کتاب امر به معروف و نهی از منکر - جلسه 029 - 98/11/28

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 

کتاب امر به معروف و نهی از منکر - جلسه 029 - 98/11/28

موضوع: نهی از منکر در قصد انجام حرام و در این مسأله بحث در نیّت انجام حرام است.

 موضوع: نهی از منکر در قصد انجام حرام

بحث در مسأله ی شانزدهم است که آخرین مسأله در مورد امر به معروف و نهی از منکر می باشد. سابقا بحث در مقدمه ی حرام بود و در این مسأله بحث در نیّت انجام حرام است.

امام قدس سره می فرماید:

(مسألة 16): لو همّ شخص بإتيان محرّم و شكّ في قدرته عليه، (و نمی دانیم که آیا قدرت دارد که به حرام لباس عمل بپوشاند یا نه) فالظاهر عدم وجوب نهيه. (و برائت جاری می کنیم) نعم لو قلنا بأنّ عزم المعصية حرام يجب النهي عن ذلك.[1]

ما ابتدا این بحث را مطرح می کنیم که آیا نیّت حرام به تنهایی، معصیت است یا نه.

به حسب عرف عقلاء نیّت معصیت، معصیت نیست. اگر کسی نیّت کرده باشد فردی را به قتل برساند ولی هیچ مقدمه ای را برای انجام این کار انجام نداده است. در عرف عقلاء چنین کسی را مؤاخذه نمی کنند و این نیّت را گناه نمی دانند.

روایات متعددی نیز وارد شده است که می گوید: نیّت حرام حرام نیست.

در جلد اول وسائل الشیعه در ابواب مقدمة العبادات در باب ششم (بَابُ اسْتِحْبَابِ‌ نِيَّةِ الْخَيْرِ وَ الْعَزْمِ‌ عَلَيْه‌) راجع به نیّت معصیت روایات متعددی وارد شده است که سند بعضی از آنها قوی است و سند بعضی ضعیف ولی در کل، چون متضافر هستند ضعف سند بعضی، مشکل ایجاد نمی کند.

مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَعَلَ لآِدَمَ فِي ذُرِّيَّتِهِ (این امتیاز را به ذریه ی آدم داده) أَنَّ مَنْ هَمَّ بِحَسَنَةٍ فَلَمْ يَعْمَلْهَا كُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ وَ مَنْ هَمَّ بِحَسَنَةٍ وَ عَمِلَهَا كُتِبَتْ لَهُ عَشْراً وَ مَنْ هَمَّ بِسَيِّئَةٍ لَمْ تُكْتَبْ عَلَيْهِ وَ مَنْ هَمَّ بِهَا وَ عَمِلَهَا كُتِبَتْ عَلَيْهِ سَيِّئَةٌ.[2]

 

عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَهُمُّ بِالْحَسَنَةِ وَ لَا يَعْمَلُ بِهَا فَتُكْتَبُ لَهُ حَسَنَةٌ (مثلا تصمیم می گیرد نماز شب بخواند ولی موفق نمی شود) وَ إِنْ هُوَ عَمِلَهَا كُتِبَتْ لَهُ عَشْرُ حَسَنَاتٍ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَهُمُّ بِالسَّيِّئَةِ أَنْ يَعْمَلَهَا فَلَا يَعْمَلُهَا فَلَا تُكْتَبُ عَلَيْهِ. [3]

 

عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ بُكَيْرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَوْ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع‌ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَالَ لآِدَمَ ع يَا آدَمُ- جَعَلْتُ لَكَ‌ أَنَّ مَنْ هَمَّ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ بِسَيِّئَةٍ لَمْ تُكْتَبْ عَلَيْهِ فَإِنْ عَمِلَهَا كُتِبَتْ عَلَيْهِ سَيِّئَةٌ وَ مَنْ هَمَّ مِنْهُمْ بِحَسَنَةٍ فَإِنْ لَمْ يَعْمَلْهَا كُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ وَ إِنْ هُوَ عَمِلَهَا كُتِبَتْ لَهُ عَشْراً الْحَدِيثَ. [4]

 

الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ فِي كِتَابِ الزُّهْدِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا هَمَّ الْعَبْدُ بِالسَّيِّئَةِ لَمْ تُكْتَبْ عَلَيْهِ وَ إِذَا هَمَّ بِحَسَنَةٍ كُتِبَتْ لَهُ. [5]

 

فِي التَّوْحِيدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ عَنِ السَّعْدَآبَادِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ هَمَّ بِحَسَنَةٍ فَلَمْ يَعْمَلْهَا كُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ فَإِنْ عَمِلَهَا كُتِبَتْ لَهُ عَشْراً وَ يُضَاعِفُ اللَّهُ لِمَنْ يَشَاءُ إِلَى سَبْعِمِائَةٍ وَ مَنْ هَمَّ بِسَيِّئَةٍ فَلَمْ يَعْمَلْهَا لَمْ تُكْتَبْ عَلَيْهِ حَتَّى يَعْمَلَهَا فَإِنْ لَمْ يَعْمَلْهَا كُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ (اگر عمل نکند نه تنها سیئه ای برای او نوشته نمی شود بلکه به او حسنه هم می دهند) وَ إِنْ عَمِلَهَا أُجِّلَ تِسْعَ سَاعَاتٍ فَإِنْ تَابَ وَ نَدِمَ عَلَيْهَا لَمْ تُكْتَبْ عَلَيْهِ وَ إِنْ لَمْ يَتُبْ وَ لَمْ يَنْدَمْ عَلَيْهَا كُتِبَتْ عَلَيْهِ سَيِّئَةٌ. [6]

این تفاوت در تعبیر (که گاه برای ترک گناه حسنه نیز می نویسند و گاه نه) به سبب اختلاف حالات افراد است.

 

عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ: لَوْ كَانَتِ النِّيَّاتُ مِنْ أَهْلِ الْفِسْقِ يُؤْخَذُ بِهَا أَهْلُهَا إِذاً لَأُخِذَ كُلُّ مَنْ نَوَى الزِّنَا بِالزِّنَا وَ كُلُّ مَنْ نَوَى السَّرِقَةَ بِالسَّرِقَةِ وَ كُلُّ مَنْ نَوَى الْقَتْلَ بِالْقَتْلِ وَ لَكِنَّ اللَّهَ عَدْلٌ كَرِيمٌ لَيْسَ الْجَوْرُ مِنْ شَأْنِهِ (این علامت این است که اگر به نیّت، کسی را مجازات کنند این کار نوعی جور و ظلم است.) وَ لَكِنَّهُ يُثِيبُ عَلَى نِيَّاتِ الْخَيْرِ أَهْلَهَا وَ إِضْمَارِهِمْ عَلَيْهَا وَ لَا يُؤَاخِذُ أَهْلَ الْفِسْقِ‌ حَتَّى يَفْعَلُوا الْحَدِيثَ. [7]

 

در مقابل این روایات، روایات معارضی هم هست و آن اینکه در این روایات سؤال شده که چرا اهل بهشت و اهل جهنم تا ابد در بهشت و جهنم هستند و حال آنکه آنها مدت کمی عبادت و یا معصیت کرده اند. حضرت در پاسخ می فرماید: به سبب اینکه آنها نیّت داشتند که اگر تا ابد زنده بمانند تا ابد خدا را اطاعت و یا معصیت کنند. نتیجه اینکه نیّت معصیت نیز معصیت است و موجب عقاب می شود:

عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ يُونُسَ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‌ إِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ النَّارِ فِي النَّارِ لِأَنَّ نِيَّاتِهِمْ كَانَتْ فِي الدُّنْيَا أَنْ لَوْ خُلِّدُوا فِيهَا أَنْ يَعْصُوا اللَّهَ أَبَداً وَ إِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ الْجَنَّةِ فِي الْجَنَّةِ- لِأَنَّ نِيَّاتِهِمْ كَانَتْ فِي الدُّنْيَا أَنْ لَوْ بَقُوا فِيهَا أَنْ يُطِيعُوا اللَّهَ أَبَداً فَبِالنِّيَّاتِ خُلِّدَ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ ثُمَّ تَلَا قَوْلَهُ تَعَالَى‌ قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‌ شاكِلَتِهِ قَالَ عَلَى نِيَّتِهِ. [8]

 

نقول: ما مناسب می بینیم ابتدا به مسأله ای مهم که مسأله ی خلود است بپردازیم. این مسأله از مشکلات در باب معاد است. زیرا ظاهر آیات، خلود است و از آن طرف می گوییم: عدالت خداوند با خلود سازگار نیست زیرا فرد، زمان محدودی خدا را معصیت کرده است چرا باید تا ابد در جهنم بمانند.

البته مخلد بودن اهل طاعت در بهشت چون از باب تفضل است مشکلی ایجاد نمی کند. این مشکل سبب شده که علماء از قدیم و جدید در مورد خلود و توجیه آن به زحمت بیفتند.

بعضی به کلی منکر خلود شده اند و آیات خلود را به معنای مدت طولانی گرفته اند. مرحوم صدر المتألهین در بعضی از کتاب منکر خلود است ولی در بعضی از کتاب ها به خلود معتقد شده است. از جمله این افراد که منکر خلود است ابن عربی می باشد. او می گوید: خلود، وجهی ندارد.

بعضی نیز می گویند: خلود به این گونه است که گنهکاران وقتی به اندازه ی گناهشان مجازات شدند به تدریج مزاج آنها عوض می شود و به آتش دوزخ انس می گیرند و حتی ممکن است دوزخ برای آنها لذت بخش هم باشد. با این بیان، هم خلود وجود دارد و هم مشکل عذاب برطرف می شود.

بعضی در توضیح این عقیده می گویند: «عذاب» از ماده ی «عَذب» است که به معنای «گوارا» می باشد و معنای آن این است که عذاب بعد از مدتی برای اهل دوزخ گوارا می شود.

ما برای اینکه ظاهر روایات را حفظ کنیم راهی را پیدا کرده ایم (اکثریت علماء نیز ظاهر آیات را حفظ کرده اند) ما این نکته را در کتاب «معاد» نوشته ایم و آن اینکه ما عذاب را نتیجه ی طبیعی اعمال بدانیم. وقتی انسان کار زشتی انجام می دهد نفسِ او دارای شقاوتی می شود که اثر طبیعی آن عذاب الهی است. مثلا به کسی می گویند: شراب نخور چون ممکن است نابینا شوی. حال او اگر لذت یک ماه شراب خواری را به این عواقب ترجیح دهد و شراب بنوشد و یک عمر نابینا باشد با عدالت خداوند سازگار است.

حال اگر بدانیم که کسی که کافر است و گناه می کند روحش خبیث می شود و خُبث در درون ذاتش نفوذ می کند و اثر طبیعی این خباثتِ درونی این است که مخلد در آتش باشد، حال اگر فرد از این مجازات باخبر باشد و عمدا دست به گناه زند و مبتلا به عذاب خلود شود خودش مقصر است.

بله اگر مجازات یک نوع قرارداد در مقابل اعمال بود، مسأله ی ناسازگاری خلود با عدل الهی پیش می آمد و عذاب می بایست با مقدار گناه هماهنگ باشد نه آنکه بیشتر از آن باشد ولی چنین نیست.

 


             

پی نوشت:
                         
    
تاریخ انتشار: « 1398/11/27 »
فهرست نظرات
*متن
*کد امنیتی http://makarem.ir
تعداد بازدیدکنندگان : 5461