شیاطین را اولیاى خود قرار ندهید!

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 
تفسیر نمونه جلد 12
1 ـ آیا شیطان فرشته بود؟ سوره کهف / آیه 50 - 53


در آیات مختلف قرآن، کراراً از داستان آفرینش «آدم» و سجده فرشتگان براى او و سرپیچى «ابلیس»، سخن به میان آمده است، ولى همان گونه که قبلاً هم اشاره کرده ایم، این تکرارها همواره نکته هائى دارد، و در هر مورد نکته اى در نظر بوده است.
به تعبیر دیگر، هر حادثه مهم ممکن است ابعاد مختلفى داشته باشد که ذکر آن در هر مورد، نظر به یکى از این ابعاد باشد.
از آنجا که در بحث هاى گذشته، ضمن یک مثال عینى خارجى، چگونگى موضع گیرى ثروتمندان مستکبر و مغرور، در مقابل تهیدستان مستضعف، و عاقبت کار آنها تجسم یافته بود.
و از آنجا که غرور از روز نخست، عامل اصلى انحراف و کفر و طغیان بوده است، در آیات مورد بحث از مسأله ابلیس و سرپیچى او از سجده بر آدم سخن به میان مى آورد، تا بدانیم از آغاز، غرور، سرچشمه کفر و طغیان بوده است.
به علاوه این داستان، مشخص مى کند که: انحرافات از وسوسه هاى شیطانى سرچشمه مى گیرد، و تسلیم شدن در برابر وسوسه هاى او ـ که از آغاز کمر دشمنى ما را بسته است ـ چقدر احمقانه است؟
نخست مى گوید: «به یاد آرید زمانى را که به فرشتگان گفتیم: براى آدم سجده کنید، آنها همگى سجده کردند جز ابلیس» (وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیسَ).
این استثناء، ممکن است این توهم را به وجود آورد که: ابلیس از جنس فرشتگان بود، در حالى که فرشتگان معصومند، پس چگونه او راه طغیان و کفر را پوئید؟!
لذا بلا فاصله اضافه مى کند: «او از جن بود، و سپس از فرمان پروردگارش خارج شد» (کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ).
او از فرشتگان نبود، ولى به خاطر بندگى و اطاعت و قرب به پروردگار در صف فرشتگان جاى گرفت، و حتى شاید معلم آنان بود، اما به خاطر یک ساعت کبر و غرور، آن چنان سقوط کرد، که همه سرمایه معنویت خود را از دست، داد و رانده ترین و منفورترین موجود در درگاه خدا شد.
سپس مى گوید: «با این حال، آیا او و فرزندانش را به جاى من اولیاى خود انتخاب مى کنید»؟! (أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی).
«در حالى که آنها دشمن شما هستند» (وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ).
دشمنى سرسخت و قسم خورده، که تصمیم به گمراهى و بدبختى همه شما گرفته اند، و عداوت خود را از روز نخست، نسبت به پدرتان آدم آشکارا اظهار داشته اند.
«شیطان و فرزندانش را به جاى خدا پذیرا شدن بسیار بد است» (بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلاً). (1)
راستى چه زشت است که انسان خداى عالم و آگاه، رحیم و مهربان و فیض بخش را رها کند، و شیطان و دار و دسته اش را به جاى او بپذیرد، این زشت ترین انتخاب هاست، کدام عاقل دشمن را که از روز نخست، کمر به نابودیش بسته، و سوگند یاد کرده، به عنوان ولىّ، رهبر، راهنما و تکیه گاه مى پذیرد؟!

* * *

آیه بعد، دلیل دیگرى بر ابطال این پندار غلط اقامه مى کند، مى گوید: «من ابلیس و فرزندانش را به هنگام آفرینش آسمان ها و زمین، و حتى به هنگام آفرینش نوع خودشان، در صحنه حاضر نساختم» (ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ).
تا از آنها در آفرینش جهان کمک بگیریم یا از اسرار خلقت آگاه و مطلع شوند.
بنابراین کسى که هیچ گونه دخالتى در آفرینش جهان و حتى نوع خود نداشته، و از اسرار و رموز خلقت به هیچ وجه آگاه نیست چگونه قابل ولایت یا پرستش است؟
و اصولاً ـ او چه قدرتى دارد؟ و چه نقشى مى تواند داشته باشد؟ او موجودى است ضعیف و ناتوان، و حتى ناآگاه از مسائل خویشتن؟
او چگونه مى تواند دیگران را رهبرى کند؟ و یا آنها را از مشکلات و گرفتارى ها رهائى بخشد؟!
و در پایان اضافه مى کند: «من هرگز گمراه کنندگان را دستیار خود انتخاب نمى کنم» (وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً).
یعنى آفرینش، بر پایه راستى و درستى و هدایت است، موجودى که برنامه اش اضلال و افساد است در اداره این نظام، جائى نمى تواند داشته باشد; چرا که او درست در جهت مخالف نظام آفرینش و هستى است، او خرابکار است و ویرانگر، نه مصلح و تکامل آفرین.

