و استکباری خصوصاً آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی سعی دارند تا با حربه قدیمی تفرقه و اختلاف، کشور های اسلامی را از مطالبه آرمان های اصیل اسلامی و مجاهدت در راه آن، باز داشته و سرمایه های آنان را چپاول و غارت کنند.‏

دولت آمریکا و رژیم اسرائیل امیدوارند پایگاهى در کشور های اسلامی پیدا کرده و منطقه را قبضه کنند، در این بین رویکرد بعضى از کشور هاى عربى که هرگز نسیم آزادى و دموکراسى در کشورشان نوزیده، به راستی حیرت آور است؛ چرا که با آمریکا و اسرائیل یعنى دشمنان قسمخورده اسلام و مسلمین هم دست شده و آب به آسیاب دشمن مى ریزند و فکر نمىکنند ممکن است روزى آن ها را در قفس براى محاکمه حاضر کنند.

با این تفاسیر باید ابعاد مختلف این مساله تبیین شود چرا که بسیاری از حقایق ناپیدای تحولات فلسطین را نشان خواهد داد.

«معامله قرن»؛ چاشنی عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی

آمریکا و طرفدارانش بعد از شکست در عراق و سوریه و لبنان و یمن به فکر فتنه ای جدید افتادند تا بتوانند در آن فتنه، شکست های پی در پی سابق را جبران کنند.

 لذا دولت ترامپ برخلاف قطعنامه شورای امنیت و بر خلاف تمام موازین بینالمللی، از معاملۀ قرن، درباره بیت المقدس و اینکه متعلق به اسرائیل و پایتخت اوست رونمایی کرد و تصمیم بر این شد تا سفارتخانه آمریکا و حامیانش به آنجا بروند.

در این میان خوش رقصی برخی از کشور های عربی در عادی سازی روابط با اسراییل، موج عظیمی از نفرت در سراسر جهان ایجاد کرد و تمام مسلمین دنیا و بسیاری از ملت های آزادیخواه و رجال سیاسی جهان آن را شدیداً محکوم کردند؛ که این مسأله نشان داد طرح ننگین معامله قرن محکوم به شکست است، و احدی هرگز نخواهد توانست قبله اول را با معامله های قرن و موارد دیگر بفروشد.

خیانت به قرآن به سبک کشور های عربی

خداوند در قرآن کریم مسلمانان را از پيوند دوستى با دشمنان خدا بر حذر داشته و می فرماید:«إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ خداوند شما را تنها از دوستى و رابطه با كسانى نهى مى كند كه در امر دين با شما پيكار كردند و شما را از خانه هايتان بيرون راندند و (كسانى كه) به بيرون راندن شما كمك كردند و هر كس با آنان رابطه‏ دوستى‏ داشته باشد ستمكار است».

اين آيه شريفه بر قطع رابطه دوستى با دولت هايى كه در حال جنگ با مسلمانان بوده، و آنها را از خانه و كاشانه خود آواره كردند، تأکید کرده است.

به مقتضاى آیۀ مذکور هيچ كشور اسلامى نبايد با اسرائيل‏، كه دامانش به خون مسلمانان آلوده است، رابطه داشته باشند. مگر اسرائيل با كمك و پشتيبانى آمريكا مسلمانان فلسطين را از وطنشان آواره نكرده است؟ پس چگونه برخى از دولت هاى اسلامى دست دوستى‏ به سوى اين دولت غاصب دراز كرده ‏اند؟!

از سوی دیگر‏ بر مبنای حکم قرآنی «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ»مسلمانان موظفند در برابر دشمنان، قوى و سخت‏گير باشند. چرا که گرگ، زبان نرم و منطق و استدلال نمى فهمد؛ بلكه بايد با هر سلاحى كه داريم او را از خود دور كنيم.

بسيارى از انسان ‏هاى عصر حاضر از گرگ بدترند؛ انسان نماهايى كه در فلسطين اشغالى شكم زن مسلمان حامله را پاره مى كنند و كودك درون رحم او را با گلوله مى‏ كشند، منطق و نرمى نمى‏ فهمند! در مقابل چنين انسانى نماهايى بايد ايستاد و دفاع كرد و اين عين عدالت است.

اگر رزمندگان شيعه جنوب لبنان نبودند، آن دليرمردانى كه مظهر «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّار» هستند، اسرائيل به بسيارى از كشور هاى همسايه ‏اش تجاوز مى‏ كرد؛ چون اسرائيل گرگ است و گرگ جز زبان زور نمى‏ فهمد. اين جوانان چه دليرانه درخشيدند! سيد حسن نصرالله، رئيس حزب الله لبنان مى ‏گفت: اينها (رزمندگان شيعه) كارى كردند كه تمام ارتش ‏هاى كشورهاى عربى نتوانست انجام دهد!

به راستی تعجب از بعضى کشورهای عربی است كه بر خلاف آیات قرآن کریم، نه تنها از مسلمانان تحت ظلم و ستم فلسطين حمايت نمى‏ كنند، و آن ها را از چنگال صهيونيسم‏ اشغالگر ظالم نجات نمى ‏دهند، بلكه با دشمنان آن ها رابطه برقرار كرده، و مبادله سفير نموده، و براى برچيدن حكومت مردمى مردم مظلوم فلسطين دست در دست اسراییل ظالم مى‏ گذارند.

كه اگر از مظلوم حمایت مى‏ كردند اين همه خون ‏هاى پاك مسلمين ريخته نمى‏ شد و اموال آن ها به غارت نمى ‏رفت، و دشمنان بر آن ها مسلط نمى ‏شدند، لیکن حقیقت این است که اقليت كوچك صهيونيست‏ برخی دولت های عربی را به بازی گرفته است و معلوم نيست حکام عرب چه جوابى در برابر خدا براى روز قيامت و عند الميزان و الحساب آماده كرده ‏اند؟

در مجموع به استناد آیات قرآن می خواهم عرض کنم که اینها واقعاً مسلمان نیستند، قرآن مجید در آیه ٢٢ سوره مجادله می فرماید «آن هایی که طرح دوستی با دشمنان خدا و پیامبر می ریزند ایمان به خدا و روز قیامت ندارند»؛ که اگر داشتند با کسی که قبلۀ اول آن ها را گرفته و سرزمین های آنها را غصب کرده و صاحبان سرزمین را آواره نموده و سال ها به صورت آواره در کشور های دیگر زندگی می کنند و همه روز جوانان مسلمان را به قتل می رسانند و خانه های آنان را ویران می کنند طرح دوستی نمی ریختند.

حذف مسئله فلسطین

دولت آمریکا بعد از شکست های صهیونیست ها در جنگ های نظامی در غزه و لبنان، سعی دارد مسئله فلسطین را حذف کند و از طریق عادی سازی روابط با اسراییل از سوی مزدوران خود از پادشاهان و امرای عرب در منطقه، به اشغالگری قدس و مسجد الاقصی مشروعیت ببخشد، امّا با توجه به اینکه پیروزی از آن مستضعفین است، مقاومت و مردان آن این توطئه را سرنگون خواهند کرد همچنان که پیشتر سرنگون کردند. خداوند متعال می فرماید: «وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ؛ و ما اراده داشتیم که بر آن طایفه ضعیف و ذلیل کرده شده در آن سرزمین منّت گذارده و آن ها را پیشوایان (خلق) قرار دهیم و وارث (ملک و جاه فرعونیان) گردانیم».

شعار «تقریب ادیان»؛ پوششی برای تطهیر رابطه با رژیم صهیونیستی

بشر نمونۀ عالمان فاسد اين زمان را به ياد ندارد. اسرائيل‏ از هيچ جنايتى به مسلمين و بشر فروگذار نكرده است، لیکن عالمان دربارى مصر و عربستان و دیگر کشور های عربی، رابطه دوستى‏ با آنان را براى دولت ‏هاى مسلمان از نظر شرعى بى‏ مانع مى ‏دانند.

اینگونه است که برخی از کشور های عربی به جای حمایت از مردم مظلوم غزه، دست دوستی با رژیم صهیونیست داده اند که این حرکت و چشم پوشی برخی سران اعراب در برابر محاصره غزه برای جهان اسلام تأسف بار است.

تاسف بار تر این است که هنوز برخی از سران اعراب و حتی برخی بزرگان اسلامی که خود را عالم می خوانند، دوستی با رژیم صهیونیستی را «تقریب ادیان»! تفسیر می کنند که این خود تحریف واقعیت هاست.

به راستی زمانی که حزب الله لبنان در جنگ ۳۳ روزه پیروز میدان شد، چرا به رسم تقریب ادیان سخن از حمایت به میان نیاوردید و اکنون که جوانان و کودکان غزه در محاصره و کشتار بی رحمانه قرار دارند عادی سازی روابط حکام خودفروخته عرب با رژیم صهیونیستی را تقریب ادیان! قلمداد می کنید؟!

مایه ننگ است که برخی از سران کشور های اسلامی، بی بند وباری را آزادی، جنایت را حقوق بشر و عفت را ضعف نفس می خوانند و حق و باطل را اینگونه وارونه جلوه می دهند.

اوج سرسپردگی حکام عرب به رژیم صهیونیستی

لابد شنیده اید که یکی از روزنامه های معروف عربی گفته است به قدری جمعی از سران عرب سرسپرده اسرائیل شده اند که اگر روزی بشنوید نخست وزیر اسرائیل دبیرکل اتحادیه عرب شده است تعجب نکنید.

بنده عرض می کنم هم اکنون اسرائیل دبیر کل اتحادیه عرب است؛ منتهی به طور غیر رسمی، و بهترین نشانۀ آن این است که سرسخت ترین دشمنان اسرائیل یعنی حزب الله را تروریست نامیدند.

واقعاً انسان وحشت می کند که در زمانی زندگی می کند که ذره ای از اسلام، غیرت عربی و وجدان بشری در وجود کشور های سازشکار عربی وجود ندارد و رؤسا و حكام‏ و سلاطين این کشور ها،‏ ذلت را پذيرفته ‏اند.

سران عرب جنایت اسرائیل را می ببیند، ولی باز حاضر می شوند دست خود را در دست اسرائیل بگذارند و با او هم پیمان شوند، این حرکت نشانه ذلت و خواری آن ها در برابر صهیونیسم جهانی است.

با این اوصاف سران مرتجع عرب که خود را مقابل دشمن ذلیل می کنند و به اسم اسلام، آتش بیار معرکه می شوند، شریک جرم غرب در چپاول امت اسلام هستند اینها قطعاً موفق نخواهند شد و بالاخره آبرویشان ریخته خواهد شد، و برای این گروه از سران عرب جز نام ننگ در تاریخ نخواهد ماند.

لذا به این پادشاهان و حکام عرب که به پیشگام مزدوران صهیونیست ها در جهان اسلام تبدیل شدند توصیه می کنیم که از پادشاهان سابق درس عبرت بگیرند، همچنین آنها را به دست کشیدن از مزدوری برای صهیونیست ها و آمریکایی ها و رجوع از مسیر ذلت و خواری و بازگشت به آغوش امت اسلامی و مقاومت نصیحت می کنم که در غیر این صورت سرنوشت آنان بهتر از مزدوران قبل از خود نخواهد بود.

 دست مرتجعان عرب با رژیم صهیونیستی در یک کاسه است

فراموش نکنیم برخی از کشور های عربی و اسلامی در قبال جنایات رژیم صهیونیستی نه تنها سکوت کردند بلکه در پنهان نیز با رژیم صهیونیستی در ارتکاب این جنایات همدستی نمودند.

با این جنایات، روسای برخی کشور های عربی و اسلامی و حامیان حقوق بشر هر روز رسواتر شده و مشخص شد که افراد قابل اعتمادی نیستند.

در این میان اجرای طرح عادیسازی روابط با اسرائیل، بسیاری از پرده ها را کنار زد و معلوم شد دست مرتجعان عرب با اسرائیل در یک کاسه است. و دولت های عربی که خود را دوستان فلسطین می نامیدند در حقیقت حامی اسرائیل هستند.

فارغ از این مسائل، البته همه دنیا فهمیدند که تنها حامی مردم مظلوم فلسطین که در عمل از هیچ گونه کمکی مضایقه ندارد ایران است؛ در حالی که سران مرتجع عرب فقط حرف زده اند و مقاومت غزه با صراحت اعتراف کرد در این نبرد ها، تنها ایران به آن ها کمک کرده است و به این ترتیب اتحادیه عرب و گروه های وابسته که با پول های سعودی و قطر تغذیه می شدند، کاملاً رسوا شدند و ایران به عنوان تنها یار وفادار مسلمانان مظلوم شناخته شد که این افتخار بزرگی برای جمهوری اسلامی ایران است.

سخن آخر: (عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی؛ آغازی برای فروپاشی رژیم های عربی است)

در خاتمه به سران مرتجع عرب گوشزد می کنیم؛ دنباله روی از آمریکا، دولت های سست بنیان شما را به سرنوشت رژیم صدام و امثال او گرفتار خواهد کرد. لذا تا دیر نشده به راه صحیح بازگردید و به خواسته های مشروع مردم فلسطین تن دهید و بیش از این تیشه به ریشه خود نزنید.

خیال نکنید این کارتان برای شما ارزان تمام می شود بلکه باید هزینه های بسیاری بدهید. باید بدانید مردم منطقه رفتار شما را تحمل نخواهد کرد. این مساله برای شما گران تمام خواهد شد لذا خودتان را از این مهلکه کنار بکشید؛ چرا که خدمت به آمریکا و اسرائیل محکوم به شکست است. به علاوه عمر رژیم هایتان نیز به سر رسیده و به زودی شاهد فروپاشی مرتجعین عرب خواهیم بود.

همانگونه که امروز شاهد هستیم رژیم غاصب و جنایتکار اسرائیل رسواتر از هر زمانی است و مقدمات محو و نابودی این رژیم غاصب فراهم شده، و نسل های جدید آماده می شوند که اسرائیل را از سرزمین های اسلامی بیرون کنند.

----------------------------------------

یادداشت

٢

واقعه «لیله المبیت» در منابع اهل سنت

از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دام ظله )

ماه ربيع ‏الأول، ماه هجرت‏ پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) از مكه به مدينه، و همچنين روایت گر فداكارى ‏هاى مولاى متقيان على(عليه السلام) در ليلة المبيت‏ می باشد؛ امامی که در ليلة المبيت‏، جانش را در طبق اخلاص گذاشت و در مقابل خطر هاى جدى، كه جان پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) را تهديد مى‏ كرد، مردانه دفاع كرد.

 در این میان قرآن مجيد که بارها مؤمنان و مجاهدان و افرادى را كه كارهاى مهمى انجام داده‏ اند ستايش مى‏ كند، در مورد فداكارى اميرمؤمنان على(عليه السلام) در «ليلة المبيت‏» مى‏ فرمايد: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ؛ بعضى از مردم‏ (با ايمان و فداكار، همچون على عليه السلام در «ليلة المبيت» به هنگام خفتن در جايگاه پيغمبر صلى الله عليه و آله) جان خود را براى خشنودى خدا مى ‏فروشند؛ و خداوند به بندگان مهربان است».

آيه فوق با توجه به شأن نزول يكى از بزرگ ترين فضائل على(عليه السلام) است كه در اكثر منابع اسلامى ذكر شده و علماء و دانشمندان فراوانى، از شيعه و اهل سنت، معتقدند كه آيه مورد بحث مربوط به حضرت على(عليه السلام) مى ‏باشد.

در این بین، بسيارى از علماء اهل سنت بطور گسترده آن را در كتاب ‏هاى خويش نقل كرده‏ اند، به گونه ‏اى كه اين داستان به سر حد تواتر رسيده است؛ يعنى بقدرى زياد نقل شده كه جايى براى انكار آن وجود ندارد.

در اثبات این مسأله می توان به «طبرى» «ابن هشام» «حلبى» «يعقوبى» (كه همگى از مورخان مشهور اهل سنت هستند) و «احمد»، «ابن جوزى» و «ابن صباغ مالكى»، از فقهاى اهل سنت، اشاره كرد.

علامه امينى‏ رحمة الله عليه كه از جمله شيعيان عاشق اميرالمؤمنين (علیه السلام) بود، در جلد دوم كتاب ارزشمند الغدير، در ذيل آيه فوق، حدود ده منبع معروف اهل سنت را نقل مى‏ كند كه همه آن ها اعتراف كرده ‏اند كه آيه فوق در شأن حضرت على(عليه السلام) نازل شده‏ است. سپس ادعا مى‏ كند كه رواياتى كه در اين زمينه نقل شده است متواتر است.

بر این اساس در این نگاشته به روايات زيادى که در منابع معروف اهل سنت دربارۀ شأن نزول اين آيه و واقعۀ لیله المبیت آمده، اشاره می شود.

بيان تفسير ثعلبي در شأن نزول آيۀ لیله المبیت

مفسر معروف اهل سنت ثعلبى در تفسير خودش در شأن نزول اين آيه چنين نقل مى‏ كند: «پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) هنگامى كه تصميم به هجرت به سوى مدينه گرفت على بن ابيطالب(عليه السلام) را در مكه، براى اداى ديون و امانت ‏هاى مردم كه نزد او بود، گذارد؛ و آن شب كه به سوى غار حركت مى‏ كرد؛ در حالى كه مشركين اطراف خانه او را گرفته بودند دستور داد كه على عليه السلام در بستر او بخوابد، و به او فرمود: «پارچه سبز رنگى كه من دارم و به هنگام خواب روى خود مى‏ كشم به روى خود بينداز و در بستر من بخواب، ان شاء الله هيچ مكروهى به تو نمى‏ رسد».

على(عليه السلام) اين كار را انجام داد، در اين موقع خداوند به جبرئيل و ميكائل وحى فرستاد كه من در ميان شما پيمان برادرى ايجاد كردم و عمر يكى را طولانى‏ تر از ديگرى قرار دادم، كدام يك از شما دو نفر، زندگى ديگرى را بر خود مقدم مى‏ شمريد و عمر طولانى را براى ديگرى مى‏خواهيد هر يك از آن دو، حيات خويش را برگزيدند، در اين هنگام خداوند به آن ها وحى فرستاد چرا شما همانند على بن ابيطالب(عليه السلام) نبوديد من ميان او و محمد(صلى الله عليه و آله) برادرى برقرار ساختم و او در بستر پيامبر(صلى الله عليه و آله) خوابيد و جان او را بر جان خويش مقدم شمرد؛ به زمين فرود آييد؛ و او را از دشمنانش حفظ كنيد؛ آن ها هر دو فرود آمدند جبرئيل بالاى سرش و ميكائل پايين پايش بود و جبرئيل صدا مى‏ زد: آفرين آفرين! چه كسى همانند تو است اى على؟! خداوند متعال با تو نزد فرشتگان مباهات كرد» در اين هنگام كه پيامبر صلى الله عليه و آله به سوى مدينه در حركت بود اين آيه در شأن على(عليه السلام) نازل شد: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ». و به همين دليل آن شب تاريخى‏ «ليلة المبيت» ناميده شده است.

اين حديث ثعلبى را با همين تفصيل، غزالى در احياء العلوم (جلد ٣، صفحه ٢٣٨) و گنجى در كفاية الطالب (صفحه ١١٤) و ابن صباغ مالكى در الفصول المهمه (صفحه ٣٣) و سبط بن جوزى حنفى در تذكرة الخواص (صفحه ٢١) و شبلنجى در نور الابصار (صفحه ٨٢) نقل كرده ‏اند.

ماجرای لیله المبیت در تفسیر شواهد التنزیل

حاكم حسكانى در شواهد التنزيل از ابوسعيد خدرى، همين مضمون(حدیث ثعلبی) را با تفاوت بسيار مختصرى، نقل مى‏ كند.

در همان كتاب (شواهد التنزيل) از ابن عباس نقل مى‏ كند كه على(عليه السلام) نخستين كسى بود كه بعد از خديجه(عليها السلام) به رسول خدا(صلى الله عليه و آله) ايمان آورد و لباس او را پوشيد و در بستر او خوابيد ... (ولى در اين نقل اشاره ‏اى به آيه شريفه نمى‏ كند).

و نيز در همان كتاب از عبدالله بن سليمان (و در نسخه‏ اى از عبدالله بن عباس) همين معنى نقل شده كه پيامبر(صلى الله عليه و آله)، در آن شب كه به سوى غار مى‏ رفت على(عليه السلام) را در بستر خود خواباند. ابوبكر به دنبال پيامبر(صلى الله عليه و آله) رفت و قريش به على(عليه السلام) نگاه مى‏ كردند، و گمان مى‏ كردند پيامبر است، هنگامى كه صبح شد ناگهان نگاه كردند و ديدند على(عليه السلام) است گفتند: محمد(صلى الله عليه و آله) كجا است؟ فرمود: «من آگاهى ندارم»، گفتند: ما تعجب مى‏ كرديم هنگامى كه سنگ به سوى تو مى ‏انداختيم پيچ و تاب مى‏ خوردى و از يك پهلو به پهلوى ديگر مى‏ شدى در حالى كه وقتى به سوى محمد صلى الله عليه و آله سنگ مى‏ انداختيم تكان نمى‏خورد! و اين آيه درباره اين ماجرا نازل شده است: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ».

حاکم نیشابوری و شرح جانفشانی امیرالمؤمنین(علیه السلام) در لیله المبیت

حاكم نيشابورى در كتاب معروف مستدرك الصحيحين از ابن عباس چنين نقل مى‏ كند كه على(عليه السلام) جان خويش را به خدا فروخت؛ لباس پيامبر(صلى الله عليه و آله) را پوشيد، سپس به جاى او خوابيد... و در پايان اين حديث مى‏ گويد: «هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ؛ اين حديث معتبرى است، هر چند بخارى و مسلم در كتاب خود آن را نياورده ‏اند».

در همان كتاب از حكيم بن جبير از على بن الحسين(عليه السلام) نقل مى‏ كند: «ان اول من شرى نفسه ابتغاء مرضاة الله على بن ابيطالب؛ نخستين كسى كه جان خود را به بهاى خشنودى خدا فروخت، على بن ابيطالب (عليه السلام) بود».

سپس مى‏ افزايد: در آن هنگام كه على(عليه السلام) مى‏ خواست در بستر رسول خدا(صلى الله عليه و آله) بخوابد، اين اشعار را زمزمه مى‏ كرد:

وَفيْتُ بِنَفْسى خَيْرَ مَنْ وَطَئَ الْحَصَى

وَ مَنْ طافَ بِالْبَيْتِ الْعَتِيْقِ وَ بِالْحِجْرِ

رَسُـول اِلله خــافَ اَنْ يَمْــكُروا بِـه

فَنَجّاهُ ذُو الطَّولِ الاِله مِنْ الْمَكْرِ

وَ باتَ رَسُــولُ اللهِ فــى الْغار آمِناً

مُوَفّىً و فى حِفْظِ الالِهِ وَ فى سَتْرِ

وَ بِـتُّ ارائيـهمْ وَ لَــمْ يَتْهَـمونَنــى

قَدْ وَ طَنَت نَفْسى عَلَى الْقَتْلِ وَالاَسْرِ؛

با جان خويش نگهدارى و پاسدارى از كسى كردم كه بهترين انسانى بود كه بر روى زمين گام نهاد

همان كس كه به خانه كعبه و حجر طواف فرمود.

همان رسول خدا(صلى الله عليه و آله) كه از مكر دشمنان بيمناك بود

و خداوند قادر او را از مكر (و نقشه‏ هاى شوم آن ها) رهايى بخشيد.

و رسول خدا(صلى الله عليه و آله) در غار در امن و امان بود

و در حفظ الهى و در پوشش قرار داشت.

و من مراقب آن ها (دشمنان) بودم، و آن ها باور نمى‏ داشتند كه من به جاى پيامبر(صلى الله عليه و آله) خوابيده ‏ام

در حالى كه آماده براى كشته شدن و اسارت بودم».

اشعار فوق كه حكايت از نهايت ايثار و جانبازى و افتخار على(عليه السلام) به اين امر مى‏ كند در كتب ديگر نيز آمده است.

طبری و رخداد لیله المبیت

طبرى مورخ معروف درباره مسأله هجرت مى‏نويسد: على(عليه السلام) در بستر پيامبر(صلى الله عليه و آله) خوابيده بود و دشمنان نظاره مى‏ كردند و او را در بستر مى‏ ديدند در حالى كه پوشش پيامبر را به روى خود كشيد و مى‏ گفتند: به خدا اين همان محمد(صلى الله عليه و آله) است! تا اينكه صبح شد و على(عليه السلام) از بستر پيامبر(صلى الله عليه و آله) برخاست! (طبرى اين داستان را در كنار آيه‏ «وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ ...»، كه آن هم مربوط به داستان هجرت است نقل كرده است.

اعتراف ابن اثیر به فداکاری امیرالمومنین علی(علیه السلام) در لیله المبیت

 ابن اثير در اسد الغابه در فضائل على(عليه السلام) نقل مى‏ كند: هنگامى كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) اراده هجرت فرمود، على(عليه السلام) را براى اداى ديون و رد امانت هايى كه نزد او بود، در مكه گذارد؛ و در آن شب كه از مكه به سوى غار رفت، در حالى كه مشركان خانه او را احاطه كرده بودند؛ دستور داد على(عليه السلام) در بستر او بخوابد و جامه او را بر روى خود بكشد. سپس داستان ليلة المبيت و وحى الهى را به جبرئيل و ميكائيل‏ نقل كرده؛ و در پايان مى‏گويد: «سپس خداوند اين آيه را بر پيامبرش، در حالى كه به سوى مدينه مى‏ رفت، نازل كرد:«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ».

لیله المبیت در مُسند أحمد بن حنبل

احمد حنبل يكى از ائمه چهارگانه معروف اهل سنت در مسند خود كه از منابع مشهور است، از «ابن عباس» در تفسير آيه‏ «وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ...؛ (به خاطر بياور) «هنگامى را كه كافران نقشه مى‏ كشيدند كه تو را به زندان بيفكنند؛ يا به قتل برسانند؛ يا تبعيد كنند؛ آن ها نقشه مى‏ كشيدند و خداوند هم تدبير مى‏ كرد؛ و خداوند بهترين مدبران است»، نقل مى‏ كند كه قريش در مكه به مشاوره پرداختند؛ بعضى گفتند به هنگام صبح او را ببنديد و به زندان بيفكنيد منظورشان پيامبر(صلى الله عليه و آله) بود و بعضى گفتند او را به قتل برسانيد؛ و بعضى گفتند او را تبعيد كنيد. خداوند متعال پيامبرش را از اين ماجرا آگاه ساخت و در اين هنگام على(عليه السلام) در بستر پيامبر(صلى الله عليه و آله) خوابيد ... و پيامبر صلى الله عليه و آله از مكه خارج شد.

امام احمد، اشاره ‏اى به آيه‏ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ»، نمى‏كند ولى از آيه‏ «وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ ...»، كه آن هم در ماجراى ليلة المبيت وارد شده سخن مى‏ گويد.

سخن آخر: (اعتراف جالب اسکافی در مورد فداکاری امیرالمومنین علی(علیه السلام) در لیله المبیت)

جالب ‏تر از همه اين ‏ها سخنى است كه «أبو جعفر اسكافى»، استاد شارح مشهور نهج البلاغه ابن أبي الحديد معتزلى، در اين زمينه گفته است. او مى‏ گويد: «قد ثبت بالتواتر حديث الفراش، ... و لا يجحده الا مجنون او غير مخالط لاهل الملة، ... و قد روى المفسرون كلهم: ان قول الله تعالى: «و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله»، انزلت فى على(عليه السلام) ليلة المبيت على الفراش؛‏

حديث خوابيدن على(عليه السلام) در بستر پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) به تواتر ثابت شده و قابل انكار نيست؛ و غير از كسانى كه مسلمان نيستند و افراد سبك مغز آن را انكار نمى‏ كنند (زيرا) تمام مفسران قرآن كريم اتفاق نظر دارند كه آيه شريفه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي...» در ليلة المبيت، در شأن على(عليه السلام) نازل گشته است».

روايات منحصر به آنچه گفته شد نمى ‏باشد و روايات فراوان ديگرى در منابع معروف اهل سنت در اين زمينه نقل شده که نشان می دهد علمای اهل سنت نیز به مانند عالمان شیعی، متفق القولند كه آيه ليلة المبيت در شأن فداكارى و ايثار بى‏ نظير على(عليه السلام) نازل گشته است.

منابع:

١. پیام قرآن

٢. آیات ولایت در قرآن

----------------------------------------

پرونده ویژه

١

الزامات توسعۀ صادرات از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دام ظله)

اهميت كار و تلاش، كسب و تجارت، توسعه و آبادانى، خودكفايى‏ و استقلال‏ اقتصادى و... همه به نوعى از اهميت فعاليت ‏هاى اقتصادى و جايگاه بلند آن حکایت مى ‏كند.

در این میان سعادت و پيروزى يك جمعيت بدون‏ «اقتصاد غنى و سالم» و تجارت صحیح ممكن نيست؛‏ چرا که تجارت‏ صحيح تحرّك هر چه بيشتر تمام سرمايه‏ هاى انسانى و مالى اجتماع، در راه منافع عمومى را میسّر می سازد. لذا برای آنکه چرخ اقتصاد جامعه راكد نماند، باید تجارت‏ سالم صورت ‏پذيرد.

اهمیت این مسأله وقتی دو چندان می شود که بدانیم در دنيای امروز قسمت مهمى از اقتصاد کشور ها را، صادرات‏ تشكيل مى‏ دهد.

لذا رفتار هاى اقتصادى، تنها ناظر بر رفتار هاى اقتصادى مردم (مثل مصرف، پس ‏انداز، كار و انفاق) نيست، بلكه تحقيقات و مطالعات، سياستگذارى، برنامه ‏ريزى و وضع قوانين برای توسعۀ صادرات‏ كالا را در بر می گیرد که در حیطۀ رفتار هاى اقتصادى دولت قابل تعریف است.

با این تفاسیر ضرورت تبیین استراژی بلند مدت برای بسط گسترش صادرات به عنوان مهم ترین گام در تقویت اقتصاد کشور انکار ناپذیر است.

توسعه چیست؟

«توسعه» يك فرآيند چند بعدى است كه افزون بر بهبود ميزان توليد و درآمد، شامل دگرگونى اساسى در ساختار هاى اجتماعى و ادارى نيز مى‏ شود. همچنين از نظر هدف نيز، توسعه علاوه بر افزايش كمى محصولات و خدمات، در برگيرنده دگرگونى كيفى در بافت اجتماعى جامعه، توزيع عادلانه ثروت و درآمد، فقرزدايى، ايجاد اشتغال، رفع محروميت و تأمين رفاه عمومى و ترقّى فرهنگى است.

به تعبير ديگر: «توسعه اقتصادى داراى مفهومى گسترده‏ تر و همه جانبه‏ ترى است كه علاوه بر رشد كمى، چگونگى تغييرات فنى و سازمانى در كيفيّت انجام توليد و تخصيص منابع انسانى و مادّى و كاهش نابرابرى و فقر را نيز شامل مى‏ شود. بنابراين، توسعه اقتصادى علاوه بر افزايش توليد، شرايط مساعدى در ساختمان اجتماعى و اقتصادى جامعه فراهم مى‏آورد كه استمرار رشد اقتصادى را تضمين مى‏ نمايد».

کاهش هزینه و افزایش تولید؛ اساس توسعۀ صادرات

«توليد» در نظام‏هاى اقتصادى از اهميت فوق العاده‏اى برخوردار است، زيرا دوام و قوام امور اقتصادى در جوامع بشرى به آن وابسته است. حتى امروزه ميزان ثبات و امنيت هر كشورى، با ظرفيت و توان توليدى آن سنجيده مى‏ شود. بالا بودن سطح توليد در هر جامعه‏ اى، از معيارهاى سنجش پيشرفت اقتصادى آن به شمار مى ‏رود، لذا «كشورهاى پيشرفته» به آن دسته از كشورها اطلاق مى‏ شود كه داراى سطح بسيار بالايى از توليدات، اعم از كالا و خدمات هستند. در مقابل از كشورهايى كه از سطح توليدات داخلى ناچيزى برخوردارند «كشورهاى عقب مانده» ياد مى‏ شود.

در این بین توليد انبوه از جمله شاخص‏ هايى است كه اقتصاددانان براى توسعه بيان كرده ‏اند، به نحوی که می توان اساس توسعه صادرات را در تحقق شعار «توليد بيشتر در زمان كوتاه تر و با هزينه‏ كمتر» دانست.

البته در حال حاضر بحران اقتصادی فراگیر در کشور، بر صادرات و کسب درآمد های ما آثار و پیامد هایی به همراه داشته است؛ لذا حمایت از تولید کنندگان در راستای افزایش تولید و کاهش هزینه های تولید برای تقویت امر صادرات ضروری است.

بی تعارف می گویم دامنه بحران اقتصادی کشور همه مسائل اقتصادی، اخلاقی و فرهنگی را فرا می گیرد و قرائن نشان می دهد که بزودی حل و فصل نخواهد شد، بر این اساس مجلس و دولت باید برنامه های خود را به گونه ای تنظیم کنند که با این بحران ها مقابله شود.

توسعه صادرات با ارتقاء توانمندی های بازاریابی

جاى ترديد نيست كه با جهش تولید، توليد بيشترى در مدّت كمتر صورت خواهد گرفت، و رقم بزرگى از اين محصولات، زايد بر احتياجات كشور است و بايد به هر طريق كه ممكن است، به صورت‏ «صادرات» به خارج فرستاده شود و در بازار هاى بيرون مصرف گردد. بر این اساس مسأله «صادرات» براى کشور يك مسأله كاملًا «حياتى» است.

البته صادرات‏ نيازمند «بازار مصرف» است؛ لذا مسأله‏ «بازاريابى» ايجاب مى‏ كند به كشور هايى كه قدرت‏ جذب‏ بيشترى براى خرید تولیدات کالای ایرانی دارند توجه گردد تا قسمت مهمى از«تولیدات» در خارج مصرف گردد.

اهمیت بازاریابی وقتی دو چندان می شود که بدانیم بازار هاى صادراتى هر چه باشد بالاخره محدود است و بر سر آن ها يك رقابت و كشمكش دائمى در ميان كشور هاى توليد كننده وجود دارد، لذا باید همۀ تلاش خود را برای ایجاد يك «بازار داغ» منظقه ای و جهانی برای فروش کالاهای ایرانی به کار گیریم.

در این میان نقش تشکل ها و تعاونی ها در ارتقای عملکرد صادرات انکار ناپذیر است؛ چرا که این تشکل های اقتصادی با جمع آوری بسيارى از توليدات كشاورزى و دامى و صنعتى که ممكن است در محل توليد قابل جذب نباشد در بازار هاى دنيا عرضه می کنند.

آری ناگزیر باید گروهى كار صادرات را به عهده بگيرند و اين گروه همان تشکل ها و تعاونی ها هستند به خصوص در محصولاتى كه حفظ و ذخيره و نگه‏دارى آن ها احتياج به انبارهاى مجهز دارد كه از عهده توليد كنندگان خارج است.

بر این اساس نظارت بر امر تجارت و حتى كمك دولت به شرکت های تعاونی و دادن سرمايه ‏هاى لازم به آن ها براى انجام صادرات‏ اجتناب ناپذیر است كه در واقع كار صنعتگران، كشاورزان و دامداران را تكميل مى‏ كنند.

توسعه صادرات در گرو کنترل کیفیت کالاهای صادراتی

رشد و توسعه صادرات افزون بر فراوانى تولید و گستردگى، ناظر بر كيفيت‏ عالى محصولات است.

از تجربه كشورهاى پيشرفته مى ‏توان به اين حقيقت پى برد كه جوامعى كه به كيفيت‏ تولیدات خود توجه كرده اند، در جنبه ‏هاى مختلف به پيشرفت دست يافته ‏اند.

از سوى ديگر، كاهش در كيفيت‏ كالا و فرآورده‏ هاى عمليات اقتصادى، انگيزه ‏اى جز سودجويى و حرص‏ ورزى به عنوان «هزينه كمتر و سود بيشتر» ندارد، ولى هنگامى كه حرص ورزى و سودخواهى نامشروع، مهار شود به موازات كميت، كيفيت‏ نيز مورد توجه ويژه قرار خواهد گرفت.

ضرورت کیفیت گرایی در امر صادرات به عنوان یکی از مهم ترین درآمد های کشور وقتی آشکار می شود که بدانیم دشمنان سیاسی ما به دنبال از بین بردن اقتصاد ما هستند و یکی از راه های آن ها تخریب صادرات ما از طریق ایراد وارد کردن به کیفیت هاست. لذا کالاهای ایران بیش از سایر کشور های دیگر زیر ذره بین است و به اندک بهانه ای ضربه می زنند.

متأسفانه بسیاری از اجناس صادراتی کیفیت ندارد و این ضد اقتصاد مقاومتی است، لذا بالا بردن کیفیت ها، گسترش تولید و بینیازی از خارج همه از مصادیق اقتصاد مقاومتی است.

در این زمینه موسسه استاندارد باید همت و تلاش خود را به کار گیرد تا وضعیت کالاهای داخل بهبود جدی پیدا کند و از نفوذ سودجویان در عرصه تولید که برای رسیدن به منافع خود از وارد آوردن هیچ فشاری کوتاهی نمیکند، جلوگیری کند. باید با تدوین و اجرای استانداردها در تمام کالاها مانع بهانهتراشی دشمن در خصوص کیفیت محصولات داخل شد چرا که رعایت الزامات استاندارد، به تعوسعه موفق صادرات کمک میکند.

در مجموع برای تحقق کیفیت محوری، نيازمند رشد فرهنگى و بالا رفتن سطح دانش بشرى از يك سو، و تكامل وسائل صنعتى از سوى ديگر هستیم.

حمایت ارزی از صادرکنندگان

متأسفانه قیمت ارز به صورت غیرمنتظره هر ساعت تغییر پیدا می کند، در حالی که بر اساس موازین اقتصادی نباید ساعت به ساعت قیمت ارز افزایش یابد.

به راستی فروختن ارز به افراد عادی که پولشان را از بانک ها بیرون می کشند و دلار می خرند و ذخیره می کنند چه معنا دارد؟ ارز باید به کسانی فروخته شود که کار اقتصادی، به ویژه صادرات دارند و می خواهند از ارز برای کار اقتصادی استفاده کنند و نه این که پول ها را از بانک ها گرفته و با تبدیل به دلار ذخیره کنند که اگر این عمل صورت گیرد در حل مشکل موثر است.

البته آمارهایی وجود دارد که برخی افراد خاص با استفاده از امکانات موجود، اقدام به صادرات کالا کردند ولی فقط ۲۵ درصد از ارز ناشی از صادرات را وارد کشور کردند و این مساله جای تامل دارد که باید مشخص شود مابقی ارزها کجا رفته است.

قطع وابستگی به واردات

بی تردید پايه اقتصاد کشور را باید روى‏ «توسعه هر چه بيشتر صادرات»، و «تقليل هر چه بيشتر واردات» گذاشت.

در واقع بايد خود را آماده قطع پيوند هاى غلط اقتصادى با دیگر جوامع نمائیم، و روابط جديدى بر اساس صحيح، همچون روابط دو تاجر مستقل، بر اساس احترام متقابل، نه به معناى زندگى انگلى و اتكالى يك فرد مستمند به يك ثروتمند خودخواه، برقرار سازیم.

بدین نحو که تدريجاً دروازه ‏هاى باز خود را به روى مصنوعات خارجی ببندیم، و افراد را به مصرف تولیدات داخلی تشويق‏ نمايیم، و اين وضع را تا آن جا ادامه دهیم كه توازن كاملى ميان‏ «صادرات‏ و واردات صنعتى» ما به وجود آيد، و اين رقم وحشتناك برترى واردات صنعتى بر صادرات‏ به «صفر» برسد.

ممكن است كسانى تصور كنند اين رویکرد اقتصادى‏ عملى نيست‏ و باعث فلج شدن جامعه كه از فرق تا قدم در کالاهای وارداتی فرو رفته ‏اند، خواهد شد.

ولى تجربه پاسخ قاطعى به اين گونه پندارهاى غلط و آميخته به ضعف و زبونى مى‏دهد. چين كمونيست اين نقشه را به طور كامل پياده كرده، و دروازه‏ هاى باز خود را به روى مصنوعات بيگانه، بدون موازنه، بسته است؛ با اين حال نه تنها اين انزوا از قدرت و سرعت پيشرفت او نكاسته، بلكه غرور ملى آن ها را براى يك‏ سازندگى اجتماعى همه جانبه، زنده ساخته، تا آن جا كه كشور آن ها على رغم همه مشكلاتى كه از طرف دولت هاى دیگر براى آنان فراهم مى‏ گردد به صورت يكى از نيرومندترين و زنده ‏ترين كشور هاى اقتصادی جهان در آمده است.

به هر حال توسعۀ صادرات نيازمند به «فداكارى فراوان مردم در تقویت تولیدات داخلی» است، همان فداكارى كه مردم ژاپن كردند، همان فداكارى كه مردم روسيه و چين كردند.

سخن آخر: (ضعف اصلي صادرات، سوء مدیریت دولت است)

در خاتمه باید تأکید کرد كيفيت‏ مديريت، در پيشرفت يا ركود جامعه و فقر و غناى آن تأثير زيادى دارد. بعضى از ملل جهان با كم ترين امكانات و معادن و ذخائر؛ ولى مديريتى صحيح و نظامى فعال مشكلات خود را حل نموده ‏اند. حال آنكه در بسيارى از كشور ها از جمله ایران، نظام صحيح زندگى به سبب سوء مديريت تضعیف گشته است.

تأسف بار است با اینکه آب و زمین فراوان و نیروی انسانی جوان ماهر و متخصص داریم ولی مدیریت کامل نداریم، که اگر مدیریت صحیح شود یقیناً میتوانیم در بخش های مختلف صنعت ، تجارت و کشاورزی... صادر کننده باشیم.

منابع:

١. دائرة المعارف فقه مقارن

٢. اسرار عقب ماندگى شرق

٣. بیانات معظم له

----------------------------------------

مقاله

صلح حسنی زمينه ساز قيام حسينی

تهیه و تحقیق: معاونت پژوهش پایگاه اینترنتی حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله

بنا بر نقل جمعى از علما و مورّخان، روز بيست و هشتم صفر سال ٥٠ هجرى، روز شهادت امام حسن مجتبى(عليه السلام) است و اين روايت بيشتر در ميان شيعيان مشهور است تا روايت هفتم ماه صفر.(١)

نگاهی کوتاه به صلح امام حسن(علیه السلام)

یکی از حوادثی که مرور آن می تواند درس های زیادی برای محبان اهل بیت(علیهم السلام) داشته باشد صلح تحمیلی بر امام حسن(علیه السلام) است که ناشی از کمبود یاران با وفا و فریب و نیزنگ دشمنان ایشان بود. این صلح گرچه بسیار تلخ بود ولی به شیعه فرصت داد همچنان در صحنه باقی بماند و اگر امام حسن(علیه السلام) این تصمیم سرنوشت ساز را نمی گرفتند بدون هیچ دستاوردی به شهادت می رسیدند و شیعه نیز منزوی می گشت.

صلح یا جنگ دو تاکتیک متفاوت است که متناسب با شرایط طرف مقابل لحاظ می شود. در مورد صلح با معاویه و جنگ با یزید نیز به دلیل شرایط متفاوتی که وجود داشت با یکی صلح شد و با دیگری جنگ شد و نه صلح از روی اجبار به معنی راضی شدن به خلافت بنی امیه بود و نه جنگ از روی اجبار به معنی خشونت طلبی است.

در روایتی از امام حسن(علیه السلام) می خوانیم: «اگر یارانى داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکارى مى‏ کردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمى‏ کردم، زیرا خلافت بر بنى امیه حرام است...».(٢) البته امام حسن(علیه السلام) [در ابتدای حکومت خویش] اقدام به مقابله با معاویه کردند، اما در ادامه شرایطی بوجود آمد که مجبور به صلح شدند. اگر امام حسن(علیه السلام) با معاویه صلح کرد، امام حسین(علیه السلام) نیز بعد از شهادت امام حسن(علیه السلام) به همان دلائل وارد جنگ با معاویه نشد، و اگر امام حسین(علیه السلام) با یزید وارد جنگ شد، امام حسن(علیه السلام) نیز اگر در آن شرایط قرار می گرفت قطعا وارد جنگ می شد.(٣)

جالب اینجاست که کسانی که به صلح امام حسن(علیه السلام) اعتراض می کردند در زمان قیام امام حسین(علیه السلام) حاضر به یاری ایشان نشدند و اگر امام حسین(علیه السلام) به كربلا نمى‏ آمد شايد مانند ياران امام حسن(علیه السلام) سيل اعتراضات خود را متوجّه آن حضرت‏ مى‏ ساختند.(٤)

این در حالی است که در صورت رد صلح از سوی امام و ادامه جنگ و شهادت امام، هيچ دستاويزی برای قيام های مخالفان و اعترض بخاطر کشتن امام نمی ماند. روشن است که با پذيرش مصلحتی صلح از سوی امام حسن(علیه السلام) و به بيان ديگر، پذيرش «ترک مخاصمه» دستاورد رفع مسئوليت [معاویه] در صورت قتل امام، از بين می رفت. ضمن اینکه امام حسن(علیه السلام) با پذیرش صلح از خونریزی [و کشتار عمومی] که هدف اصلی معاویه بود و می خواست ریشه شیعه و شیعیان آل علی(علیهم السلام) را به هر قیمتی نابود کند، جلوگیری نمود.(٥)

تفاوت معاویه با یزید

یکی از مهمترین نکاتی که درباره صلح با معاویه و جنگ با یزید باید در نظر گرفت این است که معاويه مردى محافظه كار و مرموز بود و سعى مى‏ كرد اعمال نارواى خود را در قالب‏ هاى فريبنده و عوام پسند بريزد. داستان بر سر نيزه كردن قرآن‏ ها در جنگ صفّين و با اين حيله جلو شكست قطعى خود را گرفتن نمونه ‏اى از اين موضوع است‏.(٦)

معاویه با سیاستی که داشت برای رسیدن به حکومت برخی امور را رعایت می کرد و علنا به فسق و فجور نمی پرداخت. هدف اصلی معاويه «وصول کم هزينه به هدف» (يعنی همان حکومت) بود؛ زيرا می دانست صاحب اصلی حکومت امام حسن(علیه السلام) است و برای به دست آوردن حکومت بايد صاحب اصلی آن را قانع و متعهد بسازد و بهترين راه آن صلح بود. به اين ترتيب معاويه از نتايج نگران کننده جنگ که بارها به آن تاکيد داشت و عواقب درگيري با فرزند رسول الله که جايگاه معنوی و اعتقادی مهمی ميان مردم داشت، در امان می ماند.

در کنار هدف اصلی، وی پنداشته بود کناره گيری امام حسن(علیه السلام) از حکومت به نفع او و در افکار عمومی به معنای کناره گيری از خلافت تلقی خواهد شد و او به عنوان خليفه قانونی معرفی خواهد شد. مؤيد اين نظر بيعتی است که معاويه از مردم به عنوان خلافت خود گرفت و در خطبه اش هم تصریح کرد که هدف من خلافت و سلطه بر شما بود.(٧)

بی وفایی یاران امام حسن(علیه السلام)

غیر از اینکه امام حسن(علیه السلام) با دشمن حیله گری مواجه بود، یاران وفاداری نیز نداشت. جريان شناسی دقيق دو طيف متعارض (صالحان و ناصالحان) نشان می دهد، «دنيازدگی و عدم دينداری»، مردم در نهايت موجب خیانت آنها به امام حسن(علیه السلام) و پذيرش صلح از سوی امام حسن(علیه السلام) شد؛ لذا آن حضرت اين دو را به عنوان عامل صلح معرفی و با تعبير «أَنْتُمْ عَبِيدُ الدُّنْيَا»(٨)؛ (شما بندگان دنیا هستید)، از آنان ياد می کند.

امام مجتبى(علیه السلام) در پاسخ شخصى که به صلح آن حضرت اعتراض کرد، عوامل و موجبات اقدام خود را چنین بیان نمود: «وَ اللَّهِ مَا سَلَّمْتُ الْأَمْرَ إِلَيْهِ إِلَّا أَنِّي لَمْ أَجِدْ أَنْصَاراً وَ لَوْ وَجَدْتُ أَنْصَاراً لَقَاتَلْتُهُ لَيْلِي وَ نَهَارِي حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ وَ لَكِنِّي عَرَفْتُ أَهْلَ الْكُوفَةِ وَ بَلَوْتُهُمْ وَ لَا يَصْلُحُ لِي مِنْهُمْ مَا كَانَ فَاسِداً إِنَّهُمْ لَا وَفَاءَ لَهُمْ وَ لَا ذِمَّةَ فِي قَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ إِنَّهُمْ لَمُخْتَلِفُونَ وَ يَقُولُونَ لَنَا إِنَّ قُلُوبَهُمْ مَعَنَا وَ إِنَّ سُيُوفَهُمْ لَمَشْهُورَةٌ عَلَيْنَا»(٩)؛ (به خدا قسم من به این علت حکومت و زمامدارى را به معاویه واگذار کردم که اعوان و یارانى براى جنگ با وى نداشتم. اگر یارانى داشتم شبانه روز با او مى‏ جنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب مى ‏شناسم و بارها آنها را امتحان کرده ‏ام. آنها مردمان فاسدى هستند که اصلاح نخواهند شد، نه وفا دارند، نه به تعهدات و پیمان هاى خود پایبندند و نه دو نفر با هم موافقند. بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه مى‏ کنند، ولى عملاً با دشمنان ما همراهند).

پیشواى دوم که از سستى و عدم همکارى یاران خود به شدت ناراحت و متاثر بود، روزى خطبه‏ اى ایراد فرمود و طى آن چنین گفت: «در شگفتم از مردمى که نه دین دارند و نه شرم و حیا. واى بر شما! معاویه به هیچ یک از وعده‏ هایى که در برابر کشتن من به شما داده، وفا نخواهد کرد. اگر من با معاویه بیعت کنم، وظایف شخصى خود را بهتر از امروز مى توانم انجام بدهم، ولى اگر کار به دست معاویه بیفتد، نخواهد گذاشت آیین جدم پیامبر را در جامعه اجرا کنم. به خدا سوگند (اگر به علت سستى و بی وفایى شما) ناگزیر شوم زمامدارى مسلمانان را به معاویه واگذار کنم، یقین بدانید زیر پرچم حکومت بنى امیه هرگز روى خوش و شادمانى نخواهید دید و گرفتار انواع اذیت ها و آزارها خواهید شد».(١٠)

امام مجتبى که ماهیت پلید حکومت معاویه را بخوبى مى‏ شناخت، روزى در مجلسى که معاویه حاضر بود، سخنانى ایراد کرد و ضمن آن فرمود: «سوگند به خدا، تا زمانى که زمام امور مسلمانان در دست بنى امیه است، مسلمانان روى رفاه و آسایش نخواهند دید».(١١) و این، هشدارى بود به عراقیان که بر اثر سستى و به امید راحتى و آسایش، تن به جنگ با معاویه ندادند، غافل از اینکه در حکومت معاویه هرگز به امید و آرزوى خود دست نمى ‏یابند.(١٢)

صلح حسنی زمينه ساز قيام حسينی

در حقیقت امام حسن(عليه السلام) زمینه ساز قیام امام حسین(علیه السلام) بود؛ چرا که باعث بیدار شدن مردم شد و آنها متوجه ظلم و تبعیض بنی امیه و عهدشکنی آنها شدند.(١٣) همچنین این صلح به اهل بیت(علیهم السلام) و یاران ایشان، که در صورت جنگ امکان شهادت آنها وجود داشت، این فرصت را داد تا تجدید قوا کنند و در زمان مناسب قیام کنند.(١٤)

امام حسن(عليه السلام) به خاطر مصالح اسلام و مسلمين صلح كرد و امام حسين(عليه السلام) نیز به خاطر مصالح اسلام و مسلمين جنگيد و شهيد شد. اگر هر کدام از این دو امام خلاف مصالح اسلام و مسلمین عمل می کردند از سوی خداوند مورد مجازات قرار می گرفتند؛ چنانکه خداوند حضرت يونس(عليه السلام) را به خاطر ترك اولى‏، كه به مصالح غير واجبه امّت مربوط مى‏ شد، در شكم ماهى زندانى كرد.(١٥) اگر امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) در زمان معاویه دست به قیام نزدند به این دلیل بود که معاویه در ظاهر خود را پایبند به مفاد صلحنامه نشان می داد و اعمال نارواى خود را در قالب‏هاى فريبنده و عوام پسند اجرا می کرد.

امام حسين(عليه السلام) بعد از برادرش امام حسن(عليه السلام) حدود ده سال در برابر معاويه صبر كرد و اقدام به مبارزه و جنگ ننمود و حتی در پاسخ نامه جمعى از مردم كوفه كه براى همراهى و قيام اعلام آمادگى كردند، نوشت: «... فَالْصِقُوا بِالْأَرْضِ، وَ أخْفُوا الشَّخْصَ، وَ اكْتُمُوا الْهَوى‏، وَ احْتَرِسُوا مِنَ الْأَظِنَّاءِ مادامَ ابْنُ هِنْدَ حَيّاً، فَانْ يَحْدُثْ بِهِ حَدَثٌ وَ انَا حَىٌّ يَأْتِكُمْ رَأْيِي‏»(١٦)؛ (اكنون حركتى انجام ندهيد، و از آشكار شدن دورى نماييد و خواسته خويش پنهان كنيد و از حركات شك برانگيز - تا زمانى كه فرزند هند [معاويه] زنده است - پرهيز نماييد. اگر او مرد و من زنده بودم، تصميم خود را به شما اعلام خواهم كرد).

«ابن اثير» از «حسن بصرى» نقل مى‏ كند كه گفت: معاويه چهار عمل انجام داد كه هر يك از آن‏ها براى تباهى او كافى بود، و آن‏گاه يكى از آن‏ها را چنين مى‏ شمارد: «وَاسْتِخْلَافُهُ بَعْدَهُ إِبْنَهُ سِكِّيراً خِمِّيراً يَلْبِسُ الْحَرِيرَ وَ يَضْرِبُ بِالطَّنَابِيرِ»(١٧)؛ (جانشين كردن فرزند بسيار مست و شراب‏خوار خود را كه لباس حرير مى‏ پوشيد و به ساز و آواز مشغول بود).(١٨)

یزید نه تنها به اصول اسلام عقيده ‏اى نداشت بلكه از اصول كشور دارى و سياست بكلّى بى‏ بهره بود، لذا آن مختصر حفظ ظاهرى را هم كه معاويه مراعات مى‏ كرد رعايت نمى ‏نمود، آشكارا قوانين اسلام را زير پا گذاشته و بى‏ پروا با مقدّسات اسلام مخالفت مى‏ نمود و پرده درى و وقاحت را به حدّاكثر رسانيده بود.

لذا امام حسین(علیه السلام) به محض اين كه شنيد معاويه از دنيا رفته و فرزند وى يزيد به جاى او نشسته، مبارزه را شروع كرد و از آغاز با ردّ قطعى بيعت او، به وى اعلان جنگ داد و از پاى ننشست تا در صحنه جانبازى كربلا آخرين قطرات خون خود را در راه سربلندى و عظمت اسلام و كوتاه كردن دست‏هاى آلوده و جنايتكار بنى‏ اميّه نثار كرد.(١٩)

به شهادت رساندن امام حسن مجتبى(ع)

معاويه مى ‏دانست كه با وجود امام حسن(عليه السلام) نمى ‏تواند به سادگى به اهداف شوم دراز مدّت خويش و تثبيت خلافت در خاندان اموى دست يابد؛ مخصوصاً كه در پيمان نامه صلح او با امام مجتبى(عليه السلام) آمده بود كه معاويه پس از خويش، كسى را براى‏ خلافت معرّفى نكند و كار آن را به مسلمين بسپارد.(٢٠) از اين رو، معاويه براى برداشتن موانع از سر راه خويش و هموار ساختن سلطنت يزيد فاسد، دست به جنايت ديگرى زد و امام مجتبى(عليه السلام) را به شهادت رساند. ولى براى در امان ماندن از پى‏ آمد چنين جنايت بزرگى، مخفيانه و با مسموم ساختن آن حضرت، به چنين عملى اقدام كرد.

مطابق نقل جمعى از مورّخان شيعه و سنّى، معاويه به همسر امام حسن(عليه السلام) كه دختر اشعث بن قيس(٢١) بود، پيام داد كه اگر وى حسن بن على عليه السلام را مسموم سازد، او را به همسرى پسرش يزيد درخواهد آورد. معاويه براى جلب اعتماد «جعده دختر اشعث» مبلغ يكصد هزار درهم نيز براى وى فرستاد. دختر اشعث نيز پذيرفت كه همسر خود حضرت امام مجتبى عليه السلام را مسموم سازد و به شهادت برساند (هر چند معاويه، وى را هرگز به همسرى يزيد در نياورد!).(٢٢)

ابوالفرج اصفهانى مورّخ بزرگ اهل سنّت در کتاب معروفش «مقاتل الطالبیین» مى ‏نویسد: «حدود سال ٥٠هـ ق که معاویه تصمیم گرفت از مردم مسلمان براى خلافت‏ پسرش یزید بیعت بگیرد مانعى مقاوم تر از حسن بن على(علیهما السلام) و سعد بن ابی وقاص در پیش پاى خود ندید، لذا دسیسه سم دادن آنها را به اجرا درآورد که منجربه وفات هر دو شد. براى مسموم کردن حسن بن على(علیه السلام) پیامى به دختر اشعث همسر امام حسن(علیه السلام) فرستاد که به پاداش مسموم کردن آن حضرت تو را به ازدواج یزید در خواهم آورد».(٢٣) در کتاب انساب الاشراف نیز به نقل از هیثم بن عدی آمده است که مسمومیت امام حسن(علیه السلام) به تحریک معاویه صورت گرفت.(٢٤) ابن اثیر نیز در کتاب «الکامل» می نویسد: «جعده دختر اشعث بن قیس کندى همسرش حسن بن علی را سم داد و او را کشت».(٢٥) تأسّف‏ بارتر آن‏كه، وقتى خبر شهادت امام حسن(عليه السلام) به شام رسيد، معاويه و ديگر درباريان جنايتكارش خوشحال شدند و به سجده افتادند.(٢٦)

به هر حال، ترديدى نيست كه معاويه براى رسيدن به اهداف شوم خود، سعى مى‏ كرد همه موانع را از سر راه خود بر دارد و مسير را براى «خلافت موروثى آل اميه» هموار سازد كه يكى از موانع مهم، حضور امام حسن مجتبى(عليه السلام) با آن همه شايستگى‏ ها و عظمت فردى و خانوادگى بود. از اين رو، دست خود را به ‏اين جنايت عظيم آلوده ساخت و به واسطه زنى دنياپرست - به خيال خويش - به هدفش نائل شد.(٢٧)

پی نوشت:

(١). كليات مفاتيح نوين‏، مكارم شيرازى، ناصر، مدرسه الامام على بن ابى طالب(ع)، قم، ١٣٩٠ هـ ش، چاپ بيست و نهم‏، ص ٦١١؛ بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، دار إحياء التراث العربی، بيروت، ١٤٠٣ هـ ق، چاپ دوم، ج ٤٤، ص ١٣٥.

(٢). جلأالعیون، شُبَّر، سید عبدالله، مکتبه بصیرتى، قم، بی تا، چاپ اول، ج ١، ص ٣٤٥-٣٤٦.

(٣). سيري در سيره ائمه اطهار، مطهری، مرتضی، انتشارات ام‍ام ص‍ادق(ع)، تهران، ١٣٨٩ هـ ش، چاپ اول، ص ٦٠.

(٤). اهداف قيام حسينى، مکارم شیرازی، ناصر، انتشارات امام على بن ابى طالب(ع)، قم‏، ١٣٨٩ هـ ش، چاپ دوم‏، ص ١١٤.

(٥). ر.ک: بحار الانوار، همان، ج ٤٤، ص ٨ - ١٠.

(٦). پاسخ به پرسشهاى مذهبى، مكارم شيرازى، ناصر و سبحانى، جعفر، مدرسه الامام علي بن ابى طالب(ع)، قم‏، ١٣٧٧ هـ ش، چاپ اول‏، ص ٢٠٠.

(٧). شرح نهج البلاغه، ابن ابيالحديد، عبد الحميد بن هبة الله‏، مكتبة آية الله المرعشی النجفی‏، قم، ١٤٠٤ هـ ق، چاپ اول، ج ٤، ص ١٦.

(٨). بحار الانوار، همان، ج ٤٤، ص ٤٤.

(٩). همان، ج ٤٤، ص ١٤٧؛ احتجاج، طبرسى، المطبعه المرتضویه، نجف، بی تا، الطبعة الاولی، ص ١٥٧.

(١٠). جلأالعیون، همان.

(١١). شرح نهجالبلاغه، همان، ج ١٦، ص ٢٨.

(١٢). ر.ک: سیره پیشوایان، پیشوایی، مهدی، موسسه امام صادق(ع)، قم، ١٣٩٠ هـ ش، چاپ بیست و سوم، ص ١١٠.

(١٣). چنانکه امام حسن(ع) در خطبه ای این هشدار را داده بودند که با حکومت بنی امیه از حقوق خود محروم خواهند شد: «هم اکنون گویى به چشم خود مى‏ بینم که فردا فرزندان شما بر در خانه فرزندان آنها ایستاده و درخواست آب و نان خواهند کرد؛ آب و نانى که از آن فرزندان شما بوده و خداوند آن را براى آنها قرار داده است، ولى بنى امیه آنها را از در خانه خود رانده و از حق خود محروم خواهند ساخت». ر.ک: جلأالعیون، همان، ج ١، ص ٣٤٥-٣٤٦.

(١٤). با توجه به اینکه در يكى از بندهاى صلح نامه آمده بود: «وَ أَنْ يُؤَمَنَّ شِيعَتَهُ، وَلَا يَتَعَرَّضَ لِأَحَدٍ مِنْهُمْ»؛ (امنيّت شيعيان‏ على(ع) را تضمين كند و متعرّض احدى از آنان نشود)، تا زمانی که امام حسن(ع) زنده بودند معاویه جرأت نمی کرد متعرض شیعیان شود، اما بعد از به شهادت رساندن امام حسن(ع) فشار بر شیعیان را افزایش داد.(ر.ک: المناقب، ابن شهر آشوب، انتشارات ذوى القربى، قم، ١٤٢١ هـ ق‏، چاپ اوّل، ج ٤، ص ٣٨؛ ارشاد، شيخ مفيد، محمد بن نعمان، انتشارات اسلاميه، تهران، ١٣٨٠ هـ ش، چاپ اول‏، ص ٣٥٥).

(١٥). استفتاءات جديد، مکارم شیرازی، ناصر، انتشارات مدرسه الامام على بن ابى طالب(ع)، قم‏، ١٤٢٧ هـ ق‏، چاپ دوم‏، ج ٣، ص ١٨١.

(١٦). انساب الاشراف، بلاذرى، با تحقيق: دكتر زكار و دكتر زركلى، دارالفكر، بيروت، چاپ دوم، ١٤٢٤ هـ ق‏، ج ٣، ص ٣٦٦.

(١٧). الكامل في التاريخ، ابن اثير، عزالدین علي بن محمد، دارالصادر، بيروت، ١٣٨٥ هـ ق، چاپ اوّل، ج ٣، ص ٤٨٧؛ الغدير، علامه امينى، شیخ عبد الحسین، دارالكتب الاسلامية، تهران، ١٣٦٦ هـ ش‏، چاپ دوم، ج ١٠، ص ٢٢٥. معاويه خود بهتر از هر كس مى‏ دانست كه يزيد شايسته اين جايگاه نيست؛ ولى عشق به فرزند و بقاى خلافت در اين خاندان، او را از پيروى حقّ بازداشت. از معاويه نقل شده كه مى‏ گفت: «لَوْ لا هَوَاىَ في يَزِيدَ لَأَبْصَرْتُ رُشْدي»؛ (اگر عشق و علاقه به يزيد نبود، مى‏ توانستم راه صحيح را تشخيص دهم). (رجوع كنيد به: مختصر تاريخ دمشق، ابن منظور، دارالفكر، دمشق، ١٤٠٥ هـ ق، چاپ اول، ج ٢٨، ص ١٨).

(١٨). ر.ک: عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، مكارم شيرازى، ناصر،‏ مدرسه امام علی بن ابی طالب(ع)، قم، ١٣٨٧ هـ ش، چاپ پنجم، ص ٢٠٨-٢٠٩.

(١٩). پاسخ به پرسشهاى مذهبى، همان، ص ٢٠٠.

(٢٠). المناقب، همان، ج ٤، ص ٣٨؛ بحارالانوار، همان، ج ٤٤، ص ٦٥. البتّه مطابق نقل ابن قتيبه در «الامامة و السياسة» (ابن قتيبه دينورى، منشورات شريف رضى‏، قم، بی تا، ج ١، ص ١٨٤)، معاويه تعهّد كرده بود كه پس از مرگش، خلافت به امام حسن(ع) منتقل شود. در اين صورت انگيزه معاويه براى به شهادت رساندن آن حضرت، روشن‏ تر است. همين انگيزه را علّامه امينى در الغدير، ج ١١، ص ٩، از ابوالفرج اصفهانى نويسنده كتاب «مقاتل الطالبيين» نقل مى‏ كند؛ ابن عبدالبرّ نيز در استيعاب، (انتشارات دارالفكر، بيروت، ١٤٣٣ هـ ق‏، چاپ اول، ج ١، ص ٤٣٨ و ٤٣٩) مى‏ نويسد: امام حسن(ع) با وى شرط كرده بود كه خلافت پس از معاويه، در اختيار او قرار گيرد.

(٢١). براى آگاهى از زندگى و سابقه اشعث، رجوع كنيد به: پيام امام اميرالمؤمنين(ع)، مکارم شیرازی، ناصر، دار الكتب الاسلاميه‏، تهران‏، ١٣٨٦ هـ ش‏، چاپ اول‏، ج ١، ص ٦٤٤ به‏ بعد (ذيل خطبه نوزدهم).

(٢٢). رجوع كنيد به: كتاب‏هاى معتبر تاريخى از شيعه و سنّى؛ مانند: ارشاد مفيد، همان، ص ٣٥٦ و ٣٥٧؛ مناقب ابن شهر آشوب، همان، ج ٤، ص ٤٧- ٤٩؛ بحارالانوار، همان، ج ٤٤، ص ١٤٧؛ تاريخ الخلفاء، سيوطى، جلال الدین، دارالقلم، بيروت، چاپ اول، ١٤٠٦ هـ ق‏، ص ٢١٤؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، همان، ج ١٦، ص ٢٩؛ مختصر تاريخ دمشق، همان، ج ٧، ص ٣٩؛ تذكرة الخواص، سبط بن جوزى، منشورات الشريف الرضى، قم، ١٤١٨ هـ ق‏، چاپ اول، ص ١٩١ و ١٩٢. ابن عبدالبر نيز در استيعاب، (همان، ج ١، ص ٤٤٠) در شرح حال امام حسن(ع) مى‏ نويسد: گروهى گفته‏ اند كه آن زن به دسيسه معاويه و پولى كه براى وى فرستاد، آن حضرت را مسموم ساخت؛ «وَ قَالَتْ طائِفَةٌ: كَانَ ذَلِكَ مِنْهَا بِتَدْسِيسِ مُعاوِيَةَ إِلَيْهَا وَ مَا بَذَلَ لَهَا فِي ذلِكَ».

(٢٣). مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، نشر شریف الرضی، قم، ١٣٧٤هـ ش، ص ٦٠.

(٢٤). جمل من انساب الاشراف، بلاذری، أحمد بن يحيى بن جابر بن داود، تحقيق: سهيل، زكار، رياض، الزركلی، دار الفكر، بیروت، ١٤١٧ هـ ق، الطبعة الأولى، ج ٣، ص ٥٩.

(٢٥). الكامل في التاريخ، همان، ج ٣، ص ٥٨.

(٢٦). الامامة و السياسة، همان، ج ١، ص ١٩٦؛ عقد الفريد، همان، ج ٤، ص ٣٦١ و مناقب ابن شهر آشوب، همان، ج ٤، ص ٤٩.

(٢٧). ر.ک: عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه ‏ها، رويدادها، پيامدها، همان، ص ١٨٧ - ١٨٨.

----------------------------------------

سیری در کتاب

«چهل حدیث اخلاقی»

اثر ارزشمند حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدظله)

معرفی کتاب

مسائل اخلاقى در هر زمان از اهميت فوق العاده ‏اى برخوردار است، لیکن مسائل اخلاقی در زمان کنونی که عوامل فساد و انحراف در اين عصر بيشتر شده، جایگاهی دو چندان می یابد، در این میان نقش عالمان دلسوز برای گسترش اخلاق و پویایی جامعه انکار ناپذیر است.

از این رهگذر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدظله)، که همواره نیاز مخاطبین را در نظر دارد، روایات و مباحث اخلاقی کتاب ارزشمند اصول کافی را مورد بحث قرار داده و با بیان شیوا و شیرین و جذاب خود مطالب ارزشمندی در شرح و تفسیر آن مطرح کردند، که در قالب تألیف کتاب «چهل حدیث اخلاقی» تقدیم علاقمندان آموزه ها و معارف اخلاقی اهل بیت (علیهم السلام) شده است.

چهل حدیث اخلاقی و سنت اربعین نویسی

گردآوری و شرح چهل حدیث، مسئله ای است که بسیاری از عالمان دینی بدان پرداخته اند. این کار ریشه در روایات دارد، مثلاً در بحارالانوار آمده است: « مَن حَفِظَ على امّتی أرْبَعینَ حَدیثا ینْتَفعونَ بِها فی أمْرِ دینِهِم، بَعثَهُ اللّهُ یومَ القِیامَةِ فَقیها عالِما؛ هر كه چهل حديثى كه مردم از آن بهره ببرند حفظ كند، خداوند او را فقيه عالم مبعوث مى‏كند».

آیت الله العظمی مکارم شیرازی در شرح این روایت می نویسد: معنايش اين نيست كه آنها را حفظ كنيم، بلکه مقصود از حفظ، نگهدارى و ابلاغ است.

بر اثر همين حديث و نظاير آن بود كه دانشمندان اسلام هميشه اهميت فراوانى به حفظ و نگاهدارى احاديث، از خود نشان مى‏دادند و كتاب هاى زيادى در اين موضوع تأليف كردند، دسته ‏اى براى اينكه كاملاً بر طبق مضمون اين روايت عمل كرده باشند به نوشتن اربعين (چهل حديث) مبادرت كردند كه تا امروز نيز ادامه دارد. ما هم خيلى خوشوقتيم كه خداوند توانا توفيق داد تا اين افتخار را به وسيله نقل چهل حديث در طى بحث هاى همين كتاب كوچك درك نماييم‏.

« چهل حدیث اخلاقی» در یک نگاه

کتاب «چهل حدیث اخلاقی» درسگفتارهایی از جلسات سخنرانی آیتالله العظمی مکارم شیرازی در شرح و تفسیر چهل روایت کتاب ارزشمند اصول کافی است که با شواهدی از آیات و احادیث ائمه مستند شده است.

به بیان گردآورندۀ اثر، مباحث اخلاقی در کتاب ارزشمند اصول کافی به صورت وسیع و گسترده مطرح شده، تا آنجا که مرحوم کلینی حدود ٤٠٠ صفحه در این باره بحث کرده و روایات مربوط به آن را به شکل زیبا و خوبی جمع آوری کرده است. چقدر به جا و شایسته است که این کتاب شریف، که از مهم ترین منابع حدیثی و جزء کتب اربعه محسوب می شود، به عنوان کتاب درسی برگزیده شود تا طلاب عزیز و روحانیون گرامی و عموم دانش پژوهان دینی از چشمه سار احادیث حضرات معصومین(علیهم السلام) روح و جانشان را سیراب کرده و آن را در سفرهای تبلیغی و سخنرانی های دینی و مانند آن به مردم مؤمن و متدین نیز برسانند.

ساختار اصلی کتاب

كتاب، مشتمل بر يك مقدمه، و چهل عنوان در شرح چهل حدیث می باشد که هر کدام در مقامات وفصولی بیان شده است؛ به عبارت دیگر معظم له در كتاب حاضر، با شماره گذاری احاديث، تعداد چهل حدیث را شرح داده است.

مولّف در شرح هر حديث، به ترتيب زير عمل مىكند:

١. ذكر متن اصلی حديث همراه با ذکر منبع

٢. ترجمه آن

٣. شرح کلمات حديث

٤. شرح متن حديث، طى چند مقام.

در این کتاب با موضوعاتی همچون «نشانه های ایمان»، «قلب منور به نور ایمان»، «تفسیر عبادت»، «تفکر، برترین عبادت!»، «رابطه تفکر و عمل به خوبی ها»، «تلاش برای رسیدن به مکارم اخلاقی»، «غیرت و دیگر مکارم اخلاق»، «حد توکل و یقین»، «مقام یقین و رضا»، «کمیت یا کیفیت»، «گنج یتیمان» و «مقام یقین حضرت علی(علیه السلام)» آشنا می شویم.

«سرآمد طاعت ها»، «نشانه های مؤمن»، «توکل و آثارش»، «گفت وگوی امام سجاد(علیه السلام) و حضرت خضر(علیه السلام)»، «دعا و شکر و توکل»، «کظم غیظ»، «به غیر خدا امید نبند»، «وصیت نامه لقمان حکیم»، «خوف از خدا»، «خدا تو را می بیند»، «امید و عمل»، «خوف و تقوا»، «مؤمن بین دو خوف است»، «مقام رب» و «به اعمالت دل مبند» از دیگر موضوعات مطرح شده در کتاب چهل اخلاقی است.

گزارش محتوایی اثر

سیمای یقین در «چهل حدیث اخلاقی»

حدّ توکّل و یقین، مقام یقین و رضا،کمیّت یا کیفیّت،مقام یقین حضرت علی علیه السلام، اسلام و ایمان و یقین وصفات ده گانه پیامبران...از مهم ترین عناوینی است که مولف برای تبیین سیمای یقین به کار گرفته است.

بر مبنای اندیشۀ مولف، یقین از دو راه تحصیل می شود :١. دلایل نظری؛ اگر انسان درمورد مبدأ و معاد مطالعه کرده ودلایل معتقدان به خدا و روز جزا و منکران آن را بررسی کند، از این طریق به یقین می رسد.

٢. کشف و شهود؛ گاه برای انسان حالت کشف و شهود حاصل می شود، یعنی از پس پرده غیب حقایق را می بیند، در این صورت خداوند با نور شهود در قلب و جان او حاضر می شود. چنین انسانی معاد را با چشم دل می بیند و آن را احساس می کند،

بنابر نظر صاحب اثر، راه رسیدن به شهود، صفای نفس وخودسازی و تصفیه باطن و اصلاح اخلاق در حدّ عالی است.

نشانه های مومن واقعی

مولف با موضوعاتی هم چون،نشانه های مؤمن، مؤمن بین دو خوف است، نشانه های ایمان، . قلب منوّر به نور ایمان، نشانه های سه گانه ایمان، برخی از نشانه های ايمان و مومن واقعی را مورد بررسی قرار داده است.

هم چنین معظم له با بیان روایتی از امام صادق علیه السلام، سیزده ویژگی برای مؤمن بیان کرده که چهار صفت، درحقیقت به رابطه انسان با خدا پرداخته، و چهار صفت بعدی به رابطه انسان با خود وهمنوعانش می پردازد. از جمله آن ویژگی ها این است که مومن خود را به زحمت و سختی می اندازد، ولی بر مردم چیزی را تحمیل نمی کند.

از این رو مولّف در مطلبی به سختی های اجتناب ناپذیر زندگی مؤمنان پرداخته که قسمتی از آن به این شرح است: «زندگی انسان، چه بخواهد و چه نخواهد، آمیخته با انواع سختی ها و مشکلات و حوادث تلخ و شیرین است، به گونه ای که نمی توان باور کرد که کسی در طول عمرش مشکلی نداشته باشد.

مشکلات جسمی، روحی، فردی، اجتماعی، خانوادگی، فامیلی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، طبیعی، انواع بیماری ها، زلزله ها، سونامی ها، جنگ ها، قحطی ها و خشکسالی ها و مانند آن در زندگی بشر وجود دارد و لازمه زندگی وی شده است»

به فکر آینده باش

در بخش پایانی این کتاب نیز موضوعاتی همچون «حسن ظن به خدا»، «ویژگی های سیزده گانه مؤمن»، «ارکان ایمان»، «حجاب های معرفت»، «نشانه های سه گانه ایمان»، «اسلام و ایمان و یقین»، «صفات ده گانه پیامبران»، «طعم ایمان»، «قدرت فوق العاده خداوند»، «مقام رضا»، «عوامل رسیدن به مقام صدیقین»، «افسوس گذشته» و «غذای حلال» به چشم می خورد.

مولف در بخش پایانی کتاب می نویسد: بسیار اتّفاق می افتد که انسان درباره حوادث گذشته که انجام شده و کار از کار گذشته، تأسف می خورد که ای کاش چنین و چنان می شد، مثلاً جوانی عاشق دختری شده و دوست دارد با او ازدواج کند، ناگهان مطّلع می شود که او با دیگری ازدواج کرده است.

آه وافسوسش شروع می شود که ای کاش نصیب او می شد، در حالی که برای آنچه گذشته و ما از فلسفه آن آگاه نیستیم افسوس نخوریم ..به تعبیر مولّف، گذشته را نمی توان تغییر داد، امّا درمورد آینده می توان کاری کرد. بنابراین، وقت و نیرویت را به سمت کاری که شدنی است هدایت کن وآینده ات را بساز.

وضعیت کتاب

لازم به ذکر است اين اثر، همچون ساير تألیفات نویسنده، كتابى است مملو از مطالب اخلاق علمى و عملى، نکات و لطایف و ظرافت های روایی و تفسیری و قرآنی .

هم چنین براى كتاب حاضر، علاوه بر فهرست تفصيلى مطالب که در آغاز آن ذكر شده، فهرست منابع و مأخذها نیز در پایان کتاب فراهم شده است، لذا اين اثر ارزشمند، مستند است و نویسنده، ارجاعات و استناداتش را بهصورت پاورقى ذکر کرده است.

گفتنی است اين اثر نفیس با تنظیم و تدوین حجه الاسلام علیان نژادی، نخستین بار در سال ١٣٩٣در یک جلد و در ٢٠٨ صفحه، توسط انتشارات امام علی بن ابی طالب علیه السلام به رشتۀ تحریر در آمده که تا کنون نیز چندین مرتبه تجدید چاپ شده است.

----------------------------------------

معارف اسلامی

مظلوميت مضاعف امام حسن(علیه السلام)

در حیات سیاسی و تحلیل های تاریخی

چکیده:

امام حسن مجتبی(علیه السلام) از خانه تا لشگرگاه در معرض خیانت بود، یارانی داشت که با سنگین شدن کفه قدرت در جناح مقابل، به آن سو متمایل می شدند. یارانی داشت که به راحتی خود را در برابر پول می فروختند. افرادی در لشگر خود داشت که بواسطه شایعات از پشت بر امام خویش شمشیر کشیدند. امام با کسانی به جنگ معاویه می رفت که رهبری امام را فقط با انگیزه قومی تقابل سنّتی و تاریخی عراق با شام و یا خصومت با عثمانی مذهبان و خاندان بنی امیه، پذیرفته بودند. آیا اینان حاضر می شوند که تا پای جان با معاویه بجنگند؟ این در حالی است که جنگ فقط با حضور شیعیان خالص می توانست به نابودی نسل شیعه منجر شود. امام حسن(علیه السلام) در زمانه خود، از پس و از پیش، از خودی و دشمن مکّار، آماج ضربه شمشیر، شایعه، تهمت و اهانت بود. نیز در زمانه ما آماج تهمت، کج فهمی و غفلت مدعیان دانش و عوام ناآگاه به صورت همزمان است. این یعنی ظلم مضاعف در حق سرور جوانان بهشت و یکی از مصداق های بارز آیه طهارت و عصمت.

مظلوميت مضاعف امام حسن(علیه السلام) در حیات سیاسی و تحلیل های تاریخی

مقدمه:

در تحلیل حیات سیاسی امام حسن مجتبی(علیه السلام) گاهی از سوی مخالفان مغرض و حتّی ناآگان شیعه نظراتی ارائه می شود که ظلم در حق آن نواده پاک رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به شمار می آید. این تحلیل ها بیشتر متوجّه صلحی است که توسط سیاست مکر و فتنه معاویه بر جامعه آن روز تحمیل شد. هنوز این سوال در ذهن بعضی شیعیان نا آگاه است که چرا امام حسن(علیه السلام) با وجود یارانی به مراتب بیشتر از امام حسین(علیه السلام)، صلح کرد؟! هنوز از سوی نویسندگان مغرض چنین تبلیغ و ترویج می شود که حسن بن علی حکومت را در برابر پول واگذار کرد! و یا اینکه خود ایشان پیشنهاد صلح داد و در قرارداد صلح، حکومت بعد از معاویه را برای خود محفوظ داشت؛ یعنی حال که توانی در حفظ حکومت دربرابر رقیب قدرتمند ندارد با رقیب معامله کرده است!

در حالی که امام حسن مجتبی(علیه السلام) از خانه تا لشگرگاه در معرض خیانت بود، یارانی داشت که با سنگین شدن کفه قدرت در جناح مقابل، به آن سو متمایل می شدند. یارانی داشت که به راحتی خود را در برابر پول می فروختند. افرادی در لشگر خود داشت که بواسطه شایعات از پشت بر امام خویش شمشیر کشیدند. امام با کسانی به جنگ معاویه می رفت که رهبری امام را فقط با انگیزه قومی تقابل سنّتی و تاریخی عراق با شام و یا خصومت با عثمانی مذهبان و خاندان بنی امیه، پذیرفته بودند. آیا اینان حاضر می شوند که تا پای جان با معاویه بجنگند؟ این در حالی است که جنگ فقط با حضور شیعیان خالص می توانست به نابودی نسل شیعه منجر شود.

می توان گفت امام حسن(علیه السلام) در زمانه خود، از پس و از پیش، از خودی و دشمن مکّار، آماج ضربه شمشیر، شایعه، تهمت و اهانت بود. نیز در زمانه ما آماج تهمت، کج فهمی و غفلت مدعیان دانش و عوام ناآگاه به صورت همزمان است. این یعنی ظلم مضاعف در حق سرور جوانان بهشت و یکی از مصداق های بارز آیه طهارت و عصمت.

سالگرد شهادت امام حسن مجتبی(علیه السلام) فرصت خوبی است برای مرور بحث برانگیزترین مقطع زندگی آن حضرت، یعنی صلح با معاویه و تحلیل عوامل مختلفی که به این حادثه منجر شد. عدم تحلیل درست جزئیات حوادث منتهی به این واقعه و بی توجهی به سیره سیاسی آن حضرت، موجب پدید آمدن برخی شبهات و پندارهای ناصواب راجع به شخصیت آن امام همام، شده است. لذا در ادامه به مرور اجمالی حوادث منجر به این صلح و پیش زمینه ها و عوامل آن می پردازیم.

آمادگی سپاهیان شام و عراق برای مصاف، بعداز شهادت امام علی(علیه السلام)

وقتی خبر شهادت امام علی(علیه السلام) و بیعت مردم با امام حسن(علیه السلام) به شام رسید، معاویه دو نفر از جاسوسان خود را به کوفه و بصره فرستاد تا هم از اوضاع این دو شهر اطلاعاتی را کسب و برایش ارسال کنند و هم حتی الامکان، مردم این نواحی را علیه امام مجتبی(علیه السلام) تحریک نمایند. به دستور امام هر دوی آنها دستگیر و مجازات شدند.(١) امام بعد از آن، نامه ای به معاویه نوشت و خواستار تسلیم او شد. در مقابل معاویه هم از امام(علیه السلام) خواست تسلیم شود، تا اموال عراق را در اختیارش نهاده و خلافت را بعد از مرگش به او واگذار کند.(٢) سپاه شام وارد عراق شد و از با عبور از رود فرات خود را به کوفه نزدیک تر کرد. در این هنگام امام مجتبی(علیه السلام) به مردم کوفه دستور آمادگی برای مقابله داد و حجر بن عدی را نیز مأمور ساخت تا مردم را برای این کار بسیج کند.(٣)

حیله های متنوع معاویه در مواجهه با لشکر امام(علیه السلام)

فرماندهی سپاه امام(عليه السلام) را «عبیدالله بن عباس» عهده دار بوده است. از دلایل عمده انتخاب عبیدالله آن بود که امام(علیه السلام) در آن فضای پر ابهام، با انتخاب شخصی مورد اعتماد از خاندانش، در پی تضمین مقاومت و وفاداری فرمانده نیروهای خود بود. افزون بر آن، عبیدالله، کینه شدیدی نسبت به معاویه داشت؛ زیرا چندی پیش از آن، «بسر بن ارطاة»، یکی از فرماندهان معاویه، در حمله ای که به حجاز کرد، دو فرزند عبیدالله را در پیش چشمان مادرشان سر بریده بود.

به گزارش دینوری، معاویه در مسیر لشکرکشی خود به طرف کوفه، سپاهی را به فرماندهی «عبدالله بن عامر بن کریز» به سوی منطقه «انبار» فرستاد تا با دور زدن سپاه امام حسن(علیه السلام)، از آنجا به سوی مدائن پیشروی کند. امام(علیه السلام) که وضع را چنین دید، خود عازم «ساباط مدائن» شد.(٤) البته پیش از آن، سپاه عبیدالله را عازم جنگ با نیروهای اصلی شام به فرماندهی خود معاویه کرد.

یکی از اولین حیله های معاویه، درست همین جا شکل گرفت. او «مغیرة بن شعبه» و «عبدالله بن عامر» را به «ساباط» فرستاد تا درباره صلح با امام(عليه السلام) سخن بگویند. وقتی آنها دست خالی از نزد امام(عليه السلام) بیرون آمدند، زیر لب - و برای تحریک خوارج - به گونه ای که مردم بشنوند می گفتند: «خدا به وسیله فرزند پیامبر خون مردم را حفظ کرده فتنه را به واسطه او آرام کرد و صلح را پذیرفت». با این سخن، سپاه امام(علیه السلام) مضطرب شده و مردم در راستگویی آنان تردید نکردند. پس از آن بود که بر حسن(علیه السلام) شورش کرده بار و بنه او را غارت کردند.(٥) شیعیان، امام(علیه السلام) را در میان خود گرفته از معرکه دور کردند. با این حال «جراح بن سنان» با این فریاد که تو نیز همانند پدرت مشرک شده ای ضربتی بر ران امام(علیه السلام) زد. شیعیان بر سر جراح ریخته او را به قتل رساندند. امام(علیه السلام) نیز به خانه امیر ساباط، «سعد بن مسعود ثقفی» آمد و برای معالجه در آنجا ماند.(٦)

دور شدن امام(عليه السلام) از سپاه عبیدالله بن عباس، که به دلیل گردآوری نیرو و یا آماده کردن مدائن برای جلوگیری از تجاوز غارتگران شام صورت گرفته بود، مشکلات خاصی را برای نیروهای امام در مواجهه با معاویه به وجود آورد. لشکر کوفه در منطقه «حبوبیه مسکن» مقابل سپاه شام قرار گرفت. معاویه دوباره با استفاده از شیوه های حیله گرایانه خود، درصدد فریب سپاه امام(علیه السلام) بر آمد. او «عبدالرحمن بن سمره» را نزد عبیدالله و سپاهش فرستاد تا به دروغ بگوید: «حسن(عليه السلام) درخواست صلح کرده است؛ اما مردم او را تکذیب کرده و دشنام دادند».(٧)

پس از آن به طور مخفیانه در پی «عبیدالله بن عباس» فرمانده سپاه امام فرستاد و به وی پیغام داد: «حسن از ما تقاضای صلح کرده است. اگر هم اکنون به ما ملحق شوی، به تو یک میلیون درهم خواهم داد. نیمی را اکنون می گیری و نیمی را وقتی که داخل کوفه شدیم». عبیدالله نیز شبانه به معاویه پیوست!

از برخورد معاویه در پرداخت پول و نیز اخبار دیگر، چنین بر می آید که معاویه به دروغ مسأله درخواست صلح را از طرف امام(عليه السلام) مطرح کرده بود. در اصل، اگر امام صلح را پذیرفته بود، معنا نداشت که معاویه حاضر شود یک میلیون درهم به عبیدالله بپردازد. بسیاری از مردم عراق مترصد بودند تا تمایل امام(عليه السلام) را به صلح ببینند، در آن صورت لحظه ای در سپاه نمی ماندند. با رفتن عبیدالله، قریب دو سوم سپاه عراق به معاویه پیوست. در آن هنگام «قیس بن سعد» جانشین عبیدالله بن عباس به عنوان امیر لشکر کوفه شد. اشراف عراق که وضع را به این صورت دیده و احتمال پیروزی معاویه را قوی دانستند، مرتب به معاویه ملحق شده و یا پیام بیعت می دادند. بلاذری می گوید: بزرگان عراق نزد معاویه آمده بیعت می کردند. اولین نفر، «خالد بن معمر» بود. او گفت: بیعت او به معنای بیعت تمامی افراد قبیله ربیعه است.(٨)

سیاستی که معاویه از آن بهره کافی برد، استفاده از شایعاتی بود که خود آنها را در سه منطقه کوفه، ساباط و میدان جنگ منتشر می کرد. کوفیان گمان می کردند که کار تمام شده است. در میدان جنگ چنین منتشر شد که امام تان درخواست صلح کرده است. در «ساباط» نیز خبر رفتن عبیدالله و بخش اعظم سپاه به امام(عليه السلام) رسیده و حتی شایع شد که «قیس بن سعد» نیز صلح کرده است. نتیجه این اختلاف افکنی ها و حیله ها این شد که گروه فراوانی از اشراف عراق به معاویه پیوسته و حتی گفته بودند که حاضرند حسن(عليه السلام) را دست بسته به او تحویل دهند.

به نوشته «ابن اعثم»، زمانی که قیس، ضمن نامه ای خبر رفتن شمار زیادی از سپاه عراق را به امام(علیه السلام) نوشت، حضرت بزرگان اصحاب خود را فراهم آورده و فرمود: «ای مردم عراق! من با شما جماعت چه کنم؟ این نامه «قیس بن سعد» است، او نوشته است که اشراف و بزرگان شما نزد معاویه رفته اند. به خدا سوگند این از شما عجیب نیست. شما در «صفین» پدرم را بر حکمیت اجبار کردید و زمانی که آن را پذیرفت، بر او اعتراض نمودید. برای بار دوم شما را به جنگ با معاویه خواند، سستی کردید تا آن که کرامت الهی نصیب او شد. پس از آن بدون اکراه با من بیعت کردید، من بیعت شما را پذیرفتم و قدم در این راه گذاشتم، خدا آگاه است که قصد من چه بوده است؛ اما ببینید شما چه کرده اید. ای مردم عراق! همین برای من کافی است، مرا در دینم فریب می دهید».(٩)،(١٠)

مفاد صلح نامه امام(ع) با معاویه

در مورد موادی که در صلح نامه، بین امام(عليه السلام) و معاویه به امضا رسید، در مدارک تاریخی اتفاق نظر کاملی وجود ندارد. در اینجا نه تنها شایعات منتشره در آن ایام؛ بلکه غرض ورزی های مورخین و راویان نیز اثر فراوانی در آشفتگی های مربوط به نقل مواد صلح نامه گذاشته است. بزرگ نمایی پاره ای از مواد به همراه سانسور سایر بندهای صلح نامه، جعل موادی غیر واقعی و نادرست، بی توجهی به ذکر شروط اساسی جهات مختلف، تحریفی است که در این نقل های تاریخی بروز کرده است.

به هر حال نقل های مختلف و پراکنده ای درباره مواد این صلح نامه وجود دارد که هر کدام قسمتی از متن اصلی را یادآور شدهاند. ابن اعثم کوفی می نویسد: زمانی که برخورد میان امام(علیه السلام) و معاویه به صلح انجامید، آن حضرت «عبدالله بن نوفل» را خواست و به او فرمود: «نزد معاویه برو و به او بگو اگر مردم بر جان و مال و فرزندان و زنان خود ایمن هستند، من با تو بیعت می کنم، در غیر این صورت، با تو بیعت نخواهم کرد». عبدالله نزد معاویه رفت و از پیش خود به او گفت: «برای صلح شروطی وجود دارد که باید بپذیری. اول آن که خلافت به تو واگذار می شود در صورتی که پس از خود خلافت را به امام حسن(ع) واگذار کنی. دیگر این که سالانه ٥٥ هزار درهم از بیت المال به او اختصاص دهی. در ضمن خراج دارابجرد را نیز می باید به او بدهی. مردم نیز باید امنیت کامل داشته باشند». معاویه این شروط را پذیرفت و سپس دستور داد تا برگه سفیدی آورده، پایین آن را امضا کرد و آن را نزد حسن بن علی(علیهما السّلام) فرستاد.

زمانی که «عبدالله بن نوفل» بازگشت و مسائلی را که طرح شده بود را بازگفت، امام به او فرمود: «این مصالحه ای است که میان حسن بن علی بن ابی طالب و معاویه بن ابی سفیان می افتد. بر آن قرار با او صلح می کند و امر خلافت به او می گذارد که چون وفات او نزدیک رسد، هیچ کس را به ولی عهدی نصب نکند و کار خلافت به شورا گذارد تا مسلمانان کسی را که صلاح دانند، نصب کنند. شرط دیگر آن است که مسلمانان علی العموم از او ایمن باشند هم به دست و هم به زُفان و با کافه خلایق زندگانی نیکو کند. شرط سوم آن است که شیعیان و متعلقان و متصلان علی بن ابی طالب هر کجا باشند از او ایمن باشند و به هیچ کس از ایشان اندک و بسیار تعلقی نسازد و تعرضی نرساند. بر این جمله عهد کرد و پذیرفت معاویة بن ابی سفیان حجت و میثاق خدای تعالی بر خویش گرفت و قبول کرد که بر این عهد و شرط وفا کند و هیچ مکر و کید نسگالد. حسن بن علی و برادر او حسين و هیچ کس را از فرزندان و زنان و خویشان و متصلان ایشان و اهل بیت سید المرسلین را در سرّ و علانیه در حق ایشان بدی نکند و نفرماید و ایشان را در کل احوال هر کجا در اقطار دنیا باشند ایمن دارد و نترساند. و السلام».(١١)

«بلاذری» درباره ویژگی های صلح نامه می نویسد: «معاویه خود صلح نامه ای نوشت و برای حسن بن علي(علیهما السّلام) فرستاد و آن این بود که من با تو صلح کردم مشروط بر آن که خلافت بعد از من از آن تو باشد و این که بر ضد تو توطئه ای نکنم و در هر سال یک میلیون درهم از بیت المال بدهم به اضافه خراج فسا و دارابجرد. این متن را گواهانی چون محمد بن اشعث کندی و عبدالله بن عامر تأیید کرده و تاریخ کتابت آن ربیع الآخر سال ٤١ هجری بوده است. زمانی که امام متن مزبور را خواند، فرمود: مرا در طمع چیزی انداخته که اگر آن را می خواستم حکومت را به وی تسلیم نمی کردم. آنگاه عبدالله بن حرث بن نوفل را نزد معاویه فرستاد و به او فرمود: به معاویه بگو: اگر مردم امنیت دارند، من با او بیعت می کنم. معاویه کاغذ سفیدی را به او داد و گفت: هر چه می خواهی در آن بنویس»! امام حسن(علیه السّلام) متنی را نوشت(١٢) که پیش از این ذکر شد.

بسیاری از منابع دیگر بدون آن که اشاره به متن خاصی بکنند از شرط جانشینی امام حسن(علیه السّلام) پس از معاویه سخن گفته اند.(١٣) منابع دیگری نیز از تعهدات مالی نسبت به خراج درابجرد، فسا، اهواز و یا پرداخت یک میلیون درهم در سال یاد کرده اند.(١٤) همچنین گفته شده است که شرط دیگر آن بوده که معاویه به امیر المؤمنین(علیه السلام) سبّ نکند.(١٥)،(١٦)

ملاحظاتی درباره مفاد صلح نامه

در باره آنچه از مفاد صلح نامه گفته شد، باید به نکاتی بپردازیم. یکی درباره شرط مالی و دیگری درباره شرط خلافت.

درباره شرط مالی که در مصادر متعددی آمده و حتی برخی از شیعیان برای توجیه آن راه هايی جسته اند(١٧) باید گفت: اصولاً با توجه به آنچه که گذشت، ما تنها متن پیش گفته را درست دانسته و بر این اساس، از اساس وجود چنین شرطی را در قرارنامه نادرست می دانیم. شاهد مهم آن است که وقتی امام شنید که «عبدالله بن نوفل» خود چنین شرطی را با معاویه در میان گذاشته، برآشفت و فرمود: «معاویه نمی تواند در بیت المال مسلمانان تعهدی را برای من بپذیرد». این استدلال با شیوه ای که از امامان می شناسیم، به خوبی قابل درک است. اکنون سؤال این است که مورخان از کجا چنین شرطی را مطرح کرده اند؟

پاسخ این پرسش از مطالب پیش گفته روشن می شود. دیدیم که در نقل «ابن اعثم» آمده بود که «عبدالله بن نوفل» این شرط را مطرح کرد. «بلاذری» نیز نقل کرده بود که معاویه خود شروطی را نوشت و در میان آنها شرط مالی را مطرح کرد. علاوه بر اینها، به نظر می رسد که شایعاتی نیز برای خراب کردن شخصیت امام(علیه السلام) از طرف جاسوسان معاویه و بعدها مورخان درباری انتشار یافته باشد. گویا همان هیئتی که از طرف معاویه به «ساباط مدائن» آمد تا درباره صلح مذاکره کند، همین شرط مالی را مطرح کرده بود.(١٨)

نکته دیگری که شاهدی بر عدم وجود شرط مالی در قرارنامه است این که پس از صلح، «سلیمان بن صرد خزاعی» در اعتراض به امام(ع) گفت که چرا سهمی برای خود در «عطاء» قرار نداده است.(١٩)

درباره شرط مربوط به جانشینی امام حسن(علیه السّلام) به جای معاویه نیز نظیر همین استدلال ها وجود دارد. در برخی نقل ها آمده است که بر پایه قرارنامه تنظیم شده، بنا شد که امام حسن(ع) جانشین معاویه باشد و حتی گفته شده است که در آن قرارنامه آمده بود که اگر امام حسن(ع) درگذشت، برادرش جانشین معاویه خواهد بود.(٢٠) در این باره نیز، امام حاضر به پذیرش آنچه «عبدالله بن نوفل» مطرح کرده بود - و یا آنچنان که در نقل «بلاذری» آمده، خود معاویه پیشنهاد کرده بود - نشد. در برابر، امام در متنی که خود تنظیم کرد، از اساس، حق تعیین ولایت عهدی را از معاویه گرفت. تأکید امام در آن متن، بر آن بود که معاویه کار خلافت را به مسلمانان واگذار کند. تصوری که امام از معاویه داشت، این بود که او به هر روی در صدد موروثی کردن خلافت خواهد بود. در این صورت بهتر است تا در این قرارنامه دست او بسته شود. اگر امام سخن از جانشینی خود به میان می آورد این خود تأییدی بر نظام موروثی می بود. تعبیر «شوری المسلمین» گرچه اندکی کلی بود، اما راه خلاصی از دست موروثی شدن بود.(٢١)

امام، پیشنهاد دهنده صلح نبود

نکته ای که در تبیین موضع امام حسن(عليه السلام) در مساله صلح با معاویه اهمیت دارد، آن است که امام(ع) خود درخواست صلح را مطرح نکرده است. بلکه این معاویه بود که می خواست بدون دردسر عراق را تصرف کند و لذا اصرار داشت تا امام(ع) را راضی به کناره گیری از حکومت کند. در برابر این نظر، برخی از منابع، به تبع شایعاتی که در همان زمان نشر می شده - و کسانی از راویان اخبار، آنها را به عنوان خبر تاریخی گزارش کرده اند - چنین وانمود کرده اند که امام(عليه السلام) خود صلح را مطرح کرده و طبعا به آن تمایل داشته است.(٢٢) در رد این نظر، شواهدی وجود دارد که به آنها اشاره می کنیم.

نخستین شاهد خبر «یعقوبی» است که می گوید: معاویه گروهی را به «ساباط مدائن» فرستاد تا درباره صلح با امام حسن(علیه السّلام) سخن بگویند. این همان ملاقاتی است که امام در آن، صلح را رد کرده است.(٢٣) بنابراین امام(عليه السلام)، اولین درخواست های معاویه را [براي صلح] رد کرده است.

شاهد دیگر نامه های نخست امام(عليه السلام) است که در همه آنها بر موضع جنگ پافشاری شده و در آنها [معاويه] تهدید شده است که اگر تسلیم نشود با سپاه امام(ع) مواجه خواهد شد.

شاهد دیگر آن که امام(عليه السلام) در سخنرانی خود با مردم به صراحت بر این نکته تأکید کردند که معاویه صلحی را از ما خواسته است که هیچ شرافت و عزتی در آن نیست. اگر برای جنگ آماده هستید من در کنار شما هستم؛ اما اگر حیات را دوست دارید، بگویید تا صلح او را بپذیریم.(٢٤)

زمانی که امام حسن(علیه السّلام) دریافت که مردم از اطراف او پراکنده شده و کوفیان به او خیانت کرده اند، به صلح تمایل یافت. پیش از آن، معاویه او را به صلح دعوت کرده بود؛ اما امام(ع) آن را نپذیرفته بود. در واقع شایعات و دروغ هایی که معاویه درباره صلح منتشر کرد، سبب شد تا جمعی از مورخان اظهار کنند که خود امام(عليه السلام)، صلح را پیشنهاد کرده است. او برای فریب «عبیدالله بن عباس» به او نوشت: «حسن برای صلح با من نامه نگاری کرده است».(٢٥) چنین شایعاتی، بعدها به صورت نقل های تاریخی در آمده و واقعیات را دگرگون کرده است.(٢٦)

عوامل منجر به صلح تحمیلی در بیان امام(ع)

سستی مردم در حمایت از امام(علیه السلام)، از مهمترین دلایل اقدام امام برای پذیرش صلح بود. همان طور که دیدیم هیچ کس نمی تواند مدعی شود که امام به جنگ با معاویه اعتقاد نداشته است. سخنان و مواضع او کاملاً خلاف این نکته را ثابت می کند. بعد از کارگر واقع شدن حیله های معاویه در بخش اعظمی از سپاه کوفه، امام(علیه السلام) دریافت که به این مردم نمی توان اعتماد کرد. این عدم اعتماد، تنها شامل عدم همکاری آنها نبود بلکه امام می فرمود: «به خدا سوگند اگر با معاویه درگیر شوم، اینان گردن مرا گرفته به صورت اسیر به او تحویل می دهند».(٢٧)

امام حسن(علیه السّلام) در شرایط دشوار عراق و بی اعتنایی مردم به درخواست های وی برای جنگ، در آستانه اصرار معاویه در کناره گیری وی، ضمن سخنانی به بیان مواضع خود پرداخت. امام در آغاز اعلام کرد که درباره جنگ با شام هیچ گونه تردید و دودلی ندارد: «شک و پشیمانی ما را از جنگ با شامیان باز نمی دارد؛ بلکه ما با بردباری و آرامش، با آنها می جنگیم». آنگاه امام به بیان روحیه مردم پرداختند: «شما با گذشته خود تفاوت کرده اید. آنگاه که به صفین می رفتید، دین تان در پیش رویتان بود؛ اما امروز دنیاتان مقدم بر دین تان است». آنگاه افزود: «شما در بین دو جنگ خونین صفین و نهروان قرار گرفته اید، بر کشته های خود می گریید و درباره آنها، در طلب ثار خویش هستند... و اکنون معاویه از ما تقاضای صلح کرده، صلحی که هیچ گونه سرافرازی و شرافت و انصافی در آن وجود ندارد».(٢٨) امام با این بیان به مردم عراق اعلام کردند که وارد شدن در کار صلح به هیچ روی به نفع مردم عراق نیست.

پس از آن، امام(علیه السلام) از مردم خواست تا تکلیف او را روشن کنند: «اگر آماده برای نبردید، صلح او را رد کرده، با تکیه بر شمشیرمان، کار او را به خدا وا می گذاریم؛ اما اگر «ماندن» را دوست دارید، صلح او را بپذیریم و برای شما تأمین بگیریم». در این وقت مردم از هر سوی مسجد به فریاد در آمده و با ندای «الْبَقِيَّة الْبَقِيَّة» صلح را امضا کردند.(٢٩)

امام حسن(علیه السّلام) در جای دیگری فرمود: «من خواسته بیشتر مردم را در صلح و ناخشنودی نسبت به جنگ دیدم و دوست ندارم تا آنها را بر آنچه ناخوش دارند، اجبار کنم».(٣٠)

امام عدم همراهی مردم را دلیل واگذاری خلافت به معاویه یاد کردند. در شرایط عادی، راه حلی جز این امر وجود ندارد. آن حضرت در جای دیگری فرمود: «به خدا سوگند، من از آن روی کار را به او سپردم که یاوری نداشتم، اگر یاوری می داشتم شبانه روز با او می جنگیدم تا خداوند میان من و آنان حکم کند.»(٣١)،(٣٢)

صلح امام(علیه السلام) و حفظ شیعیان

یکی از مهم ترین دلایل امام(علیه السلام) برای پذیرش صلح، آن بود که اقدام مزبور برای حفظ شیعیان انجام شده است. معترضان به امام از دو گروه بودند، کسانی که از افراطیون خارجی بوده و به همین دلیل با امام علی(علیه السّلام) نیز درگیر شده بودند و گروهی از شیعیان که روحیه انقلابی و آتشین داشته و با تسامح میانه ای نداشتند. آنها با صلح مخالف بوده و گاه و بی گاه به امام اعتراض می کردند. از میان معترضان کسانی بودند که امام را «مُذِلُّ الْمُؤْمِنِینَ» می خواندند.

امام در مقابل این تبلیغات، اقدام به پذیرش صلح را «عزت آور» دانسته و خود را «مُعِزُّ الْمُؤْمِنِینَ» معرفی می کردند. دلیل این امر را نیز چنین یاد می کردند: «زمانی که دیدم شما قدرت کافی در اختیار ندارید، کار را تسلیم کردم تا من و شما بمانیم».(٣٣) امام در سخن دیگری فرمود: «من برای حفظ شیعیان مان از قتل مصالحه کردم، و اندیشیدم تا این جنگ ها را تا مدتی به تأخیر بیندازم، چه خداوند هر روز دست اندرکار، کاری است».(٣٤)

آن حضرت در پاسخ یکی دیگر از معترضان فرمودند: «هدف من در مصالحه با معاویه جز آن نبود که وقتی سستی یارانم را از جنگ و روی گردانی آنها را از نبرد دیدم، لااقل جان شما را حفظ کنم».(٣٥) امام در برابر معترض دیگری، صلح خویش را مشابه صلح جدش پیامبر اكرم(صلّی اللّه علیه و آله) می داند، با این تفاوت که آن صلح، صلح با کفار «بالتنزیل» بوده و این با کفار «بالتأویل». سپس فرمودند: «اگر من چنین نمی کردم، از شیعیان ما کسی نبود جز آن که کشته می شد».(٣٦)

امام در پاسخ اعتراض «حجر بن عدی» به پذیرش صلح فرمود: «ای حجر! همه مردم آنچه را تو دوست داری، خوش نمی دارند. من این اقدام را جز به قصد زنده ماندن تو [و امثال تو] نکردم، خداوند نیز هر روز دست اندر کار، کاری است».(٣٧) همچنین «مالک بن ضمره» درباره صلح به امام اعتراض کرد. امام در پاسخ او فرمودند: «ای مالک! چنین مگوی، زمانی که من دیدم که مردم جز عده ای این کار را ترک کردند، ترسیدم که ریشه شما از زمین کنده شود. پس مصمم شدم تا برای دین، در روی زمین فریادگری باقی بگذارم».(٣٨) امام در سخن دیگری فرمود: «من صلح را پذیرفتم تا از خونریزی جلوگیری کرده و جان خود، خانواده و اصحاب صمیمی خودم را حفظ کرده باشم».(٣٩)

معترضان، نوعا علاقه مند به اهل بیت بوده و کسانی از آنها همانند «حجر بن عدی» خلافت را تنها حق آل علی می دانست، با این حال، به سبب آگاهی از کینه توزی امویان نسبت به اسلام و داشتن روحیه انقلابی، بر آن بودند تا به هر صورت، در مقابل آنها بایستند. جملات فوق به خوبی نشان می دهد که بینش امام بسیار قوی و منطقی بوده است. آن حضرت دریافته بود که معاویه با چهره حق به جانبی که گرفته و با سپاه عظیمی که در اختیار دارد، می تواند حرکت محدود عراق را سرکوب کرده و برجستگان خاندان علوی و شیعیان را به بهانه قتل عثمان نابود کند. معاویه تمام ظواهر کار را به نفع خود شکل داده بود.

به هر روی حفظ شیعه یکی از ضرورت هایی بود که امام را وادار به پذیرش اقدامی کرد که از انجام آن خود رشادت خاص خود را می طلبید. برای امام و اصولا هر فرد مکتبی، مهم آن است تا به رسالت شرعی خویش عمل کند نه آن که به دلیل احتمال طعنه های مردم، خود را به دامی در اندازد که جز نابودی خود و همراهان حاصلی ندارد. امام مجتبی(علیه السّلام) درباره صلح خود فرمود: «به خدا سوگند آن کاری که من برای شیعیانم به انجام رساندم، بهتر بود از آنچه خورشید در طلوع و غروب خود بر آن تابیدن گرفت».(٤٠)،(٤١)

دسیسه چینی معاویه و شهادت امام(علیه السلام)

حیله گری و کینه توزی معاویه علیه امام مجتبی(علیه السلام) منحصر در میدان نبرد و تحمیل صلح نماند و آن حاکم نابه کار اموی، با سوء استفاده از غربت امام(علیه السلام) - که حتی تا اندرونی و منزل حضرت نیز مصداق داشت - زمینه های شهادت حضرت را فراهم آورد. معاویه «مَرْوان بن حَکَم» را مأمور کرد تا «جَعْدَه» دختر «اشعث بن قَیسِ کِنْدِى» را که یکی از همسران امام حسن(علیه السلام) بود، وادار به مسموم نمودن آن حضرت کند. در اجرا کردن این نقشه شوم، مروان از سوی معاویه حتی به جعده وعده داد که اگر حسن بن علی(علیهما السلام) را مسموم نماید، به همسرى یزید در خواهد آمد.(٤٢)

«جَعدَه» هم تن بدین معامله ننگین داد و با سمّى که معاویه در اختیار او گذارده بود، امام(علیه السلام) را مسموم کرد. بدین ترتیب، نقشه و نیرنگ معاویه عملى شد و امام حسن(علیه السلام) پس از چهل روز بیمارى بر اثر مسمومیت، در سنّ ٤٨ سالگى به شهادت رسید.(٤٣)

منابع مختلفی از کتاب های سیره و تاریخ، به این واقعه دردآلود اشاره کرده اند که در ادامه برخی از آنها را مرور می کنیم.

ابوالفرج اصفهانى مورّخ بزرگ اهل سنّت در کتاب معروفش «مقاتل الطالبیین» مى ‏نویسد: حدود سال ٥٠ هـ ق که معاویه تصمیم گرفت از مردم مسلمان براى خلافت‏ پسرش یزید بیعت بگیرد مانعى مقاوم تر از حسن بن على(علیهما السلام) و سعد بن ابی وقاص در پیش پاى خود ندید، لذا دسیسه سم دادن آنها را به اجرا درآورد که منجر به وفات هر دو شد. براى مسموم کردن حسن بن على(علیه السلام) پیامى به دختر اشعث همسر امام حسن(علیه السلام) فرستاد که به پاداش مسموم کردن آن حضرت تو را به ازدواج یزید در خواهم آورد.(٤٤)

در کتاب انساب الاشراف نیز به نقل از هیثم بن عدی آمده است که مسمومیت امام حسن(علیه السلام) به تحریک معاویه صورت گرفت.(٤٥)

ابن اثیر نیز در کتاب «الکامل» می نویسد: «جعده دختر اشعث بن قیس کندى همسرش حسن بن علی را سم داد و او را کشت».(٤٦)

پی نوشت:

(١). الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، مفيد، محمد بن محمد، كنگره شيخ مفيد، قم‏، ١٤١٣ هـ ق، چاپ اول‏، ج ٢، ص ٩.

(٢). جمل من أنساب الأشراف، بلاذری، أحمد بن يحيى بن جابر بن داود، تحقيق: سهيل، زكار،رياض، الزركلي، دار الفكر، ١٤١٧ هـ ق، الطبعة الأولى، ج ٣، ص ٣٢؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، محمدبن علی، محقق: شبری، علی، دارالأضواء، بیروت، ١٤١١ هـ ق، ج ٤، ص ٢٩١؛ مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، نشر شریف الرضی، قم، ١٣٧٤ هـ ش، ص ٦٢ و ٦٤ - ٦٧.

(٣). مقاتل الطالبین، همان، ص ٦٩ و ٧٠.

(٤). الاخبار الطوال، دینوری، احمد بن داود، مصحح: شیال، جمال الدین، محقق: عامر، محمد عبدالمنعم، نشر الشریف الرضی، قم، ١٣٩١ هـ ش، ص ٢١٦.

(٥). تاريخ اليعقوبى، الیعقوبی، احمد بن اسحق، دار صادر، بيروت، بى تا، ج ٢، ص ٢١٥.

(٦). مقاتل الطالبيين، همان، ص ٧٢.

(٧). جمل من انساب الأشراف، همان، ج ٣، ص ٣٧.

(٨). همان، ج ٣، ص ٣٧ و ٣٨ و ٣٩.

(٩). الفتوح، همان، ج ٤، ص ٢٨٩.

(١٠). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(علیه السلام)، جعفریان، رسول، موسسه انصاریان، قم، ١٣٨١ هـ ش، چاپ ششم، ص ١٣٨-١٤٦.

(١١). الفتوح، همان، ج ٤، ص ٢٩٠.

(١٢). جمل من انساب الاشراف، همان، ج ٣، ص ٤١ و ٤٢.

(١٣). ن.ک: ترجمة سبط رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الإمام الحسن بن علي علیه السلام من تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، علی بن حسن، مصحح: جعفری، محمدرضا، گرداورنده: موسوی، نصرالله، بنیاد فرهنگ جعفری، نشر تک، تهران، ۱۴۳۷ هـ ق، ص ٣٨٣.

(١٤). ترجمة سبط رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الإمام الحسن بن علي علیه السلام من تاریخ مدینة دمشق، همان، ص ٤٠٣؛ الاخبار الطوال، همان، ص ٢١٨.

(١٥). ترجمة سبط رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الإمام الحسن بن علي علیه السلام من تاریخ مدینة دمشق، همان؛ إعلام الورى بأعلام الهدى، طبرسى، فضل بن حسن‏، نشر اسلاميه‏، تهران‏، ١٣٩٠هـ ق، چاپ سوم‏، ص ٢٠٦.

(١٦). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(علیه السلام)، همان، ص ١٥٩ تا ١٦١.

(١٧). مثل آنچه که گفته شده است که بر اساس آیه ٧ سوره حشر: «مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى»؛ (آنچه را که خدا از اموال کافران دیار به رسول خود غنیمت داد آن متعلق به خدا و رسول و (ائمه) خویشاوندان است)، امام در بیت المال حقی داشته که این چنین خواسته است تا حق خویش را دریافت کند. (بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، دار إحياء التراث العربي‏، بيروت‏، ١٤٠٣هـ ق‏، چاپ دوم، ج ٤٤، ص١٠). یا در توجیه دیگری گفته شده است که امام خراج دارابجرد را برای خانواده های شهدای جمل و صفین می خواسته است. (بحار الانوار، همان، ج ٤٤، ص ٣).

(١٨). ن.ک: تهذيب تاريخ دمشق الکبير، ابن عساکر، علی بن حسن، مصحح: بدران، عبد القادر، دار احياء التراث العربي، بیروت، ۱۴۰۷ هـ ق، ج ٤، ص ٢٢٤.

(١٩). جمل من انساب الأشراف، همان، ج ٣، ص ٤٨؛ بحار الانوار، همان، ج ٤٤، ص ٢٩.

(٢٠). عمدة الطالب فی أنساب آل أبي طالب، ابن عنبة، احمد بن علی، محقق: رجایی، مهدی، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، ١٣٨٤هـ ش، ص ٧٤.

(٢١). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(علیه السلام)، همان، ص ١٦١ تا ١٦٣.

(٢٢). ن.ک: البداية و النهاية، ابن كثير الدمشقى، أبو الفداء اسماعيل بن عمر، اعداد: شحاده، خلیل، دار الفكر، بيروت، ١٣٩٨ هـ ق، ج ٨، ص ١٤.

(٢٣). تاريخ اليعقوبى، همان، ج ٢، ص ٢١٥.

(٢٤). ترجمة سبط رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الإمام الحسن بن علي علیه السلام من تاریخ مدینة دمشق، همان، ص ٤١٢؛ بحارالانوار، همان، ج ٤٤، ص ٢١.

(٢٥). شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبة الله‏، محقق / مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل‏، کتابخانه آية الله المرعشي النجفي‏، قم، ١٤٠٤ هـ ق، چاپ اول، ج ١٦، ص ٤٢.

(٢٦). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(علیه السلام)، همان، ص ١٤٧ و ١٤٨.

(٢٧). الإحتجاج على أهل اللجاج، طبرسى، احمد بن على‏، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، نشر مرتضى‏، مشهد، ١٤٠٣ هـ ق‏، چاپ اول‏، ج ٢، ص ٢٩٠.

(٢٨). ن.ک: تحف العقول‏، ابن شعبه حرانى، حسن بن على‏، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسين‏، قم‏، ١٤٠٤ هـ ق، چاپ دوم‏، ص ٢٣٤؛ بحارالانوار، همان، ج ٤٤، ص ٢٢.

(٢٩). بحارالانوار، همان، ج ٢٢، ص ٤١ و ٤٢.

(٣٠). اخبار الطوال، همان، ص ٢٢٠.

(٣١). الإحتجاج على أهل اللجاج، همان، ج ٢، ص ٢٩١.

(٣٢). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(علیه السلام)، همان، ص ١٤٩ تا ١٥٣؛ با تلخیص.

(٣٣). تحف العقول، همان، ص ٣٠٨.

(٣٤). الأخبار الطوال، همان، ص ٢٢٠.

(٣٥). همان، ص ٢٢١.

(٣٦). علل الشرائع‏، ابن بابويه، محمد بن على‏، كتاب فروشى داورى‏، قم‏، ١٣٨٥ هـ ش، چاپ اول‏، ج ١، ص ٢١١.

(٣٧). مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على‏، نشر علامه‏، قم‏، ١٣٧٩ هـ ق‏، چاپ اول‏، ج ٤، ص ٣٥.

(٣٨). ترجمة سبط رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الإمام الحسن بن علي علیه السلام من تاریخ مدینة دمشق، همان، ص ٥٣٤.

(٣٩). مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، همان، ج ٤، ص ٣٤.

(٤٠). إعلام الورى بأعلام الهدى، طبرسى، فضل بن حسن‏، نشر اسلاميه‏، تهران‏، ١٣٩٠ هـ ق، چاپ سوم‏، ص ٤٣٦.

(٤١). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(علیه السلام)، ص ١٤٩ تا ١٥٦، با تلخیص.

(٤٢). ن.ک: مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن حسین، محقق: داغر، یوسف، اسعد، موسسه دار الهجره، قم، ۱۴۰۹هـ ق، ج ٢، ص ٤٢٧.

(٤٣). بحارالانوار، همان ج ٤٤، ص ١٤٧؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، همان، ج ١٦، ص ٢٩؛ تذكرة الخواص، ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، الشريف الرضي، قم، ١٣٧٦هـ ش، ص ١٩١ و ١٩٢.

(٤٤). مقاتل الطالبیین، همان، ص ٦٠.

(٤٥). جمل من انساب الاشراف، همان، ج ٣، ص ٥٩.

(٤٦). الكامل في التاريخ، ابن اثیر، عزالدین علي بن محمد، تحقيق: عبد السلام تدمري، عمر، دار الكتاب العربي، بيروت، ١٤١٧ هـ ق، الطبعة الأولى، ج ٣، ص ٥٨.

----------------------------------------

احکام شرعی

حکم اوراق مشارکت و سود آن

در چه صورتی گرفتن سود در قبال اوراق مشارکت صحیح است؟

چنانچه به شکل مضاربه باشد، و سود شرکت بيش از سودي باشد که به صاحب اوراق پرداخت ميشود، مانعي ندارد.

شراکت بدون سرمایه گذاری

اگر کسی مقداری سرمایه داشته باشد که جنس است ولی بدهی اش بیشتر از سرمایه اش باشد می شود بدون سرمایه با او شریک شد و کمک کرد تا بدهی اش را بدهد؟

سرمایه گذاری احتیاج به پرداخت سرمایه دارد و الا در آنجا بصورت کارمند یا به شکل مضاربه باید عمل شود.

چگونگی تحقق شرکت

لطفا بفرمایید که « شرکت » چگونه محقق می شود؟

هرگاه دو مال طورى به هم آميخته شود كه از يكديگر تشخيص داده نشود و جدا كردن آن‏دو از يكديگر ممكن نباشد در آن مال شركت حاصل مى‏ شود، خواه اين كار از روى قصد انجام شده باشد، يا نه. همچنين اگر صيغه شركت را به عربى، يا فارسى، يا هر زبان ديگر بخوانند، يا كارى كنند كه معلوم شود مى‏خواهند با هم شركت كنند، شركت آنها در اموالى كه صيغه خوانده‏اند صحيح است و نيازى به آميختن دو مال به يكديگر نيست.

لازم بودن معاملات شرکت

آیا معاملات شرکت از نوع معاملات لازم است؟

آری؛ از معاملات لازم است.

معنی لازم بودن معاملات شرکت

لازم بودن معاملات شرکت به چه معنایی است؟

هيچ يك از طرفين نمى‏تواند پيش خود اين قرارداد را برهم زند و نيز قبل از پايان مدّت شركت حق ندارد تقاضاى تقسيم سرمايه كند، مگر اين‏كه چنين حقّى در قرارداد براى او پيش‏بينى شده باشد.

حکم قرارداد شراکت در مزد

اگر چند نفر با هم قرارداد كنند كه در مزدى كه مى‏ گيرند شريك باشند، مثلًا چند نفر دلّال قرار بگذارند كه هر قدر درآمد پيدا كردند با هم قسمت كنند، آیا شراکتشان صحیح است؟

شركت آنها صحيح نيست.

عدم صدق شرکت بر صرف پرداخت پول به یک طرف معامله

شخصى باغى را به مبلغى خريدارى نموده است؛ امّا از آنجا كه خود در شهر اشتغال به تحصيل داشته اين باغ و املاك پدرى سهم خود را به برادر بزرگ به صورت امانت مى سپارد. برادر بزرگ مبلغ بسيار كمى (دو هزار تومان) به فروشنده باغ مذكور به عنوان كمك به برادر مى دهد. حال پس از گذشتن چه سال از اين قضيّه، ادّعا مى كند پولى كه دادم قصد شركت در اين معامله را داشتم. حكم شرع چيست؟

هرگاه در ابتدا نگفته اين پول به عنوان شركت است و ظاهر آن وام بوده، شركت محسوب نمى شود.

پی نوشت:
  
    
تاریخ انتشار: « 1399/08/05 »
فهرست نظرات
*متن
*کد امنیتی http://makarem.ir
تعداد بازدیدکنندگان : 3402