ماهنامه الکترونیکی خبری - تحلیلی بلیغ (سال دوم - شماره چهارم - اردیبهشت 1395)

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

صفحه کاربران ویژه - خروج
مرتب سازی بر اساس
 

ماهنامه الکترونیکی خبری - تحلیلی بلیغ (سال دوم - شماره چهارم - اردیبهشت 1395)

null

طلیعه سخن
در عصری به سر می بریم که قدرت های استکباری با آموزه های تکفیری و با ابزاری به نام گروه های تروریستی تکفیری به صورت مستمر بر آتش اختلاف و تفرقه در جهان اسلام می دمند و علیرغم اهتمام نخبگان و اندیشمندان و علمای اسلامی بر مقولۀ وحدت ، لیکن منفعت جویی و قدرت طلبی برخی رژیم های مرتجع عربی، مجالی برای تحقق وحدت در امت اسلامی باقی نگذاشته است که تداوم این وضعیت بغرنج باید همۀ علمای مذاهب اسلامی را به سوی بازتولید معارف اسلامی رهنمون نماید که بازنشر آموزه های وحدت گرایانه در مکتب فکری حضرت علی (علیه السلام) و نیز بهره گیری از سیرۀ نبوی (صلی الله علیه و آله) در انسجام امت اسلامی، در برون رفت از وضعیت نابسامان کنونی موثر واقع خواهد گردید.
با تأمل در سیرۀ حضرت علی (علیه السلام) می توان به فور آموزه های وحدت محور را مشاهده نمود که وجود این موارد، خود حاکی از عمق استراتژیک مسأله تقریب مذاهب اسلامی در سیرۀ امامان معصومین(علیهم السلام) و آموزه های شیعی است، حال باید با طرح این پرسش ها از تفرقه افکنان تشیع انگلیسی و تسنن آمریکایی آنها را به چالش کشاند که به راستی مگر نه این است که تعابیری از حضرت علی (علیه السلام) همچون«الزموا الجماعه و اجتنبوا الفرقه؛ به وحدت و اجتماع رو آورید و از تفرقه و اختلاف دوری گزینید» و«الخلاف یهدم الرای؛ اختلاف، رأی صحیح را ویران میسازد. » در ضرورت برپایی اتحاد میان امت اسلامی و ضرورت صیانت از اسلام منبعث از بعثت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و لزوم اجتناب از اختلاف و تفرقه صادر شده است.
مگر نه این است که در موارد متعدد از بیانات نورانی آن حضرت در بیان نقش کلیدی وحدت و تفرقه در تعالی و سقوط امت ها، ایجاد الفت و اتحاد به عنوان مهمترین شاخصۀ وجودی بعثت و نبوت پیامبر (صلی الله علیه وآله) مورد تأکید قرار گرفته است؟ لذا آن حضرت اینچنین فرمودند:« خداوند به وسیلۀ پیامبر(صلی الله علیه وآله) گسیختگی ها را التیام داد و فاصله ها را پیوستگی بخشید و بین مردم یگانگی برقرار ساخت».
لذا باید گفت در این میان توفیق وحدت و هدایت برای جوامع بشری به عنوان مهتمرین خیرات و برکات ماه رجب همزمان با میلاد پرخیر و برکت امام علی (علیه السلام) و شکوه رسالت پیامبر در مبعث مورد نظر است .
بی تردید وحدت و هدایت امت اسلامی با بهره گیری از آموزه های نبوی و ره یافت های علوی امکان پذیر خواهد بود، لیکن تحقق این مهم نیازمند بهره گیری از مولّفه های معنوی هم چون فریضۀ اعتکاف است که همزمان با میلاد پرخیر و برکت مولی الموحدین امیرالمومنین علی (علیه السلام) به عنوان سیرۀ عملی ائمۀ اطهار(علیهم السلام) در تقویت خودسازی و احیاء فضای معنوی جامعه از جایگاه ممتازی برخوردار است.
بدین ترتیب باید گفت از آنجا که هدف از آفرینش عالم و آدم هدایت است و انسان نیز به شدت به دنبال دست یابی به این حلقۀ مفقودۀ الهی است، از این رو شناخت چیستی فلسفۀ بعثت پیامبر(صلی الله علیه وآله) به عنوان یکی از پربرکت ترین خیرات و برکات آسمانی به عنوان روز تجلی رحمت، می تواند در وحدت امت اسلامی و هدایت پذیری انسان ها و کارآمدی هر چه بیشتر مقوله های فرهنگی،دینی و اسلامی درجامعۀ اسلامی موثر واقع گردد.
اینگونه است که آن حضرت علی (علیه السلام) بنابر تصریح خودشان، برای تحقق وحدت اسلامی و استیفای مصلحت امت اسلامی از هر گونه اقدام عملی و تشنج زا برای بازپس گیری حقوق از دست رفته خود چشم پوشی نمود و حتی در عمل نیز در راستای مماشات و همکاری فکری و اداری برای تصحیح نظام حاکم پرداخت.
اگر چه آن حضرت به دفعات و با بیانات متعدد بر شایستگی خود برای مقام خلافت تأکید نمود لیکن سعی و تلاش آن حضرت در جهت صیانت از اسلام نبوی (صلی الله علیه وآله) و اهداف بعثت پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله) متمرکز گردید، لذا رسالت وحدت طلبی و حفظ کلیت نظام اسلامی به عنوان مهمترین دغدغه سیرۀ عملی حضرت علی (علیه السلام) معطوف گردید.
حفظ وحدت و امنیت اجتماعی مؤمنان و نوع برخورد آن حضرت با رعایا و مخالفان وتلاش های گستردۀ آن حضرت در همبستگی بیشتر جامعه، همه و همه نشان دهندۀ اهتمام حضرت علی (علیه السلام) در تحقق وحدت گرایی است که حصول این مهم را می توان در این فراز ارزشمند از آن حضرت مشاهده نمود که فرمود:«صلح و سازش را مادامی که منجر به سستی پایه های اسلام نشود، سودمندتر از جنگ و خونریزی یافته ام» .
از این رو باید دانست ایجاد تفرقه و اختلافات مذهبی یقیناً به سستی و انهدام ظرفیت های بی بدیل امت اسلامی منتهی خواهد شد لذا به عینه می توان دریافت غفلت از وحدت اسلامی و مبانی فکری پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) در روز بعثت و آموزه های امامان معصومین (علیهم السلام) به ویژه آموزه های وحدت بخش حضرت علی (علیه السلام) در امر تقریب مذاهب اسلامی، پیامدهای مختلفی برای ممالک اسلامی به همراه داشته است که نمونه های تلخ و بغرنج آن را می توان در هم نوایی برخی دولت های به ظاهر اسلامی با آمریکا در کشتار مردم مظلوم سوریه، عراق، فلسطین،یمن و بحرین...مشاهده کرد.
حال در میلاد با سعادت حضرت علی (علیه السلام) و بعثت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، در ماه پرخیر و برکت رجب ، نخبگان و اندیشمندان مذاهب اسلامی و نیز دولت های اسلامی با تأسی از آموزه های پیامبر رحمت و سیرۀ امام علی (علیه السلام) باید بر تئوری وحدت برای هدایت فراگیر امت اسلامی تأکید ورزند و بیش از پیش در راستای تحقق مبانی فکری رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) و امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) ، در تحقق اتحاد اسلامی و مقابلۀ موثر با تفرقه افکنان و مواجهۀ قاطع با قدرت های استکباری و قطع شریان های حیاتی دولت استکباری آمریکا در منطقه و نیز حمایت قاطع از جریان مقاومت و مقابله موثر و عینی با رژیم اشغالگر قدس و گروه های تروریستی تکفیری اقدام نمایند.

پیام ها و بیانات

پيام تسليت معظّم له به مناسبت رحلت حجت الاسلام و المسلمين حاج سيد جواد الوداعى رحمه الله عليه
اين عالم ربانى در طول عمر با بركت خود همكارى نزديكى با علماى بزرگ ديگر بحرين در مسير احقاق حقوق مسلم مردم آن كشور داشت و مجاهدتهاى ايشان فراموش ناشدنى است.
١٣٩٥/٠١/٠٧

غربی ها قابل اعتماد نیستند
تا به ملت خود تکیه نکنیم مشکلات حل نخواهد شد، ما نمی گوییم مذاکره و تعامل نکنیم، اما توجه داشته باشید که آنها قابل اعتماد نیستند، تا روی پای خود نایستیم مشکلات مان حل نمی شود.
١٣٩٥/٠١/١٨

ایران در خط مقدم مبارزه با تروریسم است
عربستان و وهابیت سرچشمه خونریزی، قتل و تکفیر است، در عراق و سوریه ما در خط نخست مبارزه با تروریسم و افراطی ها هستیم، هیچ گروهی مثل ما با تروریسم و خشونت ها مبارزه نمی کند، بعد ما را متهم به حمایت از تروریسم می کنند.
١٣٩٥/٠١/٢٥

 

دیدارها به همراه تصاویر منتخب

دیدار با جمعی از اندیشمندان فرانسوی
ریشه کنی تکفیر نیازمند عزم جدی نخبگان جهان اسلام است
آنچه در رسانه های غربی از ایران و انقلاب ایران منتشر می شود، با آنچه که شما غربی ها با چشم خود می بینید متفاوت است؛ ایران را نباید از رسانه های اسلام ستیز و ایران ستیز شناخت
١٣٩٥/٠١/١٩

دیدار با سرپرست شرکت مخابرات ایران
ضرورت مقابله با سوء استفاده از ابزار مخابراتی
هنوز در برخی مسائل و تکنولوژی ها نیاز به خارجی ها داریم، و عیب این نیازمندی و عدم خودکفایی این است که اگر طرف مقابل اهداف و برنامه های ما را مخالف با اهداف خود ببیند از دادن امکانات امتناع می ورزد؛ و اکنون بسیاری از این امکانات مهم در دست برخی از دولت های نظام سلطه همانند آمریکا، فرانسه و انگلیس است و وظیفه ما خودکفایی و اتکاء به نیرو و توان داخلی می باشد
١٣٩٥/٠١/١٢

جشن میلاد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و مراسم عمامه گذاری توسط معظّم له

دیدار با جمعی از طلاب اندونزیایی

دکتر محسن رضایی در دیدار با معظّم له

دیدار با مسئولین ستاد اعتکاف

دیدار با طلاب مدرسه علمیه باقرالعلوم علیه السلام شهرستان راز و جرگلان استان خراسان شمالی

دیدار طلاب مدرسه تخصصی فقه و اصول امام کاظم علیه السلام

 

دروس خارج فقه

کتاب المضاربه - جلسه صدم
موضوع: معامله ی نسیه در مضاربه امام قدس سره در مسأله ی سی و ششم از مسائل مضاربه در مورد معامله ی نسیه سخن می گوید و آن اینکه اگر عامل به اذن مالک چنین معامله ای را انجام دهد طلبکار باید برای طلب خود به سراغ عامل رود یا مالک یا هر دو.
١٣٩٥/٠١/٠٧
***
کتاب المضاربه - جلسه صد و یکم
موضوع: اضافه کردن سرمایه در مضاربه؛ بحث در مسأله ی سی و هفتم از مسائل مربوط به مضاربه است.
١٣٩٥/٠١/٠٨
***
کتاب المضاربه - جلسه صد و دوم
موضوع: مبلغی جدید در مضاربه و مضاربه با دو شریک؛ بحث در مسأله ی سی و هفتم از مسائل مربوط به مضاربه است و آن اینکه اگر مالک به عامل مبلغی را برای مضاربه بدهد و وقتی عامل مشغول به کار شد، در اثناء کار مبلغ دیگری را به او بدهد مبلغ دوم در حکم مضاربه ای مستقل است و در واقع دو مضاربه انجام شده است.
١٣٩٥/٠١/٠٩
***
کتاب المضاربه - جلسه صد و سوم
موضوع: تنازع مالک و عامل در مقدار رأس المال و سود؛ بحث در مسأله ی سی و نهم از مسائل مربوط به مضاربه می باشد و این اولین مسأله از مسائل تنازع می باشد. علماء غالبا در خاتمه ی هر باب مسائل مربوط به تنازع را مطرح می کنند. امام قدس سره نیز در اینجا نه مسأله را در مورد تنازع بیان می کند.
١٣٩٥/٠١/١٠
کتاب المضاربه - جلسه صد و چهارم
موضوع: تنازع مالک و عامل در مقدار سرمایه و ربح؛ بحث در مسأله ی سی و نهم از مسائل مربوط به مضاربه است. در میان فقهاء مرسوم است در آخر کتب فقهیه مسائل مربوط به تنازع را مطرح می کنند. امام قدس سره نیز همین کار را انجام داده است. این مسأله را صاحب عروه و دیگران بحث کرده اند. امام قدس سره نه مسأله ی در مورد تنازع را مطرح می کند و مسأله ی محل بحث اولین مسأله از این دسته می باشد.
١٣٩٥/٠١/١٤
***
کتاب المضاربه - جلسه صد و پنجم
موضوع: ادعای تلف و خسارت توسط عامل؛ بحث در مسأله ی چهلم از مسائل مربوط به مضاربه است. این مسأله، دومین مسأله از مسائل تنازع بین عامل و مالک می باشد.
١٣٩٥/٠١/١٥
***
کتاب المضاربه - جلسه صد و ششم
موضوع: اختلاف در ربح؛ بحث در مسأله ی چهل و یکم از مسائل مربوط به مضاربه است. این مسأله سومین مسأله از مسائل مربوط به نزاع بین عامل و مالک می باشد.
١٣٩٥/٠١/١٦
***
کتاب المضاربه - جلسه صد و هفتم
موضوع: نزاع مالک و عامل در مقدار سود؛ بحث در مسأله ی چهل و دوم از مسائل مربوط به مضاربه است و این مسأله چهارمین مسأله ای است که در مورد اختلاف بین عامل و مالک مطرح می شود. این مسأله در مورد اختلاف مالک و عامل در مورد نصیب عامل است به این گونه که مالک مثلا مدعی است که سهم عامل ثلث است و عامل نیز در مقابل، سهم خود را نصف می داند.
١٣٩٥/٠١/١٧
***
کتاب المضاربه - جلسه صد و هشتم
موضوع: بحث اخلاقی: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در حدیثی می فرماید: آفة الدّين ثلاثة فقيه فاجر و إمام جائر و مجتهد جاهل فقیه معنای لغوی دارد یعنی دانشمندانی که به فکر منافع خودشان هستند اعم از دانشمند دینی و غیر دینی. فقیه از ماده ی فقه است و فقه به معنای فهم می باشد یعنی کسی که دانشمند است و فاجر است یعنی به دنبال منافع شخصی خودش است و کار به سرنوشت جامعه ندارند. اینها یکی از آفات مهم دینی هستند زیرا هر کجا که مسائل دینی با منافع آنها در تضاد بود آن را نادیده گرفته و یا تحریف می کنند. امام جائر که همان پیشوایان و حاکمان ظالم و ستمگر است به نفع حکومت شخصی خود هستند و مخالفان را کنار می زنند. در طول تاریخ پادشاهانی بودند که فرزندان، برادران و نزدیکان خود را از بین بردند. داستان مأمون و امین یک نمونه از آنها است. سومین آفت، مجتهد است که همان زحمت کشانی هستند که جاهل می باشند. اینها نیز آفت دین به حساب می آیند و چون جاهل هستند و در مسیر دین قرار ندارند.
١٣٩٥/٠١/١٨
***
کتاب المضاربه - جلسه صد و نهم
موضوع: اختلاف مالک و عامل در رد مال مسألة ٤٤ لو ادعى (اگر عامل ادعا کند) ردّ المال إلى المالك (که مضاربه تمام شد و سرمایه را به مالک تحویل داده است.) و أنكره (و مالک آن را انکار کند) قُدّم قول المنكر (یعنی قول مالک که منکر است مقدم می شود).
١٣٩٥/٠١/٢١
***
کتاب المضاربه - جلسه صد و دهم
موضوع: موردی دیگر از اختلاف بین عامل و مالک بحث در مسأله ی چهل و پنجم از مسائل مربوط به مضاربه است. این مسأله حاوی دو فرع است.
١٣٩٥/٠١/٢٢
کتاب المضاربه - جلسه صد و یازدهم
موضوع: قاعده ی « ما لا یُقبَل الا من قِبَلِه» بحث در مسأله ی چهل و پنجم از مسائل مربوط به مضاربه است و آن اینکه گفتیم اگر معامله ای سودی حاصل شود عامل می گوید که آن را به نیّت خودم انجام داده ام و در نتیجه سود مال او می شود و اگر ضرر کند می گوید که به نیّت مضاربه انجام داده ام و در نتیجه خسارت دامن مالک را می گیرد.
١٣٩٥/٠١/٢٤
کتاب المضاربه - جلسه صد و دوازدهم
موضوع: بحث اخلاقی: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می فرماید: آية المنافق ثلاث، إذا حدّث كذب و إذا وعد أخلف و إذا ائتمن خان. یعنی نشانه ی فرد منافق سه چیز است: اگر سخن می گوید دروغ می گوید و و وقتی وعده می دهد، خلف وعده می کند و وقتی که امانتی به او می سپرند در آن خیانت می کند.
١٣٩٥/٠١/٢٥
***
کتاب المضاربه - جلسه صد و سیزدهم
موضوع: اختلاف در قرض یا مضاربه بودن بحث در مسأله ی چهل و ششم از مسائل مربوط به مضاربه است. این مسأله نیز در مورد اختلاف بین مالک و عامل می باشد. این مسأله حاوی دو فرع است.
١٣٩٥/٠١/٢٨
***
کتاب المضاربه - جلسه صد و پانزدهم
موضوع: بحث در ادامه ی مباحث مربوط به مسأله ی ٤٦ از مسائل مضاربه است. در خاتمه ی این مسأله در مورد تحالف بحث کردیم و اکنون آن را ادامه می دهیم زیرا این مسأله در موارد مختلف فقهی کاربرد دارد و غالبا کمتر از آن سخن به میان آمده است.
١٣٩٥/٠١/٣٠
***
کتاب المضاربه - جلسه صد و شانزدهم
موضوع: بحث در مسأله ی چهل و هفتم از مسائل مربوط به مضاربه است. در این مسأله آخرین نوع از نزاع بین مالک و عامل مطرح می شود و آن اینکه مالک ادعا می کند که معامله به شکل بضاعت بوده و در نتیجه تمام منافع مال اوست و عامل ادعای مضاربه می کند و در نتیجه سود باید تقسیم شود.
١٣٩٥/٠١/٣١

 

رونمایی از پایگاه تخصصی نقد وهابیت توسط آیت الله العظمی مکارم شیرازی مد ظله

در آخرین روزهای سال ١٣٩٤ پایگاه تخصصی نقد وهابیت وابسته به مؤسسه دارالاعلام لمدرسه اهل البیت علیهم السلام که از موسسات وابسته به دفتر معظم له می باشد رونمائی شد.
این سایت به آدرس
http://alwahabiyah.com
می باشد و از مهم ترین بخش های آن می توان به مقالات، کتابخانه، پایان نامه ها، پرسش و پاسخ، اسناد، ویژه نامه، مجلات، نگارخانه و اخبار اشاره نمود.

 

تأملی در سیره و سلوک اخلاقی امام باقر علیه السلام از منظر معظم له

بی شک بيشترين احاديث شيعه‏ كه بالغ بر ده ها هزار حديث مى‏ شود از پنجمين و ششمين امام، يعنى محمد بن على الباقر، و جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام نقل شده است، و اين به خاطر آن‏ است كه اين بزرگواران در شرايطى از زمان و مكان بودند كه فشار دشمنان و حكام بنى ‏اميه و بنى‏ عباس بر آنها كمتر بود، به همين دليل توانستند احاديث زيادى كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله به وسيله پدران و اجدادشان به آنها رسيده بود، در تمام ابواب معارف و احكام فقه اسلام از خود به يادگار بگذارند.
هر چند خلفاى جور تلاش مى‏ كردند مردم را از دانش اهل بيت عليهم السلام بى‏ بهره سازند و خلفاى اموى و عباسى با تنگناهايى كه براى امامان اهل بيت عليهم السلام ايجاد مى كردند، فرصت كافى را براى ترويج دين و پرورش شاگردان اين مكتب‏ به آنان نمى‏ دادند، اما در همان فرصت هاى به دست آمده به ويژه در عصر امام باقر و امام صادق عليهما السلام تعداد زيادى از طالبان دين و دانش از مكتب آن بزرگواران بهره ‏ها گرفته ‏اند.
باید اذعان نمود از آنجا که در اسلام افراد و جوامع انسانى بايد از ارزش هاى اخلاقى الگو بگيرند و تابع آن باشند نه اين كه اخلاق‏ تابع خواست آنها باشد! لذا انسان بايد نظر كند كه چه علمى را از چه منبعى دريافت مى‏ كند، همانگونه که از امام باقر عليه السلام در ذيل قول خداوند تعالى: «فلينظر الانسان الى طعامه»: «پس بايد نظر كند انسان به سوى طعام خود» آمده است؛ «فلينظر الانسان الى علمه الذى يأخذه عن من ياخذه» «بايد انسان نظر كند به علمى كه اخذ مى‏ كند و متوجه باشد كه از چه كسى دريافت مى ‏كند»، يعنى مراد از طعام، علم است كه طعام روح مى‏باشد و اين طعام جاى تأمل و دقت دارد كه از چه كسى و چه منبعى دريافت مى‏ شود.
بدین ترتیب باید گفت بعد از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، امامان‏ معصوم عليهم السلام به گواهى روايات اخلاقى گسترده ‏اى كه از آنان نقل شده، بزرگترين معلمان اخلاق‏ بودند؛ که در مكتب آنها مردان برجسته‏ اى كه هر كدام از آنها يكى از معلمان عصر خود بودند، پرورش يافتند.
زندگانى پيشوايان معصوم عليهم السلام و ياران با فضيلت آنان، گواه روشنى بر موقعيت اخلاقى و فضائل آنها مى باشد. به عنوان نمونه «حذيفة بن منصور» كه از ياران امام باقر و امام صادق و امام كاظم عليهم السلام بود و درباره او گفته شده: «او علم را از اين بزرگواران اخذ كرده و نبوغ خود را در مكارم اخلاق‏ و تهذيب نفس نشان داد.»
لذا مطابق حدیث شریفی که از امام باقر علیه السلام به صفات شیعیان اشاره نموده است خصوصیات اخلاقی هم چون تواضع در برابر مردم، خشوع در مقابل پروردگار ، بسیار به یاد خدا بودن، نماز و روزه را به موقع و با آدابش انجام دادن، نیکی به پدر و مادر، سرکشی کردن از همسایگان، راستی در سخن، تلاوت قرآن، دوری از غیبت و تهمت... به عنوان برخی از ویژگی های اخلاقی در میان شیعیان مورد توجه قرار گرفته است .
شفاعت اهل بیت علیهم السلام در گرو اقدام و عمل در «ورع»
گفتنی است در هیچ زمانى عوامل گناه به اندازه عصر حاضر نبوده است؛ در زمان ما شیاطین همه جا پراکنده اند، سایت ها، ماهواره ها، موبایل ها، کتاب ها، مجلاّت و... عوامل مخرب و غذاى شبهه ناک هم زیاد است، معاملات مشکوک، ربا، رشوه خواری ها و... و اسباب آلودگى به مال حرام هم زیاد است. در چنین شرایطى باید ایمان و تقوى قوى تر شود، مجالس تبلیغاتى قوى تر شود و باید از تمام عوامل بازدارنده و آنچه ممکن است مؤثّر واقع شود استفاده نمود.
حریز بن عبدالله از فضیل بن یسار نقل مى کند که امام باقر(علیه السلام) فرمود: اى فضیل سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنها بگو که من مى گویم من نمى توانم از آنها در نزد خدا شفاعت کنم مگر با ورع، پس زبانتان را حفظ کنید و دستانتان را (از آزار دیگران) باز دارید و صابر باشید و نماز را بپا دارید زیرا خداوند با صابران است.
مطابق روایت ، امام باقر علیه السلام مى فرماید ما افرادى را شفاعت مى کنیم که با ورع باشند. اما به راستی ورع به چه معنى است؟.
در تشریح این مسأله باید گفت مقام ورع‏ از تقوا بالاتر است، چون ورع‏ بعد از كامل شدن تقواست. ‏ورع حقيقى آن است كه انسان به مقامى برسد كه گناه را ترك كند. برخى نسبت به رعايت مكروهات و مستحبات مقيدند ولى نسبت به ترك محرمات، مانند غيبت، حسد، رياكارى و ... بى‏ اعتنا هستند. گاهى يك نگاه آلوده و غلط سر از كفر و نابودى انسان درمى‏ آورد.
به تعبیر دیگر ورع‏ حالتى است كه باعث بازداشتن از ارتكاب گناهان مى‏ شود، مى ‏توان اين مسأله را به اين صورت تشبيه كرد كه جاده معصيت براى بعضى صاف و هموار است و بى‏ هيچ مانعى آن را طى مى كنند اما عده ‏اى در اين مسير با موانعى مواجه مى ‏شوند. مثلا سيم خاردار، دره، سنگلاخ و ... مى‏ بينند كه طى طريق را براى آنان دشوار مى‏ سازد و مانع سير آنان مى‏ شود، ورع نيز نظير همين موانع، آدمى را از گناه بازمى‏ دارد.
به عبارت ديگر، در جاده معصيت، خود را مواجه با موانع ديدن و نيرويى كه انسان را به عقب مى ‏كشد. به اين حالت، ورع و عدالت گفته مى شود.
در ادامه، آن حضرت ورع را در حفظ زبان و دست، صبر و نماز خلاصه می فرماید چرا که سخن از ورع بود و صبر و صلوت اشاره به نماز و روزه است چون هم روزه و هم نماز باز دارنده است که سپرى در مقابل آتش و گناه است.
متأسفانه بعضى براى خودشان مصونیت هاى خیالى قائلند و خیال مى کنند که همین که در مسلک شیعیان هستند و اظهار محبّت و دوستى مى کنند مصونیّت از عذاب دارند و ائمه علیهم السلام آنها را شفاعت مى کنند. لیکن امام باقر(علیه السلام) مى فرماید؛ درست است که ما از شما شفاعت مى کنیم و در مواقف در کنار شما هستیم ولى شرط آن ورع است.
هم چنین در روایت دیگر، امام محمد باقر عليه السلام به جابر مى‏ فرمايند:«اى جابر! محبت ما اهل‏بيت به تنهايى كافى نيست؛ به خدا قسم شيعه ما كسى است كه تقوى و اطاعت داشته باشد». تا آنجا كه مى‏ فرمايند: «به خدا قسم تنها با عمل و پرهيزكارى است كه مى‏توان به ولايت ما رسيد».
محبت؛ اساس و بنیاد دین
بی تردید اساس دين ، محبت است زیرا انگيزه عمل به دستورات الهى، عشق و محبت به خداوند است.
گاه استدلال عقلى انگيزه انسان براى انجام كارى مى‏ شود؛ و گاه عشق و محبت، او را وادار به كارى مى‏ كند. آيا اين دو انگيزه يكسان هستند؟
به عنوان نمونه خداوند براى بقاء نسل بشر علاقه ‏اى بين زن و مرد ايجاد كرد تا نسل بشر ادامه يابد؛ حال اگر قرار بود منطق و استدلال عقلى انگيزه انسان براى بقاء نسل باشد، مثل اين كه بگويد:«براى بقاء نسل بايد ازدواج كرد و فرزندانى به وجود آورد و تمام زحمت ها و ناراحتي هاى آن را تحمل كرد» يا بگويد: «چون در پيرى و ناتوانى عصاى دستى لازم دارم و كسى را مى‏ خواهم كه مرا كمك كند و حمايتم نمايد، پس به ناچار بايد ازدواج كنم و فرزندانى داشته باشم.» حال از هر ١٠٠ نفر چند نفر حاضر به ازدواج و تحمل سختي ها و ناكامي ها و مشكلات فراوان زندگى مشترك و بچه دار شدن مى‏ شد؟
لذا عشق و محبت و جاذبه غریزی، انسان ها را به سمت ازدواج با همه مشكلاتش سوق مى‏ دهد؛ به گونه ‏اى كه آنها عاشقانه تمام سختي ها را به جان مى‏ خرند؛ بلكه تمام عمرشان را به پاى فرزندشان مى‏ ريزند تا نوزادشان كم‏كم بزرگ شود و راه رفتن بياموزد، و سخن بگويد. آرى،انگيزه عشق و محبت اين قدرت و قوت عجيب و خيره كننده را دارد.
اینگونه است که در روايت نورانی از امام باقر عليه السلام مى‏ خوانيم:«الدّين هو الحب و الحب هو الدّين» ؛دين محبت است و محبت دين است.
در روايت فوق بر عشق و محبت تأكيد شده، نه بر راه پرسنگلاخ برهان منطقى و استدلال هاى عقلى، تا آدمى زودتر به سر منزل مقصود برسد. اگر عاشق شدى خود به خود به سوى اطاعت الهى گام برمى ‏دارى، و مشكلات آن را به جان مى خرى. اگر عاشق امام زمان شدى اطاعت اوامرش و مبارزه با فساد و منكرات، كارى بس آسان خواهد بود. آرى، عشق و محبت كارها را سهل مى‏ كند. حال آيا دين و آئينى كه انگيزه حركت پيروانش محبت و عشق است، و تمام دينش را محبت و عشق معرفى مى‏ كند، آئين خشونت است؟
اظهار محبت؛ عامل کلیدی در ریزش گناهان
ابوعبیده از اصحاب امام باقر علیه السلام مى گوید: همراه امام باقر علیه السلام بودم و من (به جهت احترام) پیش از ایشان سوار شدم سپس ایشان سوار شدند زمانى که هم ردیف هم قرار گرفتیم حضرت سلام و احوالپرسى کرد همانند کسانى که تازه به هم مى رسند و در وقت پیاده شدن پیش از من پیاده شدند و وقتى من هم پیاده شدم و هر دو بر زمین قرار گرفتیم سلام و احوالپرسى کرد همانند کسانى که تازه به هم رسیده اند (راوى مى گوید من از این حرکت امام تعجّب کردم و) عرض کردم: یابن رسول الله کارى کردید که کسانى که پیش ما هستند چنین برنامه اى ندارند و اگر یک بار هم احوالپرسى کنند زیاد است حضرت فرمود: آیا نمى دانى مصافحه و دست دادن چقدر ثواب دارد وقتى دو فرد با ایمان با هم ملاقات مى کنند و یکى با دیگرى مصافحه مى کند گناهان آنان همانند برگ درختان مى ریزد تا زمانى که از هم جدا شوند.
با تأمل در این روایت باید اذعان کرد متأسفانه در عصر حاضر معمول نیست در مسافرت و هر لحظه با هم سلام و احوالپرسى کنیم لیکن امام در بیان اهمیت و تأکید بر اظهار محبت سه مرتبه کارى را انجام مى دهد، تا مردم حداقل یک بار آن را انجام دهند و فراموش نشود، نه آنکه ابوعبیده بگوید یک بار هم پیش ما زیاد است.
لذا باید دانست بر خلاف خشونت وهابى هاى سلفى که یک اقلیّت محدود هستند و جزء برنامه هاى اسلام نیستند، لیکن اسلام اصیل آیین محبّت و دوستى است، همچون صفاتى که امام باقر علیه السلام براى شیعیان بیان فرموده که شيعيان خشن نيستند، بلكه پرمحبت‏ و داراى لطافتند.
با این تفاسیر باید مدعی شد در هیچ مکتبى بر دوستى و محبّت تا این اندازه تأکید نشده است. این برنامه اسلام است که اگر آن را درست به جامعه خود و دنیا معرّفى کنیم، باعث پیشرفت ما خواهد بود.
برکات صله رحم و تبعات قطع رحم
در اسلام به مسأله صله رحم و قطع رحم اهمیّت زیادى داده شده است. از مجموع روایات استفاده مى شود از جمله گناهانى که در دنیا دامان انسان ها را مى گیرد قطع رحم است و پاداش صله رحم هم در دنیا داده مى شود. لذا امام باقر علیه السلام مى فرماید: حضرت على علیه السلام فرمود؛ زمانى که قطع رحم کنید خداوند اشرار را مسلط بر اموالتان قرار مى دهد. و یا آن حضرت در فراز دیگر در حدیثى به میسّر فرمود: اى میسّر چند بار مرگ تو فرارسیده و خداوند اجل تو را به تأخیر انداخت براى این که صله رحم بجا آوردى و مشکلات آنان را حل کردى.
در تبیین این روایات باید گفت از یک سو اسلام طرفدار عواطف است، به خصوص در بین خانواده، فامیل و خویشاوندان باید عواطف بجوشد، در سوی دیگر اسلام مى خواهد با صلۀ رحم یک بیمه خانوادگى درست کند. بیمه به این معناست که مشکلات تقسیم بر عموم شود که اگر صله رحم درست انجام شود مشکلات تقسیم مى شود و هر کدام صله رحم بجا آورند، مشکلات حل مى شود؛ پس صله رحم یک نوع بیمه توأم با محبّت خانوادگى است و مشکلات عمومى از طریق این بیمه فامیلى حل مى شود و برنامه اى بسیار حساب شده است.
لیکن باید دانست ارحام درجاتى دارند مانند درجات ارث و هر چه نزدیک تر باشند پیوند باید محکم تر باشد و قطع رحم خطرش بیشتر است. بدین ترتیب صله رحم نیز در مورد خویشاوندان نسبى است چرا که رحم اشاره به نسبى هاست و داراى مراحلى است یک مرحله از آن دید و بازدید و مرحله دیگر شرکت در شادى ها و غم هاى آنان و مرحله دیگر عیادت از آنان است و مرحله دیگر کمک هاى مادّى و جسمى است. از این رو معنى ارتباط رسیدگى به مشکلات است نه صرفاً احوالپرسى و دید و بازدید، لذا صله رحم از بیمار صرفاً احوال پرسى نیست بلکه اگر کمک مالى لازم دارد باید به او کمک کند.
متأسفانه هر چه دنیا رو به تمدن مادّى
مى رود این امور و برنامه ها کمرنگ
مى شود و گاه دو برادر به واسطه اختلاف مالى مثلاً بر سر ارث ده ها سال از هم قطع ارتباط مى کنند. این بلاى بزرگى است و تبعات بسیار مهمّى دارد.
لذا باید اعتراف نمود دنیاى امروز دنیاى مرگ عواطف است و در دنیاى مادّى جوان ها که بزرگ مى شوند ارتباط خانوادگى قطع مى شود و وقتى پدر و مادرها پیر شدند جایشان در سراى سالمندان است. بی تردید در دنیاى امروز حس و عاطفه از موارد نایاب و یا حدّاقل کمیاب است، به طورى که پدر و مادر بچّه ها را ترک مى کنند و بچّه ها هم پدر و مادر را رها مى کنند. وقتى پایه هاى ایمان از بین برود عواطف هم از بین مى رود. لذا بسیاری از والدین در سنین کهولت و پیری در جوامع غربى در خانه هاى سالمندان هستند. متأسّفانه در مورد جوامع غربى این آسیب ها بررسى نمى شود و فقط به صنایع و ثروت جامعه توجّه مى شود.
بنابراین رسالت همگان در جامعۀ اسلامی این است که ارزش هاى اسلامى همچون صله رحم را بها دهیم که سرمایه حقیقى نیز همین است.
ادخال سرور بر قلب مؤمن
یکى از مشکلات مردم که آنها را از کار باز مى دارد، حالات غم و اندوه و افسردگى است که براى همه پیش مى آید و عوامل مختلفى مانند مشکلات خانوادگى، اقتصادى، جسمى و ... دارد. اگر عوامل غم و اندوه تشدید شود به افسردگى که نوعى بیمارى است، تبدیل مى شود.
لیکن در احاديث اسلامى در مورد لزوم ادخال‏ سرور در قلب مؤمنان به ‏طور خاص، يا انسان‏ها به‏ طور عام، روايات زيادى وارد شده است‏ به نحوی که باب «استحباب ادخال‏ سرور (شاد نمودن ديگران)» از جمله ابواب معروف در آموزه های اهل بیت علیهم السلام است که روايات فراوانى را در بر گرفته است؛ از آن جمله است روايت معتبره امام باقر عليه السلام از رسول الله صلى الله عليه و آله كه فرمود: «هر كسى مؤمنى را خوشحال كند مرا خوشحال كرده است و هر كسى مرا خوشحال‏ كند خداوند عزوجل را خوشحال نموده است»؛ (من سر مؤمنا فقد سرنى ومن سرنى فقد سر الله‏).
و در فراز دیگر کلام نورانی امام باقر علیه السلام که می فرماید؛ تبسّم المؤمن فى وجه أخیه حسنة و صرفه القذى عنه حسنة و ما عُبد الله بمثل إدخال السرور على المؤمن؛ تبسّم مؤمن به صورت برادر مؤمنش حسنه است و زدودن آنچه برچهره اوست حسنه است و هیچ عبادتى مانند ادخال سرور بر قلب مؤمن نیست.
لذا اگر مزاح در حد اعتدال و صرفاً براى ادخال‏ سرور و شادمانى در قلب مؤمن و رفع خستگى‏ ها و اندوه ‏ها باشد، و تمام جهات شرعى در آن رعايت گردد به يقين‏ مطلوب است و مورد رضاى خدا. زیرا ادخال‏ سرور در قلب انسان نه ‏تنها در سراى ديگر به يارى انسان مى‏ شتابد، بلكه در همين دنيا نيز مأموريت دارد كه در مشكلات، او را يارى كند و مصائب و حوادث تلخ را به شدت از او دور سازد.
در کنار این مسأله، مقولۀ ایمان به خدا و توکّل به او، یکى از عوامل مهمّى است که جلوى افسردگى را مى گیرد، چرا که شخص با ایمان، خدا را کسى مى داند که مشکل ترین مشکل ها براى او آسان است، کسى که چنین فکر کند مأیوس نمى شود چون در هر قدمى فرجى است و خدا مى تواند همه چیز را دگرگون کند؛ حال اگر ضعیف النفس باشد با اندک مشکلى مأیوس و ناراحت مى شود، حال اگر مطابق روایت با لفظ یا با عمل او را خوشحال کند از هر عبادتى بالاتر است.
سخن آخر
در خاتمه شایسته است در این روایت تأمل نماییم؛ فردی به امام باقر عليه السلام عرض كرد: «الحمد لله شيعيان شما خيلى زياد هستند» امام عليه السلام نگاه پرمعنايى به او كرد و فرمود: اينها كه مى‏ گويى شيعيان ما هستند، آيا اين كارها را انجام مى‏ دهند؟ آيا ثروتمندان اين افراد به حال فقراء و مستمندان خود توجهى دارند و به آنها رسيدگى مى‏ كنند؟ آيا بزرگان و نيكوكاران اين افرادى كه شما آنها را شيعه‏ مى‏ خوانيد، خطاها و اشتباهات خطاكاران را مى‏ بخشند و آنها را مورد عفو و گذشت قرار مى‏ دهند، (يا آنها را چندين برابر مجازات مى ‏كنند و زجر مى‏ دهند!؟) آيا اينها مواسات دارند؟ خوشبختى‏ هاى خويش را بين همديگر تقسيم مى‏ كنند (شادي هايشان را با هم قسمت نمايند)؟
آن مرد وقتى اين ويژگي ها را شنيد شرمنده شد و پاسخ منفى داد. سپس حضرت فرمود: چنين افرادى شيعه نيستند؛ شيعه كسى است كه آنچه را گفتم عمل كند.
آرى، شيعه بايد راهب شب و شير روز، انسانى هوشيار و فهميده و زرنگ باشد، به فقراء و نيازمندان كمك كند و از خطاى خطاكاران درگذرد و ديگران را در شادي هاى خود سهيم كند.
چه خوب است که همه ما بدانیم تحت این نام مقدّس یعنى «شیعه اهل البیت علیهم السلام» چه مسئولیّت هاى بزرگى بر عهده ما نهاده شده است، تنها به ادّعا نمى توان شیعه بود، تنها این که پدر و مادرم شیعه بوده من هم شیعه ام نمى توان شیعه بود، شیعه بودن مفهومى است پرمحتوا و مسئولیت های خطیری دارد که باید بدان عامل بود.

 

مولّفه های معرفتی مکتب امام هادی علیه السلام از منظر معظم له

در وهلۀ نخست سخن خود را با استناد به روایتی از امام على الهادى‏ عليه السلام در لزوم ذکر نام و یاد خدا در همۀ احوالات آغاز می کنیم که به يكى از كارگزاران خود پس از آنکه مسائل متعددى را خاطر نشان ساخت، بعد به او فرمود: حال بگو ببينم چه مىگويى؟ لیکن آن فرد نتوانست آنچه را از امام شنيده بود تكرار كند، لذا امام دوات را پيش كشيد و نوشت «بسم الله الرحمن الرحيم ان شاء الله به خاطر داشته باش كه همه كارها به دست خداست ...».
لذا در این نگاشته و در سالروز شهادت مظلومانۀ امام هادی عليه السلام با بهره گیری از کلام حضرت علی عليه السلام از خداوند استعانت‏ مى‏ جوييم، استعانت‏ كسى كه به فضل پروردگار اميدوار است و به سودش آرزومند و به دفع زيان‏ها مطمئن و به نعمتش معترف و كردار و رفتار به او اذعان دارد. به او ايمان داريم، ايمان كسى كه با يقين كامل به او اميدوار است و با اعتقاد خالص به او توجه دارد، ايمان كسى كه در برابر او خاضع و با خلوص نيت به توحيد او عقيده ‏مند است. با تمجيد فراوان به بزرگداشت او مى‏ پردازد و با رغبت و كوشش به او پناهنده مى ‏شود.
بی شک فشارهايى كه بر ائمه اهل بيت عليهم السلام، وارد مى ‏شد، از جمله تبعید امام هادى‏ عليه السلام به سامرا، و تحت نظر قرار گرفتن آن حضرت از ترس قيام بر ضد حكومت همه به خوبى نشان مى‏دهد كه امامان راستين همچون امام علی النقی عليه السلام تبیین مبانی معرفتی و تشكيل حكومت عدل الهى را از وظايف حتمى خود مى‏ شمردند و از هر فرصتى براى آن استفاده مى‏كردند. که در این نگاشته مهم ترین مولّفه های معرفتی آن حضرت مورد واکاوی قرار خواهد گرفت.
اهتمام ویژه به علم و عالم
بی تردید آموزه های موجود در آيات و روايات درباره اهميت مقام عالم و دانشمند بيش از آن است كه در اين سطور بگنجد، بلکه شرح آن نياز به كتاب‏ هاى فراوان دارد.
مرحوم علامه‏ مجلسى‏ رحمه‏ الله‏ حديثى از امام حسن عسكرى عليه السلام‏‏ نقل مى‏ كند كه مردى از فقهاى شيعه خدمت امام هادی عليه السلام رسيد. اين مرد پيش از اين با بعضى از ناصبين (دشمنان اهل‏بيت عليهم السلام) سخن گفته و آن‏ها را محكوم كرده بود؛ محكوميتى كه به رسوايى‏شان انجاميد. اين مرد بر امام هادى عليه السلام وارد شد. در صدر مجلس مكان ويژه‏ اى بود كه امام عليه السلام خارج از آن نشسته بود و در حضورش گروهى از علويين و بنى‏ هاشم بودند. امام عليه السلام آن مرد عالم را بالا برد تا آن‏جا كه در مكان ويژه نشاند و در برابر او نشست.
اين كار بر اشراف علويين و بنى ‏هاشم كه در مجلس بودند گران آمد. علويين، امام را بالاتر از آن مى‏ دانستند كه به او عتاب كنند؛ ولى پيرمردى كه در ميان هاشميين (منظور از هاشمى عباسى است) بود، عرض كرد: اى پسر رسول خدا! آيا اين درست است كه يك مرد عامى را بر سادات بنى‏ هاشم اعم از فرزندان ابوطالب و عباس مقدم مى ‏دارى؟ امام عليه السلام فرمود: بپرهيزيد از اين‏كه مشمول اين آيه باشيد: «ألم تر إلى الذين أوتوا نصيبا من الكتاب يدعون إلى كتاب الله ليحكم بينهم ثم يتولى فريق منهم وهم معرضون»؛ آيا نديدى كسانى را كه بهره‏اى از كتاب (آسمانى) داشتند، به سوى كتاب الهى دعوت شدند تا در ميان آن‏ها داورى كند، سپس گروهى از آنان، (با علم و آگاهى،) روى‏گردان مى‏شوند، در حالى كه (از قبول حق) اعراض دارند؟».
سپس فرمود: آيا راضى هستيد كه قرآن مجيد در ميان ما حكم باشد؟ عرض كردند: آرى. فرمود: آيا خدا نمى‏ فرمايد: «يا أيها الذين آمنوا إذا قيل لكم تفسحوا فى المجالس فافسحوا يفسح الله لكم وإذا قيل انشزوا فانشزوا يرفع الله الذين آمنوا منكم والذين أوتوا العلم درجات»؛ اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد! هنگامى كه به شما گفته شود: «مجلس را وسعت بخشيد (و به تازه‏ واردها جا دهيد)»، وسعت بخشيد، خداوند (بهشت را) براى شما وسعت مى ‏بخشد؛ و هنگامى كه گفته‏ شود: «برخيزيد»، برخيزيد؛ اگر چنين كنيد، خدا كسانى را كه ايمان آورده ‏اند و كسانى را كه علم به آنان داده شده درجات عظيمى مى‏ بخشد».
بنابراين خدا براى عالم مؤمن راضى نشده مگر اين‏كه بر مؤمن غير عالم برترى پيدا كند. همان‏گونه كه مؤمن را بر غير مؤمن برترى داده است.
سپس آيات زيادى از قرآن مجيد را درباره برترى عالمان بر غير عالمان تلاوت فرمود و آن مرد عباسى محكوم شد.
مقابله با فرقه های انحرافی
آنچه در روايات آمده بالأخص در حديثى كه مرحوم «كلينى» در كافى از «ابو الحسن امام هادى‏» عليه السلام نقل مى‏كند این است كه حضرت به يكى از ياران خود به نام «جعفرى» فرمود؛ چرا تو را نزد «عبد الرحمن بن يعقوب» ديدم (عبد الرحمن بن يعقوب يكى از منحرفان عقيدتى بود)؟
او عرض مى‏كند: «عبد الرحمن» دايى من است. فرمود: مگر نمى ‏دانى كه او در باره خداوند سخن بسيار بدى مى‏ گويد و او را به صفات مخلوقات توصيف مى‏ كند در حالى كه چنين نيست، سپس فرمود: يا نزد او باش و ما را ترك كن يا با ما بنشين و او را ترك نما! «جعفرى» مى‏ گويد: او هر چه مى‏خواهد بگويد، وقتى من با او هم عقيده نباشم چه گناهى بر من است؟ حضرت فرمود: اما تخاف ان تنزل به نقمة فتصيبكم جميعا، آيا نمى‏ترسى كه بلايى بر او نازل شود و همه شما را در بر بگيرد»؟ به همين دليل هنگامى كه فساد مخصوصاً فساد عقيدتى محيطى را فرا گيرد و مؤمنان نتوانند با آن مقابله كنند و بيم آلودگى آنان برود بايد از آن محيط هجرت كنند و فلسفه هجرت مسلمانان در آغاز اسلام نيز، درست همين معنى بود.
هم چنین در برخى اخبار تصريح شده كه اگر دوستداران ائمه عليهم السلام به آنها تمايل پيدا كنند ايشان از آنها بيزار خواهند بود و حتى در يكى از آنها آمده كه پس از آنكه امام هادى‏ عليه السلام مذمت فراوانى از صوفيه كرد، يكى از ياران آن حضرت گفت: اگرچه آن صوفى معترف به حق شما باشد؟ حضرت مانند خشمناك به او نگاه كرد و فرمود: اين سخن را بگذار! كسى كه به حقوق ما معترف باشد راهى را كه سبب آزردن ماست نمى‏پيمايد. تا آنجا كه فرمود: «والصوفية كلهم من مخالفينا وطريقتهم مغايرة لطريقتنا؛ صوفيان همگى از مخالفان ما هستند و راه آنها از راه ما جداست».
مبارزه با خرافات
در ميان مردم معمول است كه بعضى از روزها را روز سعد و مبارك، و بعضى را روز شوم و نحس مى‏ شمرند، هر چند در تعيين آن اختلاف بسيار است، سخن اينجا است كه اين اعتقاد عمومى تا چه حد در اسلام پذيرفته شده؟ و يا از اسلام گرفته شده است؟.
البته اين از نظر عقل محال نيست لیکن از نظر استدلال عقلى راهى براى اثبات يا نفى چنين مطلبى وجود ندارد لذا مى ‏گوئيم از نظر عقل ثابت نيست.
با همۀ این تفاسیر لیکن متأسفانه برخی افراد بجاى بررسى عوامل شكست و پيروزى خود و ديگران و استفاده از اين تجربيات گران بها در زندگى، گناه همه شكست‏ ها را به گردن شومى ايام مى ‏اندازند، همان گونه كه رمز پيروزى‏ ها را در نيكى ايام جستجو مى‏كنند! اين يك نوع فرار از حقيقت، و افراط در مساله، و توجيح خرافى حوادث زندگى است كه بايد از آن به شدت پرهيز كرد، و در اين مسائل نه گوش به شايعات ميان مردم داد، نه سخن منجمان، و نه گفته فال‏گيران، اگر چيزى در حديث معتبر در اين زمينه ثابت شود بايد پذيرفت، و گرنه بى اعتنا به گفته اين و آن بايد خط زندگى را ادامه داد، و با تلاش و سعى و كوشش به پيش محكم‏ گام برداشت، و از توكل بر خدا يارى جست و از لطف او استعانت خواست.
بدون شک از جمله تلاش های مهم علمی امام هادی علیه السلام مبارزه با خرافات است. در روایتی آمده است كه يكى از ياران امام دهم على بن محمد الهادى‏ عليه السلام مى ‏گويد: خدمت حضرت عليه السلام رسيدم در حالى كه در مسير راه انگشتم مجروح شده بود، و سوارى از كنارم گذشت و به شانه من صدمه زد، و در وسط جمعيت گرفتار شدم و لباسم را پاره كردند، گفتم: خدا مرا از شر تو اى روز حفظ كند، عجب روز شومى هستى! امام فرمود: با ما ارتباط دارى و چنين مى ‏گويى؟! و روز را كه گناهى ندارد گناهكار مى‏ شمرى؟ آن مرد عرض مى ‏كند از شنيدن اين سخن به هوش آمدم و به خطاى خود پى بردم، عرض كردم اى مولاى من، من استغفار مى ‏كنم، و از خدا آمرزش مى‏ طلبم، امام عليه السلام افزود: ما ذنب الايام حتى صرتم تتشامون بها اذا جوزيتم باعمالكم فيها؟: روزها چه گناهى دارد كه شما آنها را شوم مى‏ شمريد هنگامى كه كيفر اعمال شما در اين روزها دامانتان را مى‏گيرد؟! راوى مى ‏گويد: عرض كردم من براى هميشه از خدا استغفار مى ‏كنم و اين توبه من است اى پسر رسول خدا.
امام علیه السلام فرمود: اين براى تو فايده ‏اى ندارد، خداوند شما را مجازات مى‏ كند به مذمت كردن چيزى كه نكوهش ندارد، آيا تو نمى‏ دانى كه خداوند ثواب و عقاب مى‏ دهد، و جزاى اعمال را در اين سرا و سراى ديگر خواهد داد، سپس افزود: ديگر اين عمل را تكرار مكن و براى روزها در برابر حكم خداوند كار و تاثيرى‏ قرار مده!.
اين حديث پر معنى اشاره به اين است كه اگر روزها هم تاثيرى داشته باشد به فرمان خدا است، هرگز نبايد براى آنها تاثير مستقلى قائل شد، و از لطف خداوند خود را بى نياز دانست، وآنگهى نبايد حوادثى را كه غالباً جنبه كفاره اعمال نادرست انسان دارد به تاثير ايام ارتباط داد، و خود را تبرئه كرد.
لزوم صبر در مصیبت؛تقبیج جزع و بى تابى
از امام هادى‏ عليه السلام نقل شده است که مى‏فرمايند: «المصيبة للصابر واحدة و للجازع اثنان؛ مصيبت براى انسان صبور يكى است و براى انسان بى صبر و ناشكيبا دوتاست».
گفتنی است «جزع» نقطه مقابل‏ «صبر» است و آن، حالت بى قرارى و ناشكيبايى در برابر حوادث و مشكلات است، به گونه‏ اى كه انسان در برابر حادثه زانو زند، مأيوس شود، بى تابى كند و يا از تلاش و كوشش براى رسيدن به مقصد چشم بپوشد.
بی شک جزع يكى از بدترين و نكوهيده ‏ترين صفات است كه انسان را در دنيا و آخرت به بدبختى مى‏ كشاند و از رسيدن به مقامات والا باز مى‏ دارد و ارزش و مقام او را در جامعه كاسته، شربت زندگى را در كامش تلخ، و شهد حيات را شرنگ مى‏سازد.
لذا آموزه های قرآنی و حدیثی در مقام مذمت جزع و بی تابی و ناشکیبایی در مقابل مصیبت است زیرا جزع و بى تابى مشكلات عظيم جسمى و روحى به دنبال دارد، به علاوه اجر و پاداش انسان را برباد مى‏ دهد، بنابر اين مصيبت افراد ناشكيبا مضاعف مى ‏شود.
درباره اين كه چرا پاداش را نیز از بين مى‏ برد، بايد گفت: جزع و ناشكيبايى دليل بر عدم رضا و عدم تسليم در برابر مقدرات الهى است. در واقع، اعتراض به عدل و حكمت پروردگار را در بردارد؛ هر چند صاحبش از آن غافل باشد.
مضاعف شدن مصيبت افراد ناشكيبا از اينجاست كه ضربه هايى بر جسم و روح آنها وارد مى‏كند و آنها را در هم مى‏ كوبد. كوتاه سخن اين‏كه جزع و بى‏ تابى افزون بر نوعى ناسپاسى در پيشگاه خدا، آثار بسيار مخربى روى اعصاب انسان دارد و او را گاه تا سر حد جنون پيش مى ‏برد.
لذا براى درمان جزع لازم است انسان توجه به مصائب اولياء الله در گذشته و مصائب دوستان و خويشان و بستگان كند كه هر يك به نوعى گرفتارند. به علاوه در آثار مثبت صبر و شكيبايى و آثار منفى جزع و بى‏تابى بينديشد. و نيز به امورى بپردازد كه فكر او را به خود مشغول مى ‏سازد و از مصيبت منصرف مى ‏كند، تا در سايه آن تدريجا مصيبت را فراموش كند.
زیرا چه بخواهیم و چه نخواهیم دنیا آمیخته با دشواری ها و مصائب است و مهم این است که در برابر این دشواری ها تحمل داشته باشیم و صبر پیشه کنیم. تا بتوانیم راه حل پیدا نماییم.
غرور و غفلت؛ حجاب معرفت
در جهانى زندگى مى‏كنيم که حوادث طول تاريخ، دگرگونى قدرت‏ ها، سرنگونى دولت ‏ها و از كار افتادن قهرمانان و فقر گروهى از ثروتمندان، هركدام واعظى هستند، حتى مردگان كه همه روزه مى‏بينيم بر دوش بستگان و عزيزانشان به سوى ديار خاموشان برده مى‏شوند، كاخ‏ هاى ويران شده شاهان مقتدر و قصرهاى آباد آن‏ها همه در حال وعظند.
اضافه بر همه اين‏ها، خيل انبيا و اوليا و معصومان عليهم السلام همگى واعظان بزرگى بودند كه در طول تاريخ به وعظ و اندرز انسان‏ها پرداختند و امروز بسيارى از مواعظ آن‏ها در اختيار ماست.
با اين حال پرسش اساسی این است که چرا اين موعظه‏ هاى بسيار قوى در دل‏هاى گروهى تأثير نمى‏ گذارد؟ قطعاً دليلى دارد؛ امام هادی عليه السلام در فرازی كوتاه و حكيمانه، به يكى از حجاب‏هاى معرفت و علم و حكمت و تربيت اشاره كرده مى‏فرمايد: «ميان شما و موعظه، پرده‏اى از غفلت (و غرور) وجود دارد».
در حديث عبرت‏ انگيزى از امام هادى عليه السلام آمده است كه متوكل عباسى شبى آن حضرت را به كاخ خود فرا خواند. مأموران به خانه امام عليه السلام ریختند و حضرت را با خود به قصر متوكل آوردند. متوكل كه سرمست شراب قدرت و مشغول به نوشيدن خمر بود، همين كه چشمش به آن حضرت افتاد از جا برخاست و احترام كرد و او را نزد خود نشاند و با نهايت جسارت جام شرابى را كه در دست‏ داشت‏ به‏ آن‏ حضرت‏ تعارف‏ كرد!
امام عليه السلام رو به سوى او كرده فرمود: به خدا سوگند اين مايع ننگين هرگز با گوشت و خون من آشنايى نداشته و ندارد. متوكل مست شرمنده شد و دست خود را عقب كشيد.
آن‏گاه به امام عليه السلام گفت: شعرى براى من بخوان (لابد شعرى كه بزمش را گرم‏تر كند).امام عليه السلام فرمود: من كمتر شعر به خاطر دارم. متوكل گفت: حتما بايد بخوانى. هنگامى كه حضرت اصرار متوكل را ديد، اشعار تكان‏ دهنده‏ اى خواند و فرمود؛« باتوا على قلل الأجبال تحرسهم‏.... گروهى بودند كه بر قله ‏هاى كوه ‏ها، دژهاى محكمى ساخته بودند و مردانى نيرومند از آن‏ها پاسدارى مى ‏كردند؛ اما هرگز اين قله ‏ها به حال آن‏ها سودى نداشت.»
در حديث ديگرى در بحارالانوار آمده است كه متوكل بعد از شنيدن اين اشعار، جام شراب را بر زمين زد و مجلس عيشش به هم خورد. لذا متوكل شرمنده شد و آن حضرت را با احترام به منزل بازگرداند. آرى، گاهى حجاب غفلت كنار مى‏رود و موعظه‏ ها اثربخش مى‏شود؛ اما افسوس كه اين كنار رفتن حجاب براى بسيارى موقتى است.
تأکید بر خانواده گرایی
امام على بن محمد نقی (هادى‏) عليه السلام مى‏ فرمايد: من هانت عليه نفسه فلا تأمن شره ‏؛ آن كسى كه شخصيتى براى خود قائل نيست از شر او برحذر باش!
در حقيقت يكى از مهم‏ترين عواملى كه جلو فساد و بدكارى را مى‏گيرد وجود شخصيت يا لااقل احساس شخصيت است، افراد با شخصيت يا آنها كه براى خودش شخصيتى قائلند هر چند در نظر ديگران چندان شخصيتى نداشته باشند، به خاطر حفظ موقعيت خود هم كه باشد از انجام بسيارى از زشت كارى‏ ها و اعمال خلاف خوددارى مى‏ كنند، ولى همين كه احساس كردند نه آبرويى دارند و نه احترام و شخصيتى، از هيچ چيز پروا نخواهند كرد.
به همين دليل يكى از نكات مهم تربيت فرزند يا تربيت افراد انسان به طور كلى اين است كه در آنها ايجاد شخصيت شود و احساس كنند شخصيت ويژه ‏اى دارند، به عكس خرد كردن شخصيت افراد که اثر بسيار بدى از لحاظ تربيتى دارد.
یکی از اصحاب نزد امام هادی عليه السلام فرزند خود را سرزنش کرد، امام عليه السلام در واکنش به عمل این شخص فرمودند: نافرمانی وبد بودن، فرزندان مانند کسی است که فرزند خود را از دست داده باشد، که باید در رابطه با ارتباط والدین با فرزندان صحبت شود.
با تأمل در کلام نورانی امام هادی عليه السلام باید گفت متأسفانه در عصر کنونی ارتباط خیلی از والدین با فرزندان دچار چالش شده است و ارتباط خوبی با یکدیگر ندارند، هم چنین تفاوت فرهنگی بین پدر و مادر و فرزندان موجب شده که همدیگر را خوب درک نکنند، والدین از یک سو دارای فرهنگ سنتی بوده و فرزندان با فرهنگ مدرن که آمیخته با تکنولوژی است بزرگ شده اند؛ اما طرفین برای رسیدن به درک مشترک باید تلاش کنند. یقیناً اگر همدیگر را تحمل کنند، مشکلات مرتفع خواهد شد .
لذا اشتراک در اصول فکری و تفاهم و کنار آمدن با یکدیگر در فروع به حل مشکلات بین فرزندان و والدین کمک زیادی می کند.
سخن آخر
در خاتمه باید به مانند حضرت عبدالعظيم حسنى علیه السلام آن مرد بسيار بزرگ و عالى مقام و دانشمند که عقايد خود را بر امام زمان خود يعنى امام على النقى‏ عليه السلام عرضه داشت: و گفت؛ من معتقدم خدا يكى است و ذات او به هيچ چيز شباهت ندارد، آن طور عقيده‏ اى كه او را از دو حد «ابطال و تشبيه» خارج مى ‏كند.
حال ما نیز باید در پيشگاه خداوند زانو بزنيم و دست به جانب درگاه او برداريم و همان سخنى را كه امام هادى‏ عليه السلام در پيشگاهش عرضه مى‏ دارد، عرض كنيم:«إلهي تاهت أوهام المتوهمين، و قصر طرف الطارفين..، معبودا! انديشه‏ هاى دور پرواز انديشمندان، حيران شده و نگاه بينندگان كوتاه گشته و توصيف توصيف‏ كنندگان، متلاشى شده و سخنان‏ بيهوده‏ گويان، ناتوان شده از اين كه شگفتى‏ هاى ذات پاكت را درك كنند، يا به مقام والاى تو دست يابند. تو در موقعيت غير متناهى قرار دارى، هرگز چشم ‏ها نمى ‏تواند تو را ببيند، يا به ذات پاكت اشاره كند، يا توصيف نمايد. آرى بسيار دور است! بسيار دور است!» گرچه هرگز اينها بدان معنا نيست كه ما از معرفت و شناخت اجمالى محروم باشيم، چرا كه آثار ذات و صفات او تمام جهان و درون و برون وجود ما را، پر كرده است.
امیدواریم در سایه عنایات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به ویژه امام هادی عليه السلام بتوانیم وظایف سنگینی که در این عصر و زمان در قبال اسلام و مسلمانان داریم را به بهترین شکل ممکن جامه عمل بپوشانیم.

 

تأمّلی بر دکترین اجتماعی امام جواد علیه السلام از منظر معظم له

باید اذعان نمود در مسیر پرفراز و نشيبى كه انسان در زندگى در پيش دارد براى اين كه بتواند از خطرات بيشمارى كه سعادت او را تهديد مى ‏كند رهايى يابد و موجودى مفيد و مؤثر در اجتماع گردد، در درجه اول نياز به يك ارتباط معنوى و روحانى به پروردگار دارد كه از ذات پاكش مدد گيرد، و سپس وجدانى بيدار و آگاه از درون او را موعظه كند و پس از آن گوش‏هايى شنوا كه از افكار، راهنمايى‏ ها، اندرزها و مشورت‏ هاى ديگران استفاده كند، لذا امام جواد عليه السلام مى‏ فرمايد:«المؤمن يحتاج إلى ثلاث خصال:توفيق من الله‏؛و واعظ من نفسه‏ وقبول ممن ينصحه‏؛ افراد با ايمان نيازمند به سه چيزند، توفيق پروردگار، و واعظى از درون جان و دل، و پذيرشى از اندرز دهندگان»، که در ادامه به اهمّ آموزه های اجتماعی آن حضرت اشاره می گردد.
شکوه امامت امام جواد علیه السلام
در سالروز میلاد پرخیر و برکت امام جواد علیه السلام بسیار مناسب است روايتى از يكى از ياران آن حضرت به نام على بن اسباط را بخوانیم كه مى‏ گويد به خدمت او رسيدم (در حالى كه سن امام كم بود) من درست به قامت او خيره شدم تا به ذهن خويش بسپارم و به هنگامى كه به مصر باز مى‏ گردم كم و كيف مطلب را براى ياران نقل كنم، درست در همين هنگام كه در چنين فكرى بودم آن حضرت نشست (گويى تمام فكر مرا خوانده بود) رو به سوى من كرد و گفت: اى على بن اسباط! خداوند كارى را كه در مساله امامت كرده همانند كارى است كه در نبوت كرده است، گاه مى‏ فرمايد: «و آتيناه الحكم صبيا» (ما به يحيى در كودكى فرمان نبوت و عقل و درايت داديم) و گاه در باره انسان ها مى‏ فرمايد حتى إذا بلغ أشده و بلغ أربعين سنة ... (هنگامى كه انسان به حد بلوغ كامل عقل به چهل سال رسيد ...) بنا بر اين همانگونه كه ممكن است خداوند حكمت را به انسانى در كودكى بدهد در قدرت او است كه آن را در چهل سال بدهد.
خدا محوری؛ مایۀ بیداری جوامع بشری
گاه مى‏ شود كه در زندگى تمام درها به روى انسان بسته مى‏ شود و به هر طرف رو مى‏ كند با مشكل يا مشكلاتى روبه‏ رو مى‏ شود.
اين گونه رويدادها فرصتى است براى بيدار شدن انسان‏ ها و بازگشت او به سوى خدا، بازگشتى سازنده و تغيير دهنده سرنوشت، در اين هنگام اگر از جان و دل متوجه او گردد و از ذات پاكش مدد گيرد، امدادهاى الهى به سراغ او آمده و نسيم‏ هاى رحمت پروردگار او را در آغوش مى‏ كشند و از راه‏هايى كه هرگز باور نداشت درهاى بسته گشوده مى‏ شود.
از این رو امام محمد تقى (جواد) عليه السلام مى‏ فرمايد:«لو كانت السماوات والارض رتقا عبد ثم اتقى الله تعالى جعل الله له منها مخترجا ؛اگر درهاى آسمان و زمين به روى كسى بسته شود سپس او پرهيزگارى پيشه كند خداوند گشايشى در كار او مى‏ دهد».
مراقبت دائمی؛ بزرگترین شاخصۀ پویایی اجتماعی
لازم به ذکر است نخستين اثر ايمان به خداوند بزرگ، احساس يك مراقبت دائمى بر سر تا پا و درون و برون از ناحيه علم و آگاهى اوست، نه تنها هيچ نقطه‏ اى از ديدگاه علم او بيرون نيست، بلكه مراقبين او از چهارسو، از همه‏ جا، ما را احاطه كرده‏ اند.
لذا هر قدر پايه ايمان بالاتر برود احساس اين مراقبت، بيشتر و عميق‏ تر مى‏ گردد، تا آن‏جا كه انسان خود را به طور دائم در حضور او مى‏ بيند، اين احساس بزرگترين وسيله اصلاح فرد و اجتماع، و زيباترين جلوه‏ه اى ايمان است، كه احيا كردن آن به مهم‏ترين نابسامانى‏ هاى اجتماعى سامان مى‏ بخشد، از این رو امام محمد تقى (امام جواد) عليه السلام می فرماید؛«إعلم أنك لن تخلو من عين الله فانظر كيف تكون‏؛ بدان كه از ديدگاه پروردگار بيرون نخواهى رفت اكنون ببين چگونه خواهى بود؟».
ایجاد بحران اجتماعی در سایۀ هم نشینی با بدان
بی شک تأثير مجالست و هم‏نشينى‏ غير قابل انكار است؛ لذا همنشينى با بدان‏ انسان را بدبخت مى‏سازد زیرا همنشينى‏ با بدان‏ و قرار گرفتن در محيط هاى فاسد هماهنگى ظاهر و باطن را بر هم مى‏ زند بلکه بايد به سراغ اصول حاكم بر درمان بيمارى‏ هاى اخلاقى و رذائل برويم كه همان انديشيدن در آثار نكبت بار آن است. اینگونه است که در حديثى از امام جواد عليه السلام مى‏ خوانيم: «از همنشينى بدان بپرهيز كه همچون شمشير برهنه‏ اند، ظاهرشان زيبا و آثارشان بسيار زشت است»!.
در تبیین این مسأله باید گفت هجرت و دورى از اهل عصيان و گناه و از همنشينى‏ با بدان‏ و ظالمان و آلودگان. از جمله منازل سالك الى الله است که وارد عالم خلوص مى‏ گردد.
هم چنین همنشينى‏ با بدان‏ باعث آلودگى انسان مى‏ شود، همان‏گونه كه نسيم دلنواز اگر از روى مزبله‏ ها و مكان هاى بدبو عبور كند، بدبو مى‏ شود» از این رو هنگامى كه انسان در خانواده يا در شهر و كشورى كه فساد بر آن حاكم شده است زندگى كند، نظر او نسبت به همه افراد حتى به نيكان بد مى‏ شود. هر چند معاشران او افراد خوبى باشند ولى غلبه فساد بر محيط كار، خود ايجاد سوءظن مى‏ كند. بنابراين لازم است از همنشينى با بدان‏ پرهیز گردد.
شهوت؛ عامل سقوط جوامع بشری
در وهلۀ نخست باید گفت «شهوت» نقطه مقابل‏ «عفت» و موجب سقوط فرد و جامعه‏ مى‏شود. مطالعات تاريخى نشان مى‏ دهد كه اشخاص يا جوامعى كه در«شهوت پرستى» غرق شده‏ اند، نيروهاى خود را از دست داده و در معرض سقوط قرار گرفته‏ اند.
طبق نظر كارشناسان حقوقى، «شهوت جنسى» در ايجاد جرم و جنايت نقش عمده را دارد تا جايى كه گفته شده است: «در هر جنايتى، شهوت جنسى نيز دخيل بوده است». شايد اين تعبير، مبالغه‏ آميز باشد، ولى به يقين منشأ بسيارى از جنايات و انحرافات، طغيان‏ «غريزه جنسى» و شهوت پرستى است..
لذا در حديثى از امام جواد عليه السلام مى‏ خوانيم: «راكب الشهوات لاتستقال له عثرة؛ آن‏كس كه بر مركب شهوات سوار شود لغزش‏ هايش قابل جبران نيست».
اصولاً هنگامى كه پاى شهوت‏ پرستى به ميان آيد حجابى بر عقل افتاده و حاكميت عقل كنار مى‏رود و هنگامى كه زمام امور انسان از عقل سلب شود و به دست شهوات بيفتد هرگونه بدبختى يا خطرى براى او فراهم شود جاى تعجب نيست.
لذا نباید فراموش نمود که اگر همه افراد جامعه‏ جز «الله» را پرستش نكنند و در مقابل انواع هوى و هوس ها، و شهوت ها، سر تعظيم فرود نياورند، هيچ گونه نابسامانى در جوامع انسانى وجود نخواهد آمد.
نتيجه اين كه: اولين وظيفه متصديان جامعه‏، جلوگيرى از عوامل تحريك و برچيدن زمينه‏ هاى فساد، و نخستين وظيفه جوانان پاكدامن، اجتناب و دورى از اين عوامل و زمينه‏ ها است. جالب اين كه اجتناب از زمينه‏ هاى گناه آن قدر مهم است كه شخصى همچون حضرت يوسف پيامبر عليه السلام، كه داراى مقام عصمت است، نيز براى حفظ پاكدامنى خود از آن استفاده مى‏ نمايد.
روح پرستش
بدیهی است سخن هرچه باشد و از هركس باشد اثر دارد؛ و گوش فرادادن به سخنان اين و آن معمولا با تأثير آن در دل آدمى همراه است، لذا امام جواد عليه السلام مى‏ فرمايد:«‏كسى كه به سخنگويى گوش فرا دهد، او را پرستش كرده است. بنابراين اگر از خدا مى‏ گويد، خدا را پرستش كرده، و اگر از زبان ابليس مى‏ گويد، ابليس را پرستيده است!».
باید اذعان نمود از آن‏جا كه هدف سخنگويان مختلف است، جمعى سخنگوى حقند و جمع سخنگوى باطل، و خضوع در برابر هريك از اين دو گروه يك نوع پرستش است، زيرا روح پرستش چيزى جز تسليم نيست، بنابراين آنها كه به سخنان حق گوش مى‏ دهند، پرستندگان حقند و آنها كه سخنگويان باطل گوش فرا مى‏ دهند، پرستندگان باطلند، پس بايد از رونق دادن به محفل سخنگويان باطل پرهيز كرد و اجازه نداد كه سخنان تاريك آنان از مجراى گوش به اعماق جان برسد.
تعجیل در توبه؛ شاخصۀ بنیادین خدا محوری
در بسيارى از روايات توبه آمده است كه بايد در توبه از گناه، تعجيل كرد و از «تسويف» يعنى به عقب انداختن آن پرهيز نمود؛ مبادا آثار گناه در دل بماند و با گذشت زمان تبديل به يك خلق و خو شود؛ لذا در حديثى از امام جواد عليه السلام مى‏ خوانيم: «تأخير التوبة اغترار، و طول التسويف حيرة ... و الاصرار على الذنب امن لمكر الله؛تأخير توبه موجب غرور و غفلت، و امروز و فردا كردن سبب حيرت، و اصرار بر گناه موجب بى‏ اعتنايى به مجازات الهى است.»
بی شک گناه آثارى بر قلب مى‏ گذارد كه تدريجاً به صورت خلق و خوى باطنى در مى‏ آيد و توبه اين آثار را مى‏شويد و اجازه نمى‏ دهد تشكيل خلق و خوى دهد، لذا با توجه به اين كه دنيا، بسرعت پشت مى‏ كند و آخرت با شتاب‏ روى مى‏آورد و امروز، روز آمادگى و فردا، روز مسابقه سعادت و شقاوت است، حال چرا افراد عاقل و هوشيار، با توبه‏ كردن و بازگشت به سوى خدا و انجام عمل نيك پيش از آن كه فرصت از دست رود خود را آماده اين سفر نكنند؟.
حیات اجتماعی در پرتو حفظ اسرار
متأسفانه برخی از مردم در بعض موارد سعى مى‏ كنند به اسرار زندگى و عيوب پنهانى تفتيش كنندگان پى ببرند و بر ملا سازند در حالی که جستجو و تفتيش درباره عقائد و اسرار و عيوب ديگران سبب كينه‏ توزى و عداوت در صحنه اجتماع‏ و گاه منجر به درگيرى‏ هاى شديد مى‏ شود. لذا اگر سلامت جامعه و امنيت و آرامش را طالب باشيم، بايد از اين امر به شدت بپرهيزيم.
با این تفاسیر باید به روایتی از امام جواد علیه السلام اشاره نمود که فرمود؛«إظهار الشي‏ء قبل أن يستحكم مفسدة له؛اظهار كردن چيزى (سرى از اسرار) پيش از آنكه مستحكم شود و به نتيجه برسد موجب فساد آن است».
بدین ترتیب باید گفت اگر چه از آنجا که، بيم توطئه بر ضد جامعه، و يا به خطر انداختن امنيت و حكومت اسلامى مى‏رود به همين دليل حكومت اسلامى مى‏ تواند مأموران اطلاعاتى داشته باشد، يا سازمان گسترده‏ اى براى گرد آورى اطلاعات تأسيس كند لیکن مرز ميان «تجسس» و «به دست آوردن اطلاعات لازم براى حفظ امنيت جامعه» بسيار دقيق و ظريف است، و مسؤولين اداره امور اجتماع‏ بايد دقيقا مراقب اين مرز باشند، تا حرمت اسرار انسان ها حفظ شود، و هم امنيت جامعه و حكومت اسلامى به خطر نيفتد.
سخن آخر
در خاتمه باید گفت اگر كسى تمام اميدش به اسباب مادى باشد، راه را گم كرده است مثل اين كه در برنامه‏ هاى امروزى، عده‏ اى معتقدند كه اگر ما با كشورهاى قوى‏ ارتباط نداشته‏ باشيم و يا از جامعه جهانى جدا شويم، بيچاره مى‏ شويم!؛ اينها عالم اسباب است و خداى ما اينها نيستند و بايد تكيه گاه ما خدا باشد، چرا كه امام جواد عليه السلام مطابق اين حديث مى‏ فرمايد:كسى كه در عالم اسباب غرق شود، خدا او را به همان اسبابى واگذار مى‏ كند كه نمى‏ تواند خود را اداره كند.
اگر چنين رفتار كنيم با اندك شكستى مأيوس نمى‏ شويم و يأس و نااميدى در زندگى‏ ها به جهت ضعف ايمان و عدم توجه به خداست.
امام جواد عليه السلام می فرماید: كسى كه از خدا بريده و به غير خدا بپيوندد، خداوند او را به همان شخص واگذار مى‏ كند و كسى كه بدون علم و آگاهى عمل كند، خراب كارى او بيش از آباد كردن اوست.

 

پرونده ویژه
باز خوانی مقاله اصول اساسي حكومت اسلامی به قلم معظم له (منتشر شده در ١١ بهمن ١٣٥٧)

آنچه در این بخش می خوانید متن کامل مقاله آیت الله العظمی مکارم شیرازی مد ظله العالی می باشد که در آستانه ورود امام خمینی رحمت الله علیه به ایران و پیروزی انقلاب در پاسخ به انتقادات و تهاجم بختیار به حکومت اسلامی که گفته بود «حكومت اسلامی یك نظام ناشناخته است» به رشته تحریر در آمد و در ١١ بهمن ١٣٥٧ توسط روزنامه کیهان منتشر شده است.
در این مقاله معظم له سه اصل «١ـ حق مشاركت مردم ٢ـ استفاده از صاحب نظران هر رشته ٣ـ نظارت فقیه» را اصول اساسی حكومت اسلامی بر شمرده و برخی شاخصه ها و اهداف این نظام از جمله وضعیت آزادی ها، نظام اقتصادی، سیاست خارجی و فعالیت های عمرانی مد نظر و جریان مبارزه با فساد را ترسیم می نمایند:
متن کامل مقاله
آیتالله مكارم شیرازی؛
اصول اساسی حكومت اسلامی*
١ـ حق مشاركت مردم
٢ـ استفاده از صاحب نظران هر رشته
٣ـ نظارت فقیه
آقای بختیار در مصاحبه روز دوشنبه خود روی این موضوع تكیه كرد كه حكومت اسلامی یك نظام ناشناخته است. گروهی دیگر از نویسندگان روشنفكر نیز این مطلب را تكرار می كنند. ولی من نمی دانم برای برطرف كردن ابهام یك مسئله باید دست روی دست بگذاریم و در انتظار وحی و الهام قلبی باشیم؟ و یا باید هر نقطه تاریكی در یك مسئله وجود دارد انگشت روی آن بگذاریم و از آنها كه طرفدار و صاحب نظر در آن مسئله اند توضیح بخواهیم؟ اگر توضیحات قانع كننده بود، بپذیریم و اگر نبود، باز ادامه دهیم تا برای نفی یا اثبات آن موضوع دلیل كافی در اختیار داشته باشیم.
تمام نظام هایی كه تاكنون در جهان پیاده شده اعم از مشروطه و جمهوری و یا هر مكتب دیگر قبلاً ناشناخته و بی سابقه بوده، ولی هیچ یك از این دو عنوان، مانع اجرای آنها نشده است.
اجازه بدهید خطوط حكومت اسلامی را در جملههای كوتاهی روشن كنم:
نفی استبداد
حكومت اسلامی یك نظام دیكتاتوری و استبدادی نیست و هرگونه استبداد را نفی می كند و از نظر بافت حكومت با «جمهوری» شباهت نزدیك دارد، ولی در نام گذاری آن شما مختار و آزادید.
سه اصل اساسی حکومت اسلامی
نظام سیاسی این حكومت روی سه اصل قرار دارد «حق مشاركت مردم، استفاده از صاحب نظران و آگاهان در هر قسمت و نظارت فقیه از نظر انطباق بر موازین اسلام.»
طبق اصل اول،
یعنی حق مشاركت مردم كه از حكم شوری در قرآن استفاده می شود، همه مردم می توانند در انتخاب افراد مورد نظر خود ـ به عنوان وكیل ـ برای شور در تمام مسائل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی شركت كنند و مرد و زن و باسواد و بی سواد در آن تفاوت نمی كنند؛ همین اندازه كافی است كه بالغ و عاقل بوده باشند.
طبق اصل دوم،
در تقسیم بندی سازمان های سیاسی و اجتماعی ـ مخصوصاً رییس و نماینده و كارگزاران اصلی حكومت ـ صلاحیت و شایستگی و كاردانی علاوه بر پاكی و درستی و ایمان شرط است.
طبق اصل سوم،
باید فرد یا شورایی از فقهای عادل ـ صاحب نظران مسائل اسلامی كه پاك باشند و آگاه به مسائل زمان ـ بر دو چیز نظارت داشته باشند: اول بر مصوبات مجلس مشورتی (پارلمان) و دوم اجرای قوانین، تا تخلفی از اصول قوانین اسلام روی ندهد.
انتخاب رییس دولت
در انتخاب رییس دولت نیز سه اصل بالا یعنی مشاركت مردم ـ خواه به طور مستقیم باشد یا غیرمستقیم ـ و شایستگی و كاردانی و نظارت و جلب نظر فقیه در قلمرو اصلی كلی قوانین اسلامی شرط است و اینكه بعضی از نویسندگان محترم نوشته اند در حكومت اسلامی فقیه یك موجود برتر و سایر مردم همچون صغیر محتاج به قیم هستند، قطعاً دروغ است.
آزادی ها
در این نظام، تمام آزادی های دمكراتیك پیش بینی شده؛ آزادی بیان، آزادی قلم، آزادی اندیشه و هرگونه آزادی دیگر. تنها شرط این آزادی این است كه به زیان جامعه و مخالف قوانین اسلامی نباشد، حتی پیروان سایر مكتب ها و مذهب ها به هیچ وجه تحت فشار برای تغییر عقیده قرار نخواهند گرفت.
صریحاً اعلام می دارم آنها كه مطبوعات را در ذكر مطالب تحت فشار قرار می دهند و به گفته شما، «ساواك مذهبی» درست كردهاند قطعاً از ما نیستند. ساواك مخصوص رژیم های استبدادی است، نه یك رژیم دمكراتیك همچون اسلام، ولی مطبوعاتی كه جنبه خبری و عمومی دارند نیز وظیفه دارند انعكاسی از رویدادها ـ با كمیت و كیفیت صحیح ـ و خواسته های عموم مردم باشند، نه اینكه تمایلات خاص نویسندگان آنها، به رویدادها شكل و رنگ خاصی بدهد.
همچنین آنها كه با توسل به خشونت و ایجاد رعب و وحشت و تهدید، برای به كرسی نشاندن افكارشان تلاش میكنند از ما نیستند، زیرا ما به خوبی می دانیم كه اكثریت قاطع مردم كشور خواهان یك دمكراسی اسلامی هستند. با وجود چنین اكثریت چشمگیری، خشونت نه تنها غیرمنطقی است، بلكه زیان بخش نیز میباشد، زیرا اكثریت ها همیشه در معرض اتهام به دیكتاتوری هستند به همین دلیل از هر كاری كه بهانه به دست دشمن میدهد باید بپرهیزند.
قوانین اسلامی آنقدر مترقی و وسیع و پرانعطاف و جامع است كه نه تنها هیچ گونه مانعی بر سر راه آزادی ها و تحصیل در تمام مراحل و برای همه و استفاده از مدرن ترین وسایل صنعتی در تمام زمینه ها ایجاد نمی كند، بلكه با اتكای به ایمان و پشتوانه معنوی، حركت و خون تازه ای در عروق جامعه به وجود میآورد.
مفهوم حكومت اسلامی این نیست كه غیر مسلمانان در آن هیچ راهی ندارند؛ این یك اشتباه بزرگ است؛ بلكه مفهوم آن این است كه قوانین اسلام كه جنبه كاملاً انسانی دارد بر آن سایه افكنده است و حتی از وجود غیرمسلمان در صورت نیاز استفاده می شود.
در نظام این حكومت، هرگونه سوءاستفاده، فساد، رشوهخواری، دزدی از بیتالمال، احتكار محكوم است و شدیدترین مجازات ها برای این گروه ها در نظر گرفته شده.. اصولاً با تبدیل تعلیم و تربیت یک بعدی غرب به تعلیم و تربیت چند بعدی اسلامی، ریشه بسیاری از این سوءاستفاده ها برچیده می شود.
نظام اقتصادی
در نظام اقتصادی این حكومت، سیستم سرمایه داری پر از ظلم و استثمار و اسراف غرب محكوم است؛ همان گونه كه سیستم اقتصاد ماركسیستی كه خود نوعی از سرمایه داری به اضافه سلب آزادی از انسان ها محسوب می شود جایی ندارد، نظام اقتصادی اسلام براساس نفی هرگونه استثمار انسان و نفی جامعه دو قطبی (ثروتمند و فقیر) پی ریزی شده و تمام سازمان های اقتصادی باید با این روحیه كار كنند و در عین حال اصل آزادی در این راه قربانی نشود. به عنوان مثال، نظام بانكداری امروز كه براساس بهره كشی به نفع ثروتمندان بنا شده، تبدیل به نظامی در جهت منافع مردم می شود و بانك ها بدون هیچ گونه بهرهای ـ البته تحت ضوابط مطمئنی ـ وام می دهند و حقوق كاركنان بانك از طریق كارمزد محدودی (درست معادل مجموع حقوق آنها) كه از مردم می گیرند تامین گردد و تنها امتیازی كه بانك در برابر پس انداز و یا حساب جاری و جلب سرمایه های مردم میدهد، همان نگهداری مطمئن اموال و تسهیل در پرداخت های مالی است. مخصوصاً از اعتقادات مذهبی مردم در این زمینه حداكثر استفاده می شود و این موضوع در صندوق های قرض الحسنه و تعاون اسلامی كه تقریباً در تمام نقاط كشور تاسیس گردیده با نتایج درخشانی تجربه شده است.
آزادی زنان
در زمینه آزادی زنان و حقوق آنها برخلاف آنچه بعضی پنداشتهاند، اسلام هیچ گونه محدودیتی برای تحصیل یا انتخاب شغل برای آنها قایل نیست، منتها از اینكه زن را یك وسیله برای تبلیغ كالا یا یك دكور برای تزیین اطاق آقای مدیركل و یا هرگونه كاری كه به شخصیت و مقام و عفت زن لطمه بزند و او را به راه فساد بكشاند، جلوگیری می كند.
سیاست خارجی
در زمینه سیاست خارجی، حكومت اسلامی در عین حفظ ارتباط با تمام دولت های جهان، اجازه نمی دهد كشور اسلامی در حوزه سیطره و نفوذ قدرت های دیگر قرار گیرد و پاسدار منافع آنها یا وابسته نظامی یا طفیلی اقتصادی و یا عامل اجرای مقاصد آنان گردد ـ البته با دولت های غاصب همچون اسرائیل رابطه نخواهد داشت و از جنبش های آزادی بخش همچون جنبش سیاهان در افریقا حمایت می كند.
فعالیت های عمرانی
در زمینه فعالیت های عمرانی و خدمات انسانی، خودیاری كه از قانون اساسی امر به معروف سرچشمه می گیرد كارگشای بزرگی است و به سرعت می توان كشور را آباد كرد و مردم را از بی تفاوتی درآورد؛ همان گونه كه امروز نمونه هایش را در تمام زمینه ها می بینیم. هنگامی كه در یك مسجد اعلام میشود برادران شما مجروح شدهاند و خون می خواهند آنقدر داوطلب پیدا می شود كه مراكز خون، جوابشان می كنند!
مبارزه با فساد
در امر مبارزه با فساد نیز این خودیاری در شكل نهی از منكر به یاری جامعه می شتابد و با استفاده از اعتقاد مذهبی، همه مردم راهنما و مراقب یكدیگر خواهند شد.
جناب آقای بختیار، فهرست كوتاهی كه در بالا گفته شد چه نقطه تاریك و مبهمی دارد؟
***
این را نیز باید بگویم، شما كراراً می گویید من بسیاری از خواسته های مردم را انجام دادهام. می پرسیم: با استفاده از كدام اختیارات؟ می گویید: نخستوزیرم! ولی آیا این ادعا با گفته شما كه می گویید ٢٥ سال است دیكتاتوری به همه چیز این كشور سایه انداخته ـ و طبعاً مجلس قانون گذاری رستاخیزی اش مظهر كامل این دیكتاتوری است ـ تناقص آشكاری ندارد؟!
* روزنامه کیهان، ش ١٠٦٢٦ (چهارشنبه: ١٣٥٧/١١/١١)، ص ٨.

 

پرونده ویژه
راهبردها و راهکارهای تحقق اقتصاد مقاومتی از منظر معظم له

در تاریخ زندگی همه انسان ها روزهایی پیش میآید که باید با قوت و قدرت تمام و با فداکاری و مقاومت در برابر دشمنان بایستیم و به آن ها نه بگوییم تا بتوانیم عزت، شرف و افتخارات و استقلال خود را حفظ کنیم.
نباید فراموش نمود نظام اسلامی از یک سو در شرایط تحریم قرار دارد و در سوی دیگر قیمت نفت به میزان چشمگیری کاهش یافته است، لیکن معتقدیم هیچ مشکلی نیست که راه حلی نداشته باشد و باید نشست و در این باره فکر و چارهاندیشی کرد و برای مقابله با آن فکر اساسی نمود زیرا اگر انسان مشکل را تشخیص دهد برای حل آن نیز به دنبال راه چاره میرود و این خود یک پیروزی محسوب می شود.
لذا اکنون لازم است با بررسی و اجرای ابعاد مختلف اقتصاد مقاومتی که ابتکار آن بوسیله رهبر معظم انقلاب صورت گرفته است مشت محکمی به دهان دشمنان کینه توز بزنیم و برای همیشه آنان را مأیوس کنیم.
تأملی در چیستی مفهوم اقتصاد مقاومتی
اقتصاد مقاومتی درست شبیه چیزی است که در عصر ظهور اسلام و درخشش انوار قرآن در عصر حضرت رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) واقع شده که دشمنان و منافقان گفتند اصحاب رسول خدا را تحریم کنید و کمک های مالی به آنها نکنید تا از گرد او پراکنده شوند.
لیکن قرآن مشت محکمی به دهان آنها کوبید و فرمود که در کشوری زندگی میکنیم که خدای متعال خزانه آن را در اختیار ما گذاشته است.
از این رو مردم با استعداد هرگاه این منابع را به خوبی مدیریت کرده و برنامهریزی دقیقی به وسیله مغزهای متفکر اقتصادی تنظیم شود و به قناعت در مصرف آن ها روی آوریم، به یقین توطئه های دشمن در هم کوبیده میشود.
ضرورت اجرای اقتصاد مقاومتی
در تبیین ضرورت تحقق اقتصاد مقاومتی باید گفت مسائل اقتصادی از جمله موضوعاتی است که می تواند برای ما خطرآفرین باشد. لذا باید حل مشکلات اقتصادی را جدی بگیریم .
باید مراقب باشیم چراکه دشمن می خواهد از ملت ما انتقام بگیرد و محاصره اقتصادی به نوبۀ خود انتقام گیری از ملت است چراکه این ملت در روز قدس، راهپیمایی پیروزی انقلاب اسلامی در ٢٢ بهمن و انتخابات و دیگر صحنه ها با شور و حرارت خاصی در صحنه حاضر می شوند و دشمنان را ناکام می گذارند. لذا باید نقشه های دشمنان را نقش برآب نمود از این رو باید حل مشکلات اقتصادی و تورم را جدی گرفت.
هم چنین باید گفت تحقق آموزۀ قرآنی حیات طیّبه در گرو اجرای اقتصاد مقاومتی است، به نحوی که اجرای اقتصاد مقاومتی در تمام جزئیات زندگی جاری شود. لذا نباید خطرات اقتصادی و فرهنگی ما را مرعوب کند، بلکه وظیفه علما است که در مقابل این مسائل با هشیاری چاره اندیشی کنند.
بی شک قدرت یافتن مسلمانان و رسیدن آنان به حدی از شکوه و عظمت که دشمنان هرگز این جرئت را به خود ندهند که نسبت به جامعه اسلامی تعرض کنند شامل اقتدار در امور اقتصادی و دیگر مسائل مهم می باشد.
اصلاح الگوی مصرف راهبردی کلیدی در تحقق اقتصاد مقاومتی
شرط اول در مسئله اقتصاد مقاومتی اصلاح الگوی مصرف و صرفه جویی مردم است، زیرا دعوت به اسراف ازجمله مسائلی که دشمن برای ضربه زدن به اقتصاد از آن بهره می گیرند؛ چرا که نتیجه آن وابستگی اقتصادی خواهد بود؛ حال برای اینکه به دشمنان نشان دهیم تحریمها در زندگی اجتماعی ما خللی وارد نکرده و شکست نخوردهایم باید به سیاست های اقتصاد مقاومتی توجه کنیم و صرفه جویی را در پیش بگیریم و این موضوع باید مد نظر مردم قرار بگیرد. اگر خودمان در مسأله اقتصاد مقاومتی الگو نباشیم نمی توانیم دیگران را دعوت کنیم.
در تشریح این مسأله باید اذعان نمود تردیدی نیست که نعمت های طبیعی حد و حدودی دارند و فناناپذیر نیستند بلکه منابعی که در آسمان ها و زمین وجود دارد در صورتی که بدون برنامه ریزی مصرف شوند به پایان می رسند و از بین می روند. در حالی که قناعت گنجی پایان ناپذیر است و اگر صرفه جویی در پیش گیریم و به مقدار نیاز از هر نعمتی استفاده کنیم هیچگاه دچار کمبود منابع نمی شویم و کسانی که در مصرف نعمت ها راه میانه را در پیش می گیرند هیچگاه دچار فقر نمی شوند.
سیرۀ و اهل بیت(علیهم السلام) نیز به گونه ای است که این بزرگان تأکیدات بسیار زیادی بر صرفه جویی داشته اند، لذا این موضوعات باید به جامعه انتقال داده شود و تنها در این صورت است که جامعه می تواند مسیر اصلی خود را در پیشرفت و توسعه طی کند.
هم چنین می توان به دو دلیل راهبردی در صرفه جویی تصریح کرد: نخست اینکه نسل امروز به آن نیاز دارند و اگر مصرف از حد بگذرد انسانهای حال حاضر هم متضرر خواهند شد و امکان مرگ عدهای بر اثر گرسنگی هم وجود دارد.
دلیل دوم هم ضرورت نگهداشتن منابع طبیعی برای نسل آینده است و نباید هرچه داریم را برای نسل امروز هزینه کنیم.
به راستی با این تفاسیر و در کشوری که انواع و اقسام مشکلات اقتصادی دارد برگزاری جشنهای عقد و عروسی با ۱۸ نوع غذا چه معنایی میتواند داشته باشد.
متأسفانه سرمایه های بسیاری از کشور هرساله هدر می رود که با اصلاح الگوی مصرف می توان کشور را به وضعیت مطلوب تری رساند.
در سال جدید با توجه به مشکلات اقتصادی زیاد در جامعه مردم هم باید در مسألۀ اقتصاد مقاومتی تشریفات را کمتر و زندگیها را ساده تر کنند و در عین حال دولت هم بتواند بیشتر به اقشار محروم جامعه کمک کند. اگر می خواهیم به اقتصاد مقاومتی و خودکفایی برسیم نیاز به مولفه «قناعت» داریم.
تولید؛ رکن اساسی در تحقق اقتصاد مقاومتی
بدیهی است در بينش اسلام «توليد» مهم‏ترين ركن در اقتصاد مقاومتی به شمار مى‏رود و افزايش نرخ آن از اهداف اقتصادى جوامع اسلامى است و بسيار مورد تأكيد و توصيه است.
«توليد» عبارت است از فعاليتى كه با به‏ كارگيرى و سازماندهى سلسله عوامل و نهاده‏ هايى همچون سرمايه و منابع طبيعى، به ايجاد كالا و خدمات مى‏ انجامد. یعنی اقتصاد سالمى كه بر اساس توليد و مصرف نيازمندي هاى واقعى زندگى بشر آن هم در داخل هر كشور، بنا می شود.
لذا در اقتصاد مقاومتی باید بر امر تولید و پیشرفت تمرکز گردید، زیرا بخشی از فعالیت های مهم در اقتصاد مقاومتی تولید است؛ مسأله تولید بیشتر و بهتر از مصادیق اقتصاد مقاومتی است.
باید اذعان نمود تولید ملی یک مسئله بنیادی است که تا کنون فعالیتهای قابل توجهی در این زمینه صورت نگرفت و برخی فعالیت ها فقط در حد شعار بود؛ لذا باید به بحث تولید ملی توجه کرد؛ زیرا تولید ملی علاوه بر ایجاد شغل، ریشه های گرانی را نیز از بین می برد؛ مجلس هم می بایست در زمینه تولید ملی از دولت توضیح بخواهد. فعالیت و خدمات بانک نیز باید بیش از هر چیز در خدمت تولید باشد.
کیفی گرایی در امر تولید
گفتنی است تولید اجناس با کیفیت در داخل کشور از مصادیق اقتصاد مقاومتی است که مسوولان باید نسبت به آن توجه ویژه داشته باشند. زیرا اگر کیفیت اجناس در سطح مطلوب باشد یک دستگاه صنعتی به جای دوماه، چند سال کار می کند.
بدین ترتیب بالابردن کیفیت های اجناس، افزایش تولید و بی نیازی از واردات خارجی از فعالیت های مهم اقتصاد مقاومتی است ؛ این امر در حالی است که متأسفانه بسیاری از اجناس صادراتی کیفیت ندارد و این ضد اقتصاد مقاومتی است. حال اگر تولید با کیفیت تری داشتیم، مردم از کالاهای مختلف استفاده بیشتری می کردند.
بنابراین مسوولان باید ضمن توجه به کاهش هزینه ها، افزایش تولید و ارتقاء سطح کمی و کیفی تولیدات در کشور را نیز با جدیت پیگیری کنند.
لزوم تعیین مصادیق اقتصاد مقاومتی
یقیناً اگر بخواهیم شاهد تحقق ابعاد مختلف اقتصاد مقاومتی در کشور باشیم؛ باید به طورخاص نسبت به تعیین مصادیق این اقتصاد نیز بپردازیم؛ زیرا اگر مصادیق به خوبی عنوان نشود، ممکن است مشکلات بسیاری حل نشده باقی بماند.
اقتصاد مقاومتی باید روی جزئیات زندگی و مصادیق پیاده سازی شود تا همه تشکیلات، تکلیف خود را بدانند و اگر صرفاً روی کلیات بحث شود، نتیجه خاصی حاصل نخواهد شد. گاهی نیز از مرحله فراتر رفته و مصادیق اقتصاد مقاومتی تعیین میشود، به عنوان مثال کارهای قناعت، زهد و اسراف به صورت مصداقی مورد معرفی قرار می گیرد، مسألهای که امروزه به آن احتیاج داریم هر سه مرحله است اما باید از عنوان کلی خارج شده و به مصادیق بپردازیم، در این صورت است که برنامه ها کاربردی و عملی می شود.
هم چنین وظیفه دستگاهها در عرصه اقتصاد مقاومتی باید مشخص شود؛ وظایف ادارات، مؤسسات صنعتی، بازارها و خانوادهها باید به صورت مصداقی تعیین شود، ازاین رو باید از کلی گویی خارج شده و به صورت جزئی وظایف را مشخص کرد.
در واقع در مسیر زندگی روزمره باید بتوانیم سیاست های اقتصاد مقاومتی را پیاده کنیم و هر تشکیلاتی، وظیفه خود را بداند و بر اساس آن عمل کند.
تحقق اقتصاد مقاومتی در سایۀ آموزه های اقتصاد اسلامی
گاهی در مسأله اقتصاد مقاومتی، منابع اسلامی در زمینه مقاومت مورد بررسی قرار می گیرد. حال وقتی منابع اسلامی را در مورد مقاومت مطالعه می کنیم به ابعاد مختلفی دست می یابیم و شاخه های مختلفی را مشاهده می کنیم از جمله اینکه در بحث اقتصاد مقاومتی می توان به مفاهیم متعدد و مختلف همچون قناعت و تعالیم دینی ..اشاره کرد.
لذا می توان در سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار(علیهم السلام) مواردی را در مورد مقاومت و اقتصاد و در حقیقت زندگی خالی از تشریفات که در شرایط سخت قابل پیاده سازی باشند استخراج کرد.
بنابراین اگر ما به فقه اسلام بنگریم، می بینیم که قسمت عمده مسائل اقتصادی فقهی، همان نظام اقتصادی اسلام، همان الگوهای رفتاری و همان مسائل کاربردی است و بیش ترین بخش از اقتصاد اسلامی که در کتاب های فقهی ذکر شده، همان الگوهای رفتاری است که هدفی را دنبال می کند بنابراین، کسی که با فقه کم ترین آشنایی را داشته باشد، شک نمی کند که اسلام افزون بر مکتب اقتصادی، نظام اقتصادی نیز دارد.
اجتناب از تصدی گری در سایۀ کوچک سازی دولت
تأسف انگیز است که تشکیلات دولت متورم بوده و بیش از حد بزرگ شده است که این رشد و گسترش بی رویه دولت بیشترین در آمد کشور را خرج پرسنل آن کرده است. لیکن دولت خیال می کند عظمتش بر این است که همه امور را در دست داشته باشد در حالی که در اروپا همه امور و مسائل در اختیار مردم است و این فرهنگ دولتی باید اصلاح شود.
هم چنین در برخی موارد می توان مشاهده کرد دولت ها چوب لای چرخ سرمایه گذاران می گذارند و مثل اینکه بخش خصوصی را از خودشان نمی دانند، هم چنین دولت ها متاسفانه با بخش خصوصی همکاری نمی کنند ، بدین ترتیب هر دوطرف باید همکاری کنند تا رونق اقتصادی شکل بگیرد.
قطع واردات بی رویه ؛ نفی وابستگی اقتصادی
تردیدی نیست که ایجاد وابستگی اقتصادی با نفوذ و تهدید سیاسی از حربههای دشمن است.
متأسفانه در مسائل اقتصادی پنج مولفه تحریم، انحصارطلبی، ایجاد وابستگی، زندگی تجملاتی و مصرفی و اشاعه اسراف و تبذیر جامعه را تهدید می کند.
لذا در وهلۀ نخست هر کشوری باید بیشترین اهمیت و توجهش در عرصه مسایل اقتصادی، به کشاورزی معطوف باشد؛ زیرا چیزی که اولین نیازهای بشر امروز را برطرف می کند، کشاورزی است.
در قرآن نیز بسیاری از مثال ها به کشاورزی نسبت داده شده است؛ چرا که کشاورزی گنجی است که تمامی ندارد؛ نفت و بسیاری از این انرژی ها تمام می شود، اما کشاورزی تمامی ندارد.
لیکن عده ای مفت خور دست رنج کشاورزان زحمت کش را به یغما می برند که باید با آنان برخورد شود هم چنین محرومیت کشاورزان از ارزش افزوده درآمدها مشکلی است که تا کنون برطرف نشده است.
جای تأسف است که گاهی تنها ٢٠ درصد از قیمت ها به کشاورزان می رسد و ٨٠ درصد نصیب دلالان می شود، بر این اساس تا این مشکل حل نشود، کشاورزی ما جایگاه خود را پیدا نخواهد کرد. در سوی دیگر ایران کشوری است که در طول سال تمام مواد غذایی و انواع میوه ها را دارد،لذا باید پرسید چرا این همه از خارج وارد میکنید؟!، البته باید گفت این کار یک عده سود جوست که یک کشتی وارد می کنند و به حال کشاورزان هیچ توجهی ندارند، دولتی که اشراف به مسایل دارد مصالح را در نظر بگیرد؛ حال چند میوه تجملی هم تولید نمی شود، نشود.
هم چنین باید تأکید نمود قطعاً واردات بی رویه منجر به وابستگی های اقتصادی خواهد شد و نتیجه وابستگی های اقتصادی وابستگی های سیاسی و فرهنگی است؛ چرا که دول غربی فرهنگ خود را در سیاستشان جاسازی خواهند کرد، در حالی که بعضی چیزها را با قیمت بالا از کشورهای دیگر می خرند، لیکن همان محصول را با یک سوم قیمت از کشاورزان داخلی می خرند؛ با هر قیمتی که از تولید کنندگان خارجی می خرید، باید همان قیمت را به کشاورزان داخلی بپردازید.
سخن آخر
شکی نیست اقتصاد مقاومتی تنها راه حل مشکلات است خیال نکنید بعد از شرایط برجام مشکلات برطرف میشود. بلکه ما باید منویات مقام معظم رهبری مبنی بر اقتصاد مقاومتی را عملی کنیم.
هم چنین باید تصریح کرد؛ برای حل مشکلات اقتصادی به رفع تحریمها دلخوش نباشیم زیرا برطرف شدن تحریم ها عاملی کم اثر در رونق اقتصادی است، لذا امید بستن به برطرف شدن تحریم ها و سرمایه گذاری خارجی ها برای رونق اقتصادی چندان کارساز نیست چون این عوامل تاثیر چندانی در اقتصاد ندارند و مهم ترین عامل نجات اقتصاد و شکوفایی آن تکیه بر توانایی های داخلی و اجرای اقتصاد مقاومتی است که مسئولین باید توجه ویژهای به آن داشته باشند.
هم چنین ادارات دولتی باید اقتصاد مقاومتی را سرلوحه کار خود قرار داده و از سفرها، همایش ها و هزینه های غیر ضروری پرهیز کنند.
در ادامه باید از همه امکانات برای تحقق اقتصاد مقاومتی بهره گرفت؛ در این زمینه نیز به تلاش همگانی نیاز است.
از خدا می خواهیم که مشکلات اقتصادی حل و دشمن در این مرحله و عرصه نیز ناکام شود.

 

پاسخ به شبهات مطرح شده در مورد قرآن

چکیده: اخيراً كتابى در برخى از سايتها منتشر شده كه به پندار ناشر يا ناشران آن قرآن مجيد را هدف گرفته و خواستهاند ايراداتى بر آن وارد كنند و اصرار دارند كه با صرف هزينههاى زيادى آن را همه جا منتقل كنند و نشان مىدهد آنها مأموريتى در اين زمينه دارند. در این نوشتار معظّم له بررسی اجمالی در مورد این کتاب انجام داده اند.
اوّلا اين كار تازهاى نيست، تكرار مطالبى است كه قبلا چند كشيش متعصب مسيحى از قرن ١٧ به بعد نوشته و پاسخ آن نيز از سوى علماى اسلام داده شده است.
توضيح اينكه در قرن ١٧ افرادى مانند «الكساندر راس» و «ماراكى» كشيش ايتاليايى و افراد ديگرى ترجمههايى از قرآن با دستكارى زياد منتشر كردند و اعتقاد داشتند بهترين راه مقابله با دشمن اصلى مسيحيت يعنى اسلام همينگونه ترجمههاى تحريف شده است.
اين ترجمهها قرآن را بسيار به ديده تحقير نگريسته و شخصيت پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) را به بهانههاى مختلف تخريب مىكردهاند حتى بعضى از آنها مانند «يوحنا الحوشبى» كتابى به نام «مناقضات القرآن» به زبان عربى نگاشته است.
از قرن ١٨ به بعد غالب كارها به صورت دانشگاهى ارائه مىشد.
در اين قرن مسيحى متعصبى به نام «جرج سال» قرآن رابه انگليسى ترجمه كرد و در لندن در سال ١٧٤٣ منتشر نمود، انگيزه او اين بود كه مىخواست عامل رشد سريع اسلام را پيدا كند و با استفاده از اينگونه ترجمههاى نادرست نقاط ضعف زيادى براى قرآن ذكر كند.
او در يك خيالپردازى كودكانه مىگفت: «مىخواهم قرآن را از جايگاه باشكوهش سرنگون سازم!» و در مقدمه كتابش تصريح مىكند: «هدفش بى معنى نشان دادن قرآن است!».
و عجب اينكه ترجمه او تاكنون ٧٠ بار در ايتاليا و ٥٣ در ايالات متحده و ١ بار در هند تجديد چاپ شده است و چهره كاملا مسخشده و وارونهاى از قرآن در اين ترجمهها و حواشى آن نشان داده شده است.
بديهى است اينگونه متعصبان خيالپرداز هرگز به هدف خود نرسيدهاند و به قول بعضى از محققان از كار خود نتيجه معكوس گرفتند و اقبال به قرآن و ترجمههاى صحيح آن روز به روز بيشتر شده است.[١]
* * *
مرحوم علامه بزرگوار شيخ محمدجواد بلاغى از علماى بزرگ و روشنفكر نجف بود كه داراى كتب تحقيقى فراوانى (بيش از ٦٠ عنوان كتاب) در علوم مختلف اسلامى از او به يادگار مانده است.
او در كتاب خود «الهدى الى دين المصطفى» جلد ١، ص ٢٤ مىگويد: اخيراً كتابى به دستم آمد كتاب مربوط به سنه ١٨٩١ بود و عنوانش ترجمه كتاب «جرج سال» انگليسى به نام شخصى به نام «هاشم العربى» ساكن بلاد غرب بود و كتاب ديگرى به نام «الهداية» كه كار گروهى يا فردى از متعصبين مسيحى است كه دريافت داشتم كه مطلقا رعايت ادب و نزاكت را در كتاب خود نكرده و تا توانستهاند توهين كردهاند.
سپس به پاسخ ايرادهاى آنها پرداخته است.[٢]
جالب توجه اينكه همين كتابى كه شما به آن اشاره كردهايد و اخيراً در سايتها به عنوان چيز تازهاى از سوى دشمنان اسلام منتشر شده و قرآن را هدف گرفته، در بسيارى از بحثهايش در پاورقى نوشته است از كتاب جورج سال انگليسى كه به وسيله هاشم العربى ترجمه به عربى شده است گرفته شده.
و ما اطمينان داريم كه همه آن تكرار مكرراتى است كه از قرن ١٧ به اين طرف از سوى مسيحيان متعصب منتشر شده و با انواع تحريفها و توهينها به اصطلاح خواستهاند قرآن را نقد كنند. (بعيد نيست كه هاشم العربى نيز از مسيحيان عرب زبان باشد كه براى فريب مسلمانان خود را از آنها قلمداد كرده است).
* * *
كوتاه سخن اينكه اين كتاب كه اشاره كردهايد چيز تازهاى نيست و برگرفته از همان كتابهاست مخصوصاً نوشته «جورج سال» و حواشى هاشم العربى.
به هر حال لازم مىدانم اطلاعات قابل توجهى درباره اين كتاب در اختيار شما و همه علاقهمندان بگذارم.
* * *
ويژگىهاى كتاب مزبور
١. تقليد از ديگران و تكرار مكررات و آن را غالباً به نام خود ناميدن و ايرادهايى كه طى ٤ قرن توسط متعصبان مسيحى يا عوامل دولتهاى استعمارى نوشته شده و غالباً
پاسخ داده شده را ذكر كردن.
٢. برداشتهاى توأم با اشتباهات فراوان
٣. تعصب شديد توأم با انواع بىادبىها و توهينهاى شرمآور
٤. داشتن انگيزههاى سياسى در جاى جاى كتاب نمايان است مخصوصاً در برابر نفوذ سياسى جمهورى اسلامى در كل منطقه وگرنه چه دليل دارد كه با صرف هزينه فراوان كتابى را به صورت رايگان نشر دهند و دين واقعى را به مردم معرفى كنند، آن هم از سوى كسى كه خودش اعتراف مىكند در وجود خدا شك دارد آيا چنين كسى مىخواهد براى مردم دين معرفى كند؟
براى اينكه مخاطبان عزيز آنچه را كه در بالا گفتيم باور كنند به ١٠ نمونه از ايرادها از آغاز كتاب (بدون گزينش) و ده نمونه از اواخر (بدون گزينش) با پاسخ آنها در اين بخش مىآوريم تا روشن شود در اين شبههافكنىها چه اندازه سست و بىپايه است.
* * *
معرفى نويسنده
قبلا لازم است نويسنده را از زبان خودش معرفى كنيم.
او در آغاز كتابش درباره خودش چنين مىنويسد :
اسم روى جلد مستعار است (ولى نويسنده) دكتر واقعى است اما بدون توضيح ناچارم خود را تا حد امكان معرفى كنم تا خواننده بداند با چه كسى طرف است؟ من يك محققم در همان مدارس دينى كه علماى بزرگ اسلامى از آن برآمدهاند سالها درس خواندهام، مطالعاتم را دهها سال و تا آنجا ادامه دادم كه در اكثر علوم اسلامى مثل تفسير و حديث و تاريخ اسلام و فقه و فلسفه صاحب نظر شدم و مدتى طولانى مدرس بعضى علوم اسلامى بودهام.
سپس تصريح مىكند در ابتدا اعتقاد قوى به اسلام داشته و تدريجاً ايراداتى در قرآن يافته، و در حقانيت آن گرفتار شك شده و در پايان مىگويد سرانجام «من كافر شدم تمام عيار و عشق چند ده سالهام را در پاى عقلم قربانى كردم در نهايت خواهش مىكنم كتاب را بىطرفانه يعنى بدون عشق و تصرف و با تأمل بخوانيد».
ولى در توضيحاتى كه خواهيم داد روشن مىشود به يقين آنچه را در اينجا نوشته خلاف واقع و دروغ است. او از سادهترين مسائل تفسيرى و سادهترين مسائل ادبيات عرب كه جزو دروس ابتدايى حوزههاست بيگانه است نه محقق است و نه مفسر و نه متأسفانه عالم. به قول معروف آنجا كه عيان است چه حاجت به بيان است.
از شواهد خلافگويى او اين است كه از خواننده تقاضا مىكند با بىطرفى كتاب را مطالعه كند در حالى كه در هيچ صفحهاى نيست كه توهين به پيغمبر اكرم و قرآن نكند و الفاظ زشت به كار نبرد و تا آنجا كه امكان دارد به تحقير و زشتگويى نپردازد و شايد در كمتر نوشتهاى اين همه توهين و هتاكى ديده باشيد، آيا اين است معنى بىطرفى؟!
و همانگونه كه قبلا اشاره شد او در «مقدمه ضرورى» چهره واقعى خود را نشان داده و مىگويد :
عقل ما حكم مىكند كه ما اديان مختلف را با دقت عقلى و علمى مورد بررسى علمى قرار دهيم و اگر دينى را مورد صحت يافتيم از آن تبعيت كنيم و همچنين اگر خدايى در اين جهان باشد! و بخواهد ما را هدايت كند از بندگانش همين انتظار را دارد.
اين يك تناقض آشكار است اگر او به دنبال تحقيق درباره اديان است بايد اول برود مسائل مربوط به خداشناسى را بررسى كند و اگر خداشناسى براى او ثابت شد به تحقيق درباره اديان بپردازد و اگر شك و ترديد درباره وجود خدا در دل او راه يافت تحقيق درباره اديان چه معنى دارد؟
او در اين مقدمه چهره واقعى خود را نشان داده كه به وجود خدا ايمان نياورده و حالا در فكر يافتن پيغمبران واقعى خداست!
البته اين احتمال وجود دارد كه او يك كشيش متعصب فارسى زبان باشد كه در ديار غرب زندگى مىكند و گروههاى معاند اسلام از اين طريق از وجود او بهرهبردارى كردهاند.
او به شهادت تعبيرات زشت و توهينهاى كثيفش در جاى جاى كتابش تنها در فكر تحقير اسلام و قرآن و پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) است نه در فكر تحقيق از منظر حق. و آرزويى كه قرنها پيشوايان او به دنبال آن بودهاند و به آن نرسيدهاند يعنى روی گردانيدن مردم از اسلام را در سر مىپروراند در حالى كه اسلام و قرآن برخلاف تصور اينگونه افراد و افكار در جهان در حال پيشروى است.
* * *
اكنون به سراغ ايرادات ده گانه او كه در آغاز كتاب دارد مىرويم و از مطالب آغازين او شروع مىكنيم.
١. آيا همه چيز در قرآن است؟
او در نخستين ايراد خود كه به اصطلاح ايراد مهمش به قرآن مجيد مىباشد مىگويد :
قرآن در آيات متعددى گفته است كه همه چيز در قرآن مىباشد در آيه ١١١ سوره يوسف آمده است: (مَا كَانَ حَدِيثاً يُفْتَرَى وَلَكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَىْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ): «قرآن سخنى نيست كه به دروغ ساخته شده باشد بلكه تصديق آن چيزى كه قبل از آن است و تفصيل هر چيزى است و براى مردمى كه ايمان مىآورد رهنمود و رحمتى است».
و در آيه ٨٩ سوره نحل آمده است: (وَنَزَّلْنَا عَلَيْکَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِّكُلِّ شَىْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ): «و اين كتاب را كه بيانگر هر چيزى است و
براى مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگرى است بر تو نازل كرديم».
سپس مىافزايد: بديهى است كه همه چيز در هزاران كتاب هم نمىگنجد چه رسد در يك كتاب و اگر منظور اين است كه قرآن همه چيز براى هدايت بشر دارد آن هم درست نيست زيرا مثلا قرآن هيچ استدلال معتبرى بر وجود خدا و وحى ندارد!!
رفع اشتباه :
پيغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) حتى به عقيده دشمنانش يك فرد حكيم و هوشيار بود هيچ فرد عاقلى مىگويد كه در قرآن تمام علوم رياضى و هندسى و هيئت و زمينشناسى و... وجود دارد؟ از جدول ضرب فيثاغورث گرفته تا انعكاس نور در آيينههاى محدب و مقعر و اسامى صور فلكى در هيئت و فاصله كرات منظومه شمسى با يكديگر و معادلات دو مجهولى و چند مجهولى در علم جبر و طرز كشت انواع درختان ميوه و... در قرآن است. آيا هيچ فرد عاقلى امكان دارد چنين سخنى بگويد؟
خوب بود اين مدعى آگاهى بر علم تفسير لااقل مطالعهاى در ساير آيات قرآن مىكرد، قرآن بارها خود را معرفى كرده مىگويد: (إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِى لِلَّتِى هِىَ أَقْوَمُ) : «اين قرآن هدايت مىكند انسانها را به سوى مكتبى كه راستتر و صحيحتر است».
در جاى ديگر مىگويد: (قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ يَهْدِي بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُمْ مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ).
در اين آيات و در آيات ديگر قرآن با صراحت آمده كه هدف قرآن هدايت مردم به سوى راه راست و خارج كردن از ظلمات جهل و بىايمانى و شرك و ظلم و بيدادگرى به سوى نور و ايمان و علم و عدالت است. منظور از «همه چيز» تمام چيزهايى است كه براى اين هدف مؤثر است نه همه چيز يعنى حتى بيان آفات گندم و جو و حبوبات و ميوهها.
اضافه بر اين هنگامى كه انسان با ديده تخريب نگاه مىكند مسائل واضح نيز براى او پوشيده مىشود اگر يك نگاه ساده به قرآن كرده بود مشاهده مىكرد كه قرآن ٢٠ دليل محكم براى خداشناسى به صورت گسترده آورده و در آيات زيادى شرح داده و ٦ دليل معتبر درباره اثبات معاد با استفاده از منطقهاى مختلف ذكر نموده، چطور مىشود انسان همه اينها را ناديده بگيرد و بگويد هيچ دليلى در قرآن بر اينها نيست؟[٣]
* * *
٢. مبارزطلبى قرآن
او در ايراد ديگرى مىگويد:
همچنين قرآن از مردم دعوت مىكند كه شبيه آن را بياورند، ابتدا از مخالفان مىخواهد كه ده سوره شبيه قرآن بياورند، بعد تقاضاى خود را كاهش مىدهد و به يك سوره بسنده مىكند (أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِّنْ دُونِ اللهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ): «يا مىگويند اين قرآن را به دروغ ساخته بگو اگر راست مىگوييد ده سوره مانند آن بياوريد و غير از خدا هر كه را مىتوانيد فرا خوانيد...». اين مبارزطلبى قرآن يك مغالطه (با نهايت معذرت) است چون نوشته هر كس مثل خودش منحصر به فرد است!...
سپس مىگويد :
البته مىتوان اين مبارزهطلبى قرآن را به روش صحيحى تغيير داد و گفت درست است كه نوشتههاى هر كس منحصر به فرد است اما از نظر شأن و عظمت و خلاقيت با هم قابل مقايسه نيست.
بعد اضافه مىكند :
نوشتههايى به زيبايى قرآن در جهان حاضر وجود دارد از جمله شعر حافظ! در قله ادبيات جهان است، سپس (با توهينهاى زشتى) مىگويد: نوشته هايى مثل مثنوى مولانا از قرآن برتر است.
* * *
رفع اشتباه :
راستى چه مضحك است! اشعار حافظ و مثنوى را با قرآن مقايسه كردن، چه ربطى به آيات قرآن دارد، قرآن با صراحت مىگويد: مثل يك سوره از قرآن، يعنى كلام عربى فصيح در حدّ فصاحت و بلاغت قرآن و محتواى عالى الهى آن.
گفتار او درست به اين مىماند كسى بگويد عطرى دارم كسى نمىتواند مانند آن را بياورد كسى در مقابل او بگويد من انگورى بهتر از آن مىآورم اين دو چه ارتباطى با هم دارند آيا واقعاً او متوجه نيست چه مىگويد؟ يا اينكه متوجه است و مىخواهد فريب دهد.
بعضى از شعراى تواناى بعد از حافظ اشعارى همانند او آوردهاند هر چند او در مجموع پيشكسوت است.
مىدانيم قرنهاست دشمنان اسلام كوشيدهاند كه چيزى مثل قرآن يا بخشى از قرآن بياورند و موفق نشدهاند با اينكه مىتوانستند از ادباى عرب زبان مسيحى و غير مسيحى كمك بگيرند و تحدى قرآن را خاموش كنند .
جنگهاى صليبى دويست سال طول كشيد و اروپايىها آن همه هزينه براى آن پرداختند و قربانى دادند تا دعوت اسلام را خاموش كنند، خوب بود به جاى اينها چيزى همانند قرآن اگر مىتوانستند بياورند تا لااقل در بخش فرهنگى و غير نظامى جواب دندانشكنى داشته باشند ولى نتوانستند و همانگونه كه قرآن مىگويد هرگز نمىتوانند (ولن تفعلوا) .
البته كسى كه در مقام مخالفت با چيزى بر مىآيد بعيد نيست گرفتار اينگونه استدلالات ناموزون گردد.
٣. مطالب تكرارى
او در ادعاى تو خالى ديگرى مىگويد :
قرآن شايد تكرارىترين كتاب موجود (در جهان) باشد، اگر كسى يك سوره بزرگ قرآن مثل بقره را بخواند با خواندن بقيه قرآن چيز زيادى به وى اضافه نمىشود.
سپس مىافزايد: مثالهايى از تكرار مطالب در قرآن : اسم موسى ١٣٦ بار در قرآن تكرار شده است و داستان موسى به صورت كوتاه و بلند در ٣٤ سوره قرآن تكرار شده.
* * *
رفع اشتباه :
متأسفانه اين فرد هر چه بر سر قلمش آمده بدون حساب و كتاب نوشته شده است، بىآنكه خيال كند روزى زير ذرهبين نقد قرار مىگيرد.
١. اگر مرورى بر قرآن داشت ادعا نمىكرد كه هر كس سوره بقره را بخواند نيازى به بقيه قرآن ندارد، در تمام سورههاى قرآن مطالبى است كه در سوره بقره نيامده است. در سوره آل عمران كه بعد از آن است مسائل زيادى است كه در بقره نيست :
١. آنچه مربوط به حضرت عيسى و مريم است.
٢. معجزات عيسى،
٣. داستان حواريون،
٤. داستان مباهله با مسيحيان نجران،
٥. گفتگوهاى مختلف با اهل كتاب،
٦. احكام امر به معروف و نهى از منكر،
٧. داستان جنگ بدر با تمام شاخ و برگهايش، داستان جنگ احد و مسائل مربوط به آن، مقام و موقعيت شهداى راه حق، و مطالب فراوان ديگرى از اين قبيل كه در سوره آل عمران آمده است و در سوره بقره نيامده است.
در سوره نساء :
١. احكام مربوط به يتيمان،
٢. تعدد زوجات و احكام آن،
٣. مسائل مشروح مربوط به ارث و سهام وارثين،
٤. مسائل مربوط به محرمات ازدواج و طوائف چهاردهگانه آن،
٥. احكام مربوط به تيمم،
٦. تخلفات اهل كتاب،
٧. لزوم حفظ امانات،
٨. لزوم قبول داورى پيغمبر،
٩. احكام مربوط به ديه و كفاره قتل عمد،
١٠. مسائل مربوط به لزوم مهاجرت،
١١. احكام مربوط به نماز خوف در ميدان جنگ،
١٢. راههاى نفوذ شيطان در انسان،
١٣. مسأله عدم قتل مسيح و سرانجام كار او،
١٤. احكام مربوط به بطلان اعتقاد به تثليث.
خلاصه هر كدام از سورهها را نگاه كنيم مملوّ از مطالبى است كه در سوره بقره نيامده است، بگذريم از سوره يوسف و مسائل مربوط به جنگ احزاب كه در سوره احزاب آمده و حكم همسران پيغمبر و مسائل اخلاقى در سوره لقمان آمده و مسائل و احكامى كه در سور مختلف قرآن است كه
هيچ كدام از آنها در سوره بقره نيست.
چطور ممكن است كسى يك بار آيات قرآن را مرور كرده باشد و چنين سخن بىپايه و مايهاى را بيان كند و بگويد هر چه در سورههاى ديگر است تكرار چيزى است كه در سوره بقره آمده است!
٢. آيا اگر اسم موسى ١٣٦ قرآن تكرار شده باشد اين دليل بر تكرار قرآن است، اگر فى المثل كتابى به عنوان «اميركبير» نوشته شود از بدو تولد تا پايان كارش را شرح بدهد و ٥٠٠ بار نام اميركبير به تناسب مراحل مختلف زندگى در آن آمده باشد اسم آن را تكرار مطالب مىتوان گذاشت.
يا اگر كتابى به عنوان «جنينشناسى» و بيان مراحل جنين و دورانهاى مختلف آن نوشته شده باشد و هزار بار كلمه جنين به تناسب موارد مختلف تكرار شده باشد اين كتاب نامش تكرار مكررات است؟!
اين نويسنده مخاطب خود را چگونه انسانى فرض كرده، كسى كه هيچ خبرى از قرآن ندارد و چيزى نمىفهمد فقط تسليم حرف اوست.
٣. زندگى بعضى از انبيا مانند حضرت موسى (علیه السلام) مراحل مختلفى داشته و قرآن چنين تقسيم كرده: دوران طفوليت
موسى، دوران زندگى نزد شعيب پيغمبر، دوران مبارزه با فرعون و ساحران، دوران بعد از آن مربوط به گوساله سامرى، دوران فتح بيت المقدس. قرآن اين دورانها را تجزيه كرده و هر كدام را در سورهاى بيان كرده، آيا اسم اين را تكرار مىتوان گذاشت.
در اوائل سوره بقره ١٤ حادثه مربوط به زندگى بنىاسرائيل ذكر شده كه با كلمه «وإذ» (به ياد بياور) شروع مىشود اين ١٤ حادثه هيچ ارتباطى به هم ندارند جز اينكه مربوط به بنىاسرائيل هستند آيا نام آن را مىتوان تكرار گذاشت؟
٤. فرض كنيم تكرارى باشد، فصاحت و بلاغت گاه ايجاب مىكند چيزى را تكرار كنند، آن هم در طول ٢٣ سال.
آيا ما شعارهاى انقلاب را مرتب تكرار نمىكنيم، آيا همه كشورها سرود ملى خود را در هر مجلسى تكرار نمىكنند؟ آيا هر زمان سوار هواپيما مىشويد يك سلسله دستورات ايمنى را تكرار نمىكنند؟
تكرار اگر داراى هدفى باشد مشكلى ايجاد نمىكند.
٤. مشكل محتوايى
او در ايراد بسيار سطحى ديگرى مىگويد: قرآن مشكل محتوايى دارد براى مثال
وقتى از محمد پرسيده مىشود كه چرا ماه شكلهاى متنوع دارد او در قرآن مىگويد: براى اينكه شما عدد سنين (سالها) و حساب را داشته باشيد. (و پاسخ اصلى اين سؤال را نمىگويد در حالى كه امروز از هر كس سؤال كنيد جواب آن را مىداند چون قسمتهاى مختلفى از ماه به سوى خورشيد است).
او در اينجا باز هتاكى را به اوج رسانده و هر سخن زشتى را بر سر قلمش آمده درباره آن بزرگمرد عالم بشريت نوشته است.
***
رفع اشتباه :
اوّلا توضيحى كه او درباره تغيير شكل ماه (بدر تمام، تربيع و هلال) داده بسيار ناقص است، يعنى خودش پاسخ اين سؤال را به درستى نمىدانسته است.
توضيح اينكه مىدانيم ماه به دور زمين در يك ماه تمام گردش دارد و در اين سير خود گاه زمين تقريباً در وسط و ماه در يك طرف و خورشيد در طرف مقابل قرار مىگيرد در اينجا بدر تمام است يعنى تمام قسمت روشن ماه به سوى ماست و گاه ماه با خورشيد زاويه ٩٠درجه دارد يعنى نيمى از روشنايى ماه ديده مىشود ولى گاه زمين در يك طرف و ماه تقريباً در وسط و خورشيد در طرف مقابل قرار دارد در اين صورت محاق است زيرا تمام قسمت روشن ماه رو به خورشيد است و تمام قسمت تاريكش رو به ماست.
از اين كه بگذريم چه كسى گفته است مردم از پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) سؤال كردند چرا كره ماه برخلاف ساير اجرام آسمانى هر شب تغيير شكل مىدهد، قرآن مىگويد : (يَسْأَلُونَکَ عَنْ الاَْهِلَّةِ)؛ «يعنى از تو درباره هلالهاى ماه سؤال مىكنند» بعيد نيست سؤال آنها از اين بوده كه فايده و فلسفه تغيير شكل ماه چيست؟
حضرت در جواب فرمود: فايدهاش اين است يك تقويم آسمانى براى شما درست كرده كه روزهاى ماه را تعيين مىكند و اين كلامى است بسيار كامل از سؤالى كه درباره فلسفه و فايده تغيير ماه داشتهاند.
ثانياً: فرض مىكنيم آنها از علت تغيير شكل ماه سؤال كردند، در حالى كه آنها در آن زمان نه گردش ماه را به دور زمين در طول يك ماه مىدانستند و نه تغيير جهت او با خورشيد و زمين و زاويههاى مختلفى كه اين سه با يكديگر درست مىكنند، آنها از اين امور كاملا ناآگاه بودند و تصديق مىكنيد تفهيم آن براى آنها در آن زمان نيز بسيار مشكل بوده در اين صورت پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) «علت محدثه» را رها كرده و به «علت غايى» پرداخته يعنى از فلسفه اين تغيير سخن گفته نه از علت آن. اين مقتضاى فصاحت و بلاغت است كه گوينده وضع مخاطب را در نظر بگيرد و مطابق فكر و درك مصالح او پاسخ گويد.
٥. محيط زدگى
او در يك مغالطه ديگر مىگويد :
محمد تحت تأثير شديد محيطش محور اصلى قرآن را مبارزه با بتپرستى قرار داده است غافل از اينكه اين همه بحث از بتپرستى به درد نقاط ديگر جهان و يا آينده بشريت نمىخورد...
مثال ديگر كشتىهاى بادبانى است كه در زمان محمد رايج بوده بارها در قرآن به نقش باد در پيش بردن كشتى اشاره شده و آن را خواست خدا دانسته است مانند (هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنْتُمْ فِى الْفُلْکِ وَجَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ)؛ «او كسى است كه شما را در خشكى و در دريا مىگرداند تا وقتى كه در كشتى باشيد و آنها با بادى خوش آنها را به پيش مىراند».
* * *
رفع اشتباه :
اوّلا : اگر در محيطى يك بيمارى خطرناك رواج داشته باشد و طبيب قسمت مهمى از وقت خود را به درمان آن بپردازد كار خلافى انجام داده بايد به آن طبيب گفت در نقاط ديگر دنيا اين بيمارى نيست چرا زياد به آن اهميت مىدهى (طرز تفكر را ملاحظه كنيد چقدر سست است)
ثانياً : بتپرستى در دنياى امروز هم رواج فراوان دارد سرى به هندوستان و كشورهاى شرق آسيا و برخى از كشور چين بزنيد تا بدانيد همه چيز مورد پرستش واقع مىشود حتى...
صورتهاى ديگر بتپرستى حتى در غرب نيز وجود دارد.
ثالثاً : قرآن علاوه بر مبارزه با بتپرستى برنامه وسيعى براى دعوت ساير پيروان اديان به سوى اسلام كه آيينى بسيار كاملتر و مترقى است دارد، اى كاش اين بهانهگير كه خود را مفسر عالىمقامى مىداند حداقل يك دوره قرآن را با دقت روخوانى مىكرد تا بداند مبارزه قرآن تنها با بتپرستى نبوده است و گفتگوهاى منطقى فراوان با پيروان ساير اديان دارد.
رابعاً : آيا پيامبر (صلی الله علیه و آله) وقتى آيات مربوط به نعمتهاى الهى را مىشمرد و از تأثير بادهاى منظم بر حركت كشتىها سخن مىگويد كه از نعمتهاى بزرگ پروردگار در آن زمان بوده آيا لازم بوده است بحث از كشتىهاى موتورى كه هزار سال بعد ابداع و اختراع شد داشته باشد و بگويد از نعمتهاى خدا اين است كه يك هزار سال بعد كشتىهايى اختراع مىشود كه با نيروى برق و بخار سينه امواج را مىشكافند و حركت مىكنند يا بايد سخنى بگويد كه مورد نياز مردم در آن زمان بوده است.
از طرفى مىدانيم كه در بعضى از آيات اشاره كوتاه و پرمعنايى به وسائل نقليه آينده نيز شده است.
٦. بىنظمى
اين ايرادكننده يا به تعبير ديگر بهانهگير از عدم نظم در ميان آيات قرآن سخن مىگويد، او مىگويد :
مطالب قرآن به صورت تكه تكه و غير مرتبط پشت سر هم قرار گرفته... چينش مطالب نه بر اساس موضوع و نه بر اساس تاريخ نزول است.
* * *
رفع اشتباه :
اين محقق عالىمقام و صاحبنظر در تفسير و علوم اسلامى و تاريخ اسلام! متأسفانه حتى يك بار تاريخ زندگى پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) را و كيفيت نزول آيات قرآن را مرور نكرده تا به يك نكته بسيار واضح آشنا شود و آن اينكه قرآن يك كتاب كلاسيك نيست كه موضوعاتى را در نظر گرفته باشد و آن را در ابواب و فصول مختلف نگاشته و سپس يك فهرست به آن اضافه كرده باشد.
قرآن كتابى است كه طى ٢٣ سال بر اساس نيازهاى گوناگون در زمانهاى مختلف نازل شده است.
مثلا يك روز حادثه جنگ بدر و روز ديگر جنگ احد و زمانى ديگر جنگ احزاب است، هر كدام از اينها در آيات مربوط به خود بيان فرموده است.
يك روز مردم از مسائل مربوط به نكاح و طلاق، روز ديگر از مسائل مربوط به رباخوارى و بالاخره روز ديگرى از صلح و جنگ سؤال مىكردند و جوابهاى مناسب به هر كدام داده مىشد.
بنابراين قرآن مجموعه مسائلى است كه در حوادث مختلف و در پاسخ به سؤالها و نيازهاى گوناگون نازل شده است و كاتبان وحى آنها را جمعآورى كرده و پشت سر هم قرار داده است بى آنكه تاريخ نزول نوشته شود و اى بسا ميان نزول آياتى درباره موضوعى و آيات ديگر درباره موضوع ديگر هفتهها فاصله شده باشد.
يك مثال ساده و تا اندازهاى از بعضى جهات شبيه بحث ما مطرح مىكنم.
فرض كنيد دولتى سر كار آمد در طى چندين سال عمر خود بخشنامههاى مختلفى درباره مسائل مختلف مربوط به وزارتخانهها صادر كرده، در يكى بحث از مسائل اقتصادى است در ديگرى بحث از سلامت است در يكى بحث از سياست خارجى است و در ديگرى بحث از آموزش و پرورش است، حال اگر همه اين بخشنامهها را جمع كنند به صورت كتابى درآيد و كسى ايراد كند چرا كتابى است داراى مسائل مختلف غير مرتبط؟ آيا بر چنين كسى نمىخندند.
راستى چگونه اين مسأله روشن بر اين ايرادكننده مخفى مانده است و تصور كرده است قرآن به صورت يك جا و مانند يك كتاب كلاسيك از سوى خداوند نازل شده است.
يا اينكه فرض كنيد شخص بزرگى خاطرات عمر خود را روزبهروز جمعآورى كرده و به صورت كتابى درآورده آيا بايد منتظر باشيم همه مطالب او با هم مرتبط باشد؟
٧. دقيق نبودن
او در هنرآفرينى ديگرى چيزى را كه به عنوان دقيق نبودن قرآن ناميده با انواع اهانتها مطرح كرده و مىگويد :
مثلا مطلبى را در آيه به طور كلى گفته و چند سال بعد متوجه شده است كه كليت آيه قبل نادرست بوده بنابراين در آيه ديگرى آن را تخصيص زده است. در بسيارى موارد هم بىدقتىها اصلاح نشده براى مثال گفته است: (إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً)؛ «يعنى قطعاً به دنبال هر سختى آسانى وجود دارد» اين جمله به صورت كلى در تمام موارد صادق نيست.
* * *
رفع اشتباه :
باز متأسفانه بر اثر محدود بودن اطلاعات او از يك مسأله
اساسى غافل شده همان چيزى كه در تمام دنيا معمول است، قوانينى را به صورت كلى مىنويسند و تصويب مىكنند بعد به سبب شرايطى كه پيش مىآيد و با موضوعات جديدى روبهرو مىشوند تبصرهها و استثنائاتى براى آن قائل مىشوند، حكم كلى گذشته صحيح بوده در زمان خود و تبصره و استثنا نيز در زمان خود لازم بوده است.
در قرآن احكامى نازل شده مثل حكم روزه مىفرمايد : (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) سپس استثنائاتى لازم بوده به آن زده شده در همان زمان يا زمان بعد در چند آيه بعد از آن مىفرمايد : (فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ) كسى كه بيمار يا مسافر باشد روزه نمىگيرد و آن را در زمان ديگرى قضا مىكند، آن قانون كلى و اين استثناء همه حساب شده است چه مشكلى دارد، آيا اين كار دليل نهايت دقت است يا دقيق نبودن؟
يا اينكه نماز جماعت به طور كلى تشريع شده است بعد به سبب شرائط جنگى استثنائى به نام نماز خوف دارد كه در قرآن مطرح است.
در مسأله مشروبات الكلى به خاطر آلودگى زياد جامعه
جاهلى قرآن آن را در سه مرحله تحريم كرده، تحريم ملايم، تحريم متوسط و تحريم شديد تا از نظر اجرايى كاملا قابل قبول باشد.
اينها همه عين دقت و فصاحت و بلاغت و همه جا نگرى است. اين از يكسو
از سوى ديگر يك سلسله احكام كلى داريم كه به آنها «احكام غالبى» گفته مىشود منظور از احكام غالبى اين است كه در اكثر موارد ثابت است هر چند موارد كمى از آن خارج است.
در كلمات شعرا و فصحا نيز احكام غالبى فراوان ديده مىشود مثلا شاعر مىگويد :
«مزد آن گرفت كه جان برادر كه كار كرد»
ممكن است گاه كسى كار كند و به مزد خود هم نرسد، آيا آن جمله غلط بوده، نه. منظور اين است كه در غالب موارد مزد در برابر كار داده مىشود.
يا اينكه شاعر ديگرى مىگويد: «در نوميدى بسى اميد است»
يا مىگويد: «از مكافات عمل غافل مشو»
اينها احكام غالبى است ممكن است در بعضى نوميدىها
اميدى نباشد يا بعضىها مكافات عملشان را در دنيا نبينند ولى اين حكم در غالب افراد صادق است.
يا اينكه مىگويند: «خواستن توانستن است» آيا همه جا همينطور است يا غالباً اين چنين است. گاه انسان چيزى را مىخواهد و نمىتواند به آن برسد.
آيه شريفه (إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً) نيز همين گونه است غالباً با سختىها آسانىهايى است هر چند ممكن است در بعضى از موارد نباشد.
ملاحظه مىكنيد مسائل سادهاى را كه همه مردم به آن توجه دارند اين آقاى محقق متخصص در مسائل اسلامى براى خودش تبديل به مسأله پيچيدهاى كرده و گرفتار اشتباه شده است.
٨. علم از ديدگاه قرآن
او در بهانهجويى ديگرى مىگويد: قرآن اهميت زيادى به علم داده است.
آيا منظور از علم ارزشمند در اسلام همه علوم است؟ خير. منظور از اين همه تأكيد بر علم، علم دين است و تعقل و تفكر مورد نظر اسلام تعقل و تفكر در دين است...
در حالى كه علوم تجربى معتبرترين دانشهاى بشرى هستند و دقت و صحت علوم ديگر بستگى به ميزان هماهنگى آنها با دانش تجربى است، علم تجربى باورهاى خرافى بشر را آشكار كرده و امكان نقد اديان را براى ما فراهم كرد، يعنى حتى براى تشخيص اينكه كسى كه ادعاى پيامبرى كرده درست گفته يا نه، علم تجربى بهترين معيار است... با توجه به اين اهميت فوقالعاده علم تجربى عدم شناخت قرآن نسبت به علوم تجربى يكى از ايرادات است (البته چندين اهانت پى در پى در اينجا كرده كه ذكر آن موجب شرمسارى است).
* * *
رفع اشتباه :
راستى چه دليلى دارد كه در تعبيرات خود پى در پى نسبت به ساحت قدس پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) و قرآن مجيد كه مورد احترام يك ميليارد و چهارصد ميليون از مردم جهان است و حتى بسيارى از بيگانگان كه مسلمان نيستند به او احترام مىگذارند، توهينهاى زشت مىكند، جز اينكه چون منطق معتبرى ندارد گمان مىكند از طريق اين اهانتها مىتواند در مخاطب خود نفوذ كند و آنها را نسبت به قرآن مجيد بدبين سازد در حالى كه نتيجه كاملا معكوس است، مردم سخنان هتاكان را نمىپذيرند.
به هر حال، يكى از شاهكارهاى قرآن مجيد ـ برخلاف پندار اين گوينده ـ گره زدن مسائل مربوط به خداشناسى و معاد به علوم تجربى و آيات آفاقى و انفسى است.
قرآن مجيد در يك جا مىفرمايد: (إِنَّ فِى خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِي تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللهُ مِنْ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالاَْرْضِ لاَيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ).
در جاى ديگر مىفرمايد: (لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ).
به اين ترتيب همگان را به مطالعه اسرار آفرينش در آسمانها و زمينها دعوت مىكند، همان چيزى كه موضوع تمام علوم تجربى است.
در جاى ديگر مىفرمايد: (وَفِى الاَْرْضِ آيَاتٌ لِّلْمُوقِنِينَ وَفِى أَنفُسِكُمْ): «در زمين نشانههايى است براى آنها كه اهل يقيناند و در وجود خود شما نشانههاى فراوانى از عظمت خداست».
به اين ترتيب همگان را به علم تشريح و فيزيولوژى انسانى دعوت مىكند، خداشناسى را با آن گره مىزند.
در جاى ديگر از آثار خدا در عالم گياهان سخن مىگويد و مىفرمايد: (يُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ ...). (رعد/٤)
اشاره به اينكه چه قدرتى است كه از آب و خاك واحد اين همه تركيبات مختلف و ميوهجات گوناگون كه هر كدام طعم خاص و آثار ويژه خود دارد ايجاد مىكند و اين امر ما را به مطالعه تمام مسائل مربوط به گياهشناسى و ساختمان شگفتانگيز گياهان و درختان فرا مىخواند.
در جاى ديگر براى اثبات مسأله معاد مخاطبان خود را به مطالعه دورانهاى مختلف آفرينش جنين دعوت مىكند و مىگويد: (يَخْلُقُكُمْ فِى بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقاً مِّنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِى ظُلُمَاتٍ ثَلاَثٍ). (زمر/٦)
و به همين دليل علماى اسلام پيشروان علوم تجربى بودهاند و آن زمان كه اروپا در قرون وسطى در خواب غفلت بود آنها در تمام اين علوم پيشرفتهاى فراوانى كردهاند و كتابهاى بسيارى نوشتهاند.
جابر بن حيان پدر علم شيمى، حسن بن هيثم پدر علم فيزيك و بزرگانى در رياضيات و فلكيات همچون شيخ بهايى و خواجه نصيرالدين طوسى و افرادى در علم طب مانند بوعلى سينا و نيز زكرياى رازى در علم شيمى در اسلام پرورش يافتهاند. در واقع همه اينها از قرآن مجيد الهام گرفته بودند كه همگان را به مطالعه اسرار آفرينش دعوت مىكند.
در روايات اسلامى شواهد زيادى بر تشويق به علوم تجربى و اسرار آفرينش داريم از جمله در حديث معروف پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) «اطلبوا العلم ولو بالصين؛ به سراغ علم و دانش برويد هر چند در كشور چين باشد». (وسائل، ج ١٨، ص ١٤).
چين در آن زمان آخرين نقطه آباد شناخته شده دنيا بود، آيا در كشور چين حوزههاى علميه وجود داشت كه براى كسب علم دين به آنجا بروند يا علوم ديگر؟
و در حديث معروف امام صادق (علیه السلام) آمده است: «لو علم الناس ما في طلب العلم لطلبوه ولو بسفک المهج وخوض اللجج؛ اگر مردم مىدانستند چه اندازه دانشطلبى اهميت دارد در راه تحصيل آن جانفشانى مىكردند و در اعماق درياها نيز فرو مىرفتند!». (بحارالانوار، ج ١، ص ١٨٥)
آيا در اعماق درياها حوزه علميه وجود دارد يا منبع علوم مربوط به جهان هستى است؟!
٩. ابهام فراوان!
او در يك ايراد ديگر مىگويد :
بيشتر آيات قرآن نيازى به تفسير ندارد و با خواندن مىتوان فهميد اما در قرآن ابهام نيز فراوان است اين ابهامات دلائل مختلفى دارد از جمله بىنظمى در بيان مطالب... (سپس ضمن هتاكىهاى فراوان) مىگويد : تخصيص و نسخ هم بر ابهام قرآن افزوده، همچنين عدهاى از آيات را با مراجعه به سنت نيز نمىتوان فهميد...
* * *
رفع اشتباه :
او در آغاز اعتراف مىكند كه بيشتر آيات قرآن نياز به تفسير ندارد و همگان آن را به خوبى مىفهمند، سپس چند موضوع را پيش مىكشد از جمله موضوع «نسخ» و «تخصيص» است.
معلوم نيست نسخ يا تخصيص چه ابهامى بر قرآن مىافزايد مثلا هرگاه قرآن بفرمايد: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) (بقره/١٨٣) يعنى به طور عام دستور روزه را صادر كند و بعداً به آن تخصيص بزند و بگويد (فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ)(بقره/١٨٥) كسى كه بيمار يا مسافر باشد روزه خود را افطار مىكند و بعداً قضا مىكند، راستى چه مشكلى پيش مىآيد.
همچنين ساير تخصيصهاى قرآن كه همگى روشن و آفتابى است.
يا در مورد نسخ، در يك آيه مىفرمايد: (إِنْ يَكُنْ مِّنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ) در صورتى كه حتى عدد نفرات شما يك دهم دشمن باشد به پيكار با آنها برخيزيد. (انفال/٦٥)
و در آيه ديگر اين حكم را منسوخ كند و مىفرمايد: (الاْنَ خَفَّفَ اللهُ عَنكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفاً فَإِنْ يَكُنْ مِّنْكُمْ مِّائَةٌ صَابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ ...) (انفال/٦٦) يعنى معيار را دو برابر بودن دشمن مىگيرد.
كجاى اين «نسخ» ابهام دارد، نخست مسأله ناهماهنگى دو لشكر در حد ده برابر بود، بعد تعديل شده است به دو برابر.
اما اينكه آياتى در قرآن باشد كه بايد به كمك سنت فهميده شود اين نه تنها مشكلى ايجاد نمىكند بلكه سبب مىشود كه مسلمانان (كفانا كتاب الله) نگويند و خود را بى نياز از پيغمبر اكرم و امامان معصوم علیهم السلام ندانند.
و اما اينكه آياتى وجود دارد كه حتى با مراجعه به سنت فهميده نمىشود اين سخن گزافى است مطلقا چنين آيهاى در قرآن نيست، خوب بود لااقل يك نمونه را ذكر مىكرد تا مايه رسوايى نشود.
١٠. منى يك آب پست است و از بين ستون فقرات و دندهها خارج مىشود
اين بحث را با اولين نمونه از شاهكارهاى علمى اين مفسر عالىمقام كه حتى قرآن را ظاهراً روخوانى هم نكرده درباره آنچه او خطاهاى علمى قرآن ناميده ادامه دهيم.
ايراد ديگر او ـ كه آن را ايراد علمى بر قرآن ناميده ـ اين است كه مىگويد:
اولا قرآن در آيه ٨ سوره سجده منى را آب پستى معرفى كرده (ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلاَلَةٍ مِّنْ مَّاءٍ مَّهِينٍ) : «سپس نسل او (انسان) را از چكيده آبى پست مقرر كرد» ولى امروز مشخص شده كه منى يكى از برترين پديدههاى حياتى است، در هر قطرهاى از آن ميليونها اسپرم زنده در حال فعاليت همراه با همه مواد لازم مثل غذا و آب و مواد حفاظتى وجود دارد اما در
گذشته گمان مىشد كه منى آب پست و بىارزش و نفرتانگيز است.
سپس بعد از توهينهاى زشتى به سراغ آيه ٧ سوره طارق مىرود: (فَلْيَنظُرْ الاِْنسَانُ مِمَّ خُلِقَ خُلِقَ مِنْ مَّاءٍ دَافِقٍ يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ): «انسان بايد بنگرد كه از چه آفريده شده از آب جهندهاى خلق شده كه از بين ستون فقرات و استخوانهاى سينه بيرون مىآيد»...
امروزه مشخص است منى در بيضهها ساخته مىشود و در كيسه منى ذخيره مىشود و از مجراى ادرار خارج مىشود و محل ساخت و مسير خروج آن ربطى به ستون فقرات و سينه ندارد.
(باز در اينجا با اهانتهاى مشمئز كننده سخن خود را پايان مىدهد).
* * *
رفع اشتباه :
اوّلا : واژه «مهين» هميشه به معنى پست نيست، به كتاب لسان العرب و قاموس فيروزآبادى كه دو كتاب معتبر و معروف در لغت عربى است مراجعه كنيد. «مهين» چند معنا دارد، ضعيف، كوچك (قليل) و كمارزش و پست.
شك نيست كه از نظر عرف عام در گذشته و امروز منى يك چيز كم ارزش و كمقدر است و اگر روى لباس همين ايرادكننده بريزد فوراً آن را مىشويد و از خود دور مىكند .
حال از نظر علمى ساختمان عجيبى دارد ربطى به مكالمات عرفى ندارد كه آن را يك چيز كثيف مىدانند، آيا اين ايرادكننده هرگز حاضر است منى را بر دارد و در شيشهاى كند و در اتاق پذيرايى خود به عنوان يك چيز پرارزش نگه دارد قطعاً چنين نيست همه منى را به عنوان يك شىء كثيف از خود دور مىكنند.
بحث از مسائل علمى مربوط به ساختمان منى ارتباطى به برداشتهاى عرفى درباره آن ندارد كه ديروز و امروز در آن يكسان است، مگر اينكه انسان بخواهد خواننده خود را فريب دهد.
آيا ساختمان يك تار مو كم اهميت دارد، پياز مخصوص مو كه موجب نمو تدريجى مرتب آن از آغاز طفوليت تا آخرين روزهاى عمر مىشود، غده چربى مخصوصى كه در كنار آن است و مو را چرب مىكند تا نشكند و ماده رنگينى كه در جوانى آن را به رنگ مشكى در مىآورد و در پيرى رها مىسازد، همه از مسائل شگفتىآفرين است.
ولى اينها مانع از آن نمىشود كه هر هفته سروصورت را اصلاح كنيد و موهاى اضافى را دور بريزيد.
اما در مورد شاهكار ديگر او يعنى خارج شدن منى از ميان ستون فقرات و سينه اشتباه روشن ديگرى است، اشتباه در اينجاست كه ضمير يخرج (خارج مىشود) به منى بر نمىگردد بلكه به جنين بر مىگردد، جنين در شكم مادر در واقع در ميان پشت و سينه است و سپس خارج مىشود و يا اينكه از پهلو به طور سزارين آن را خارج مىكنند، شاهد اين سخن آنكه در آيه بعد ضميرى است كه آن هم به جنين بر مىگردد، مىفرمايد: (إِنَّهُ عَلَى رَجْعِهِ لَقَادِرٌ): «خداوند تواناست كه اين انسان را در قيامت باز گرداند» ضمير (رجعه) به منى بر نمىگردد.
نتيجه آنكه قرآن مىفرمايد : انسان از ميان سينه و پشت خارج مىشود در قيامت نيز او را بر مىگرداند يعنى قيامت شبيه يك تولد ثانوى است. اشتباه در مرجع ضمير سبب اين اشتباه بزرگ شده است.
خطاهاى پندارى
نامبرده فصلى را در كتاب خود به عنوان «خطاهاى نوشتارى» در قرآن مجيد آورده كه مملو از اشتباهات ادبى است و نشان مىدهد كه او از علم صرف و نحو كاملا بيگانه است. به علاوه هر چه توانسته توهين و بىادبى نسبت به پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و قرآن كرده كه نشانه عقدهاى بودن يا مأموريت خاص او است.
او ادعا مىكند كه مدتى درس حوزوى خوانده و در علوم حوزوى صاحب نظر شده! حال آنكه از ابتدايىترين دروس حوزوى يعنى ادبيات عربى بىاطلاع است، به عنوان نمونه ١٠ مورد از آنچه او به عنوان خطاهاى نوشتارى در قرآن مجيد ذكر كرده به ترتيب از ابتدا تا ١٠ مورد را در اينجا مىآوريم و بقيه را بر آن قياس كنيد. (بدون گزينش)
* * *
١. در آيه ١٦٢ سوره نساء (لَّكِنِ الرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ ...) مىگويد: چرا اسم «لكن» مرفوع است بايد منصوب باشد، به صورت «لكن الراسخين فى العلم» باشد.
ولى او از اين قاعده نحوى بىخبر بوده كه «لكنَّ» هنگامى كه تشديد خود را از دست مىدهد ديگر خبر خود را منصوب نمىكند و در آيه شريفه «لكن» بدون تشديد نون است. (دقت كنيد)
آيات ديگرى در قرآن مجيد نيز به همين صورت آمده يعنى «لكن» با نون مخفف است و اسم آن مرفوع مىباشد مانند آيه ١٦٦ سوره نساء (لَكِنِ اللهُ يَشْهَدُ ...) و آيه ٨٨ سوره توبه (لَكِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ...).
* * *
٢. او مىگويد: (إِنَّ رَحْمَتَ اللهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ) در آيه ٥٩ سوره اعراف صحيح نيست بايد «قريبة من المحسنين» به صورت مؤنث باشد زيرا «رحمت» مؤنث است.
اما او نمىداند كه «رحمت» مؤنث مجازى است و عرب در مورد مؤنث مجازى گاه ضمير مذكر و گاه ضمير مؤنث مىآورد. ولى ناآگاهى از قواعد علم نحو كار دست او داده است.
* * *
٣. او مىگويد: چرا در آيه ٦٢ سوره بقره قرآن مجيد آمده است: (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِـِينَ ...) در اينجا اسم إنَّ و آنچه بر آن عطف شده به صورت منصوب است ولى در آيه ٦٩ مائده مىگويد: (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَى ...) يعنى «صابئون» به صورت مرفوع آمده با اينكه عطف بر اسم إنَّ مىباشد.
محققين اين سؤال را پاسخ روشنى دادهاند و گفتهاند كه صابئون در آيه دوم عطف نيست بلكه مبتدا براى خبر مقدّرى است، يعنى در واقع چنين است: «والصابئون والنصارى كذلک» بنابراين جمله معترضهاى بين اسم إنَّ و خبر آن واقع شده و از اين قبيل جملههاى معترضه در كلام فصحا و بلغا فراوان ديده مىشود.
بنابراين معنى آيه چنين مىشود: «كسانى كه ايمان آوردهاند و يهوديان ـ همچنين ستارهپرستان و نصارى اگر ايمان به خدا و روز قيامت بياورند و عمل صالح انجام دهند
نه ترسى دارند و نه غمى» .
* * *
٤. او مىگويد: در آيه ٦٥ توبه (وَخُضْتُمْ كَالَّذِى خَاضُوا) بايد «خضتم كالذين خاضوا» باشد.
ولى او نمىداند كه «كالذى» در اينجا به جاى مفعول است نه اينكه موصول باشد و «خاضوا» صله او. و در واقع معنى آيه اين است «وخضتم مثل ما خاضوا» و در اين صورت «الذى» بايد به صورت مفرد باشد.
* * *
٥. او مىگويد: در آيه ٢٧ سوره حديد (وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا) چرا «رهبانية» منصوب شده در حالى كه مبتداست بايد مرفوع باشد.
ولى گويا اين قاعده ادبى را كه در علم نحو به نام «قاعده اشتغال» است اصلا نشنيده است كه بر طبق اين قاعده، گاه مفعول مقدم مىشود و فعل بعد از آن با ضمير آن مفعول «اشتغال» پيدا مىكند و از تأثيرگذارى بر مفعول مقدم باز مىماند، بزرگان علم نحو گفتهاند در اينجا مىتوان آن مفعول مقدم را كه نمىتواند با فعلى كه بعد از آن است منصوب شود با فعل مقدّر مشابهى منصوب كرد. بنابراين تقدير آيه چنين مىشود: «ابتدعوا رهبانية ابتدعوها ما كتبنا عليهم» در واقع آيه به صورت اجمال و تفصيل است، نخست مىگويد: اينها رهبانيتى را بدعت گذاردهاند بعد توضيح مىدهد رهبانيتى كه آنها بدعت گذاردهاند، ما هرگز بر آنها ننوشته بوديم (دقت كنيد).
* * *
٦. او مىگويد: در آيه ٢٢ سوره اعراف چرا (عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ) آمده بايد «عن تلك الشجرة» به صورت مفرد بيايد. زيرا شجره مفرد است.
ولى از اين نكته مسلم غافل شده كه در اسماء اشاره بخشى از آن ناظر به مشاراليه است و بخشى از آن ناظر به تعداد مخاطبين. «تلك» اشاره به شجره است و «كما» اشاره به آدم و حواست كه مخاطب اين جمله هستند.
* * *
٧. شبيه همين اشتباه را در آيه ٤٣ سوره اعراف كرده كه چرا خداوند مىفرمايد: (وَنُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ) مىگويد بايد «تلك الجنة» باشد.
در حالى كه از اين مسأله به كلى بيگانه است كه «تلك» اشاره به «جنة» است و «كم» اشاره به مخاطبين است كه اهل بهشتند و جمع مىباشند اگر مخاطب مفرد بود «تلك الجنة» گفته مىشود.
* * *
٨. او مىگويد در آيه شريفه ٢٦ سوره احزاب قرآن گفته است: (فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقاً). اين دو جمله با فعل مضارع است با اينكه افعال قبل از آن ماضى است و هماهنگ نيستند.
ولى او بر اثر بىاطلاعى از قواعد عربى نمىدانسته كه اينگونه جملهها بيان حال است و به اصطلاح حكم «ماضى نقلى» در فارسى را دارد و معنايش اين است كه «مىكشتيد» و «اسير مىكرديد»، درست مثل آيات ديگر قرآن كه مىگويد (كُنْتُمْ تَتَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ) با اينكه «كنتم» فعل ماضى است «تمنون» فعل مضارع است و نتيجهاش همان ماضى نقلى در زبان فارسى ماست يعنى شما چنين بوديد كه تمنا مىكرديد مرگ را.
* * *
٩. در آيه ١٩ حج (هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا) را ايراد كرده كه چرا «خصمان» تثنيه است و «اختصموا» به صيغه جمع.
ولى مانند هميشه غافل و بىخبر بوده كه خصمان اشاره به دو گروه است از مخالفان و دو گروه را هنگامى كه به هم ضميمه كنيم جمع مىشود و لذا صيغه جمع به كار برده شده است.
١٠. همين اشتباه بزرگ در آيه (صلی الله علیه و آله) سوره حجرات تكرار شده (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا) و چنين پنداشته «طائفتان» تثنيه است چرا «اقتتلوا» ضمير جمع دارد.
ولى روشن است كه كلمه «طائفه» اشاره به يك مجموعه است و دو مجموعه به اضافه يكديگر، يك جماعت بزرگ را تشكيل مىدهد و ضمير جمع را مىتوان در مورد آنها به كار برد.
بزرگان ادبيات عرب تصريح كردهاند در اينگونه موارد هم مىتوان لفظ را در نظر گرفت كه تثنيه است و هم معنا را در نظر گرفت كه جمع است و ضمير جمع آورد.
اين بود ١٠ نمونه (از اول تا شماره دهم) كه مورد ايراد او واقع شده ولى بىاطلاعى و بىخبرى كار دست انسان مىدهد و در مقولههايى وارد مىشود كه جز شرمندگى نتيجهاى ندارد.
بقيه مواردى كه ذكر كرده است همه از اينگونه است و به نظر مىرسد پرداختن به همه آنها اتلاف وقت است.
ذكر اين نكته نيز لازم است كه بعيد است همين مقدار هم از خود او باشد ممكن است از هاشم العربى و غير او باشد.
* * *
در اينجا نكته مهم ديگرى وجود دارد و آن اينكه فرض مىكنيم اينها برخلاف قواعد عربيت موجود است، آيا اين قواعد و علم نحو از زمان حضرت آدم (علیه السلام) تدوين شده يا بعد از نزول قرآن و در زمان اميرمؤمنان على (علیه السلام) .
به عبارت روشنتر اين علم برگرفته از قرآن و اشعار معروف عرب و امثال آن است، آيا قواعد را بايد با قرآن تطبيق داد، قرآنى كه هم معتقدان و هم منكران آن را يك متن فوقالعاده فصيح مىدانند، يا قرآن را تابع قواعد و پيرو ابوالاسود دوئلى و سيبويه دانست.
به يقين بايد قواعد را از اين متون عربى خالص فصيح برگرفت، حتّى اگر استثنائاتى در متون باشد بايد قواعد را اصلاح كرد نه متون را، اما همانگونه كه ديديم هماهنگى حاصل است.
* * *
آنها كه قدر قرآن را مىدانند در برابر اين حق نشناسان ناآگاه افرادى آگاه حتى از غير مسلمانان هستند كه درباره عظمت قرآن داد سخن دادهاند و مرحوم نام دو هزار نفر آنها را در كتاب خود جمعآورى كرده است.
در دنياى عرب نيز اين قبيل افراد فراوانند در ذيل نمونه آن را براى حُسن ختام مىآوريم.
«شبلى شميل» دانشمند و فيلسوف معروف مسيحى لبنانى كه از طرفداران نهضت عربى بود نخست در بيروت از دانشگاه آمريكايى فارغ التحصيل شد، سپس براى فراگرفتن طب به پاريس رفت و بعد از پايان تحصيلات خود به مصر آمد و در قاهره ساكن شد و مجله المستقبل را منتشر ساخت و از طرفداران جدايى دين از سياست بود و بعضى او را «مادى مسلك» مىدانند و مىگويند به عقائد مسيحيت هم پشت كرده و در مجله «الحيات» شرح مبسوطى از فعاليتهاى فرهنگى او آمده است.
به هر حال او نامه مهم تاريخى به «محمد رشيد رضا» دانشمند معروف مصرى صاحب «المنار» نوشته كه ترجمهاش چنين است.
تو به محمد به عنوان يك پيامبر نگاه مىكنى و بزرگش مىدانى و من به او به عنوان يك انسان نگاه مىكنم و بزرگترش مىدانم! و ما و شما هر چند از نظر اعتقادات دينى اختلاف آشكار داريم ولى عقل و عقلانيت و اخلاص در گفتار جامع ما و شماست و اين بهترين وسيله دوستى ما و شماست.
و بهتر است حق را بگويم (آنگاه اشعار مشهور زيرا را براى او مىنويسد:)
دع من محمد فى سدى قرآنه ما قد نحاه للحمة الغايات
انى وان اك قد كفرت بدينه هل اكفرن بمحكم الايات؟
او ما حوت فى ناصع الالفاظ من حكم روداع للهوى وعظات
وشرايع لو انهم عقلوا بها ما قيدوا العمران بالعادات
نعم المدبر والحكيم وانه رب الفصاحة مصطفى الكلمات
رجل الحجا رجل السياسة والدهاء بطل حليف النصر فى الغارات
ببلاغة القرآن قد غلب النهى وبسيفه انهى على الهامات
من دونه الابطال فى كل الورى من سابق او حاضر او آت
بگذر از اينكه محمد تار و پود قرآن خود را با اهداف مهمى گره زده است
من هر چند به دين او ايمان نياوردهام، ولى مىتوانم به آيات محكم قرآن او كافر شوم؟
يا نسبت به آنچه الفاظ زيباى آن مواعظ و حكمتهايى در بر دارد كه انسان را از هواپرستى باز مىدارد
و احكامى كه اگر آن را به خوبى دريابند در عمران كشورهاى خود گرفتار عادتها نشده (به پيش مىتازند)
او بهترين مدبّر و حكيم بود و خداوند فصاحت و برگزيننده كلمات زيبا و پرمحتوا بود
او مرد عقل، مرد سياست و زيركى بود قهرمانى كه در تمام ميدانهاى نبرد بر دشمن پيروز شد
با بلاغت قرآن عقلها را تسخير كرد و با شمشيرش بر مغز دشمنان كوبيد
تمام قهرمانان جهان در زير دست او هستند نه تنها گذشتگان بل حاضران و آيندگان!
* * *
اين است طرز فكر كسى كه با قرآن مجيد آشناست و آن بود طرز فكر بىخبران هتاك و زشتگو.
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
آخر رمضان المبارك ١٤٣٦ ١٣٩٤/٠٤/٢٦
پی نوشت:
[١] منابع خارجى اين بحث را مىتوانيد در مجله قرآن شناخت، سال ٥، شماره اول مطالعه كنيد.
[٢] ما سعى كرديم پاسخها به زبان روز و مفهومتر براى عموم باشد.
[٣] براى توضيح بيشتر در زمينه دلائل خداشناسى و معاد در قرآن به كتاب ما «پيام قرآن»مراجعه فرماييد.
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدظلّه)

 

به مناسبت برگزاری اعتکاف ماه رجب: معرفی کتاب «اعتکاف عبادتی کامل»

مشتمل بر آثار معنوی و همچنین احکام شرعی اعتکاف
انقلاب شکوهمند اسلامى ایران، که در سال ١٣٥٧ به بار نشست، علاوه بر تأثیرات شگرفى که در بخش سیاسى و اجتماعى منطقه و جهان داشت، در حوزه معنویّت نیز آثار مثبتِ ملموس و غیر قابل انکارى از خود بجاى گذاشت که از جمله آنها، تقویت و گستردگى سنّت حسنه اعتکاف است. جایگاه اعتکاف در حال حاضر به هیچ وجه قابل مقایسه با قبل از انقلاب نیست. و ما باید شاکر و قدردان این نعمتهاى بزرگ الهى باشیم، تا افزون گردد.
استقبال روزافزون مؤمنین، مخصوصاً جوانان عزیز از این عبادت پراثر و روح پرور، اقتضا مى کند که در مورد ابعاد این عبادت کتابهاى جدید با تحقیقات گسترده تر عرضه گردد.
در همین راستا، کتاب اعتکاف عبادتی کامل را به شما معرفی می کنیم، امیدواریم مورد استفاده مخاطبان قرار گیرد.
کتاب اعتکاف عبادتی کامل در ده فصل به رشته تحریر در آمده است:
١ـ اعتکاف در قرآن
٢ـ اعتکاف در احادیث معصومین
٣ـ سیره معصومین در اعتکاف
٤ـ اعتکاف در ادیان دیگر
٥ـ زمان اعتکاف
٦ـ احکام اعتکاف
٧ـ استفتائات اعتکاف
٨ـ آداب اعتکاف
٩ـ آثار اعتکاف
١٠ـ فلسفه اعتکاف
امید است معتکفین عزیز با مطالعه این کتاب ارزش کار خود را بیش از پیش شناخته، و با معرفت و شناخت بیشترى در این ضیافت بزرگ الهى شرکت نموده، و براى همه دعا کنند.
این کتاب در ١٥٠ صفحه توسط حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسم علیان نژادی و مطابق با نظرات آیت الله العظمی مکارم شیرازی مد ظله تهیه و تنظیم گردیده و توسط انتشارات امام علی بن ابی طالب علیه السلام به آدرس، قم، ابتدای خیابان شهداء، کوی آمار، پلاک ١٥(تلفن: ٠٢٥٣٧٧٣٢٤٧٨ دورنگار: ٠٢٥٣٧٨٤٠٠٩٩) به چاپ رسیده است.

 

مدرسه علمیه امام حسن مجتبى (عليه السلام)

مدرسه مبارکه امام حسن (عليه السلام) از ديگر مجموعه هاى تحت اشراف حضرت آية اللّه العظمى مکارم شيرازى است که تعدادى از طلّاب علوم دينى در آن مشغول به تحصيل مى باشند.
اين مدرسه در سال ١٣٦٨ توسّط حضرت آية اللّه مکارم شيرازى تأسيس شد و توليت مدرسه را خود ايشان متقبّل شدند که اين خود يکى از مزيّت هاى اين مدرسه مى باشد.
اين مدرسه از سال تأسيس تا سال ١٣٧٥ در اختيار طلّاب خارجى و در عداد مدارس خوابگاهى قرار داشته است لکن از سال ١٣٧٥ به بعد با پذيرش طلّاب مبتدى در شمار مدارس آموزشى خوابگاهى در آمد.
در سال تحصيلى ٨٢ ـ ٨١ اوّلين خروجى طلّاب سطح يک(پايه ششم) با موفّقيّت انجام پذيرفت.
از سال تحصيلى ٨٤ ـ ٨٣ سيستم پذيرش مدرسه با صلاحديد مؤسس و متولّى مدرسه حضرت آية اللّه العظمى مکارم شيرازى و مدير محترم حوزه علميّه قم حضرت حجة الاسلام حسينى بوشهرى و همکارى و مساعدت مديريت محترم مدارس قم تغيير پيدا کرد. بنابراين کلّيه طلّاب ديپلم به ساير مدارس منتقل و سيستم جديد پذيرش طلّاب با مدرک تحصيلى سيکل با رويکردى جديد آغاز به کار نمود.
در حال حاضر در اين مدرسه سه پايه تحصيلى اوّل تا سوّم فعّال و ٩٠ نفر از طلّاب مشغول به تحصيل هستند.
تعداد اساتيد اين مدرسه ١٠ نفر مى باشد که همگى از اساتيد مجرّب و با سابقه مى باشند.
کادر آموزشى مدرسه متشکّل از مدير، معاونت مدرسه و معاونت آموزش مى باشد که البته در کنار اينها استاد مشاور، مسئول فرهنگى و مسئول بسيج را بايد اضافه کرد.
در اين مدرسه ٤ نفر نيروى خدماتى مشغول به کارند که حقوق و مزاياى آنها از طرف حضرت آيت الله مکارم شيرازى تأمين مى شود.
ضمناً تمامى هزينه هاى جارى مدرسه أعم از آب، برق، گاز، تلفن، مساعدت ماهيانه أساتيد محترم و تدارک شام(که بابت آن مبلغ اندکى از طلّاب گرفته مى شود) و همچنين هزينه هاى عمده همچون تعمير و تأمين ساختمان مدرسه و تهيّه بسيارى از لوازم ادارى و حرارتى برودتى و تأمين برخى از برنامه هاى فرهنگى و اردوئى و... از طرف معظّم له پرداخت مى گردد. همچنين اشراف دائمى و نظارت مشفقانه و عنايات خاصّه ايشان هميشه موجب بالندگى اين مجموعه بوده است.
برنامه هاى آموزشى
برنامه هاى آموزشى مدرسه مطابق مصوّبه شوراى عالى حوزه علميّه قم مى باشد که از طرف مرکز مديريت و مديريت مدارس ابلاغ مى گردد.
محوريّت کلاسهاى آموزشى مدرسه اساتيد هستند که علاوه بر تدريس کتب مربوطه در موارد ذيل با طلّاب همراهى مى کنند:
١) در وهله اوّل استاد