* * *

آیه بعد، مجدداً هشدار مى دهد که: «به خاطر بیاورید روزى را که خداوند مى فرماید شریک هائى را که براى من مى پنداشتید صدا بزنید تا به کمک شما بیایند» (وَ یَوْمَ یَقُولُ نادُوا شُرَکائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ).
یک عمر دم از آنها مى زدید، و در آستانشان سجده مى نمودید، اکنون که امواج عذاب و کیفر اطراف شما را احاطه کرده، فریاد بزنید، لااقل ساعتى به کمکتان بشتابند.
آنها که گویا هنوز رسوبات افکار این دنیا را در مغز دارند فریاد مى زنند «آنها را مى خوانند، ولى این معبودهاى پندارى حتى پاسخ به نداى آنها نمى دهند» تا چه رسد به این که: به کمکشان بشتابند (فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ).
«و ما در میان آنها کانون هلاکتى قرار داده ایم» (وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً). (2)

* * *

آخرین آیه مورد بحث، سرانجام کار پیروان شیطان و مشرکان را چنین بیان مى کند: «در آن روز، گنهکاران آتش دوزخ را مى بینند» (وَ رَأَى الْمُجْرِمُونَ النّارَ).
و آتشى که هرگز آن را باور نکرده بودند در برابر چشمان آنها آشکار مى شود.
در اینجا پى به اشتباهات گذشته خود مى برند: «و یقین مى کنند که در آتش ورود خواهند کرد و هم آتش در آنها»! (فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها).
«و نیز به یقین مى فهمند: هیچ گونه راه گریز از آن نخواهند یافت» (وَ لَمْ یَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً).
نه معبودهاى ساختگى شان به فریادشان مى رسند، نه شفاعت شفیعان درباره آنها مؤثر است، و نه با کذب و دروغ و یا توسل به «زر» و «زور» مى توانند از چنگال آتش دوزخ، آتشى که اعمالشان آن را شعلهور ساخته رهائى یابند.
توجه به این نکته لازم است که جمله «ظَنُّوا» گر چه از ماده «ظنّ» است، ولى در اینجا و بسیارى موارد دیگر، به معنى «یقین» به کار مى رود.
لذا در سوره «بقره» آیه 249 هنگامى که از مؤمنان راستین و مجاهدان ثابت قدمى که همراه «طالوت» به مبارزه با «جالوت» جبار و ستمگر برخاستند، سخن مى گوید تعبیر به: قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللّهِ کَمْ مِنْ فِئَة قَلِیلَة غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ:
«آنها که ایمان قاطع به معاد داشتند گفتند: بسیار مى شود که گروهى اندک (اما با ایمان) به فرمان خدا بر گروه کثیرى پیروز گردد».
ضمناً، کلمه «مُواقِعُوها» از ماده «مواقعه» به معنى وقوع بر یکدیگر است اشاره به این که: هم آنها بر آتش مى افتند، و هم آتش بر آنها، هم آتش در آنها نفوذ مى کند و هم آنها در آتش; چرا که در آیات دیگر قرآن خوانده ایم: «گنهکاران خود هیزم آن آتشند».(3)

 * * *


1 ـ «بَدَلاً» از نظر ترکیب نحوى، تمیز است و فاعل «بِئْسَ» شیطان و دار و دسته او است.
2 ـ «مَوْبِق» از ماده «وبوق» (بر وزن نبوغ) به معنى «هلاکت» است و «موبق» به «مهلکه» گفته مى شود.
3 ـ بقره، آیه 24.
1 ـ آیا شیطان فرشته بود؟ سوره کهف / آیه 50 - 53
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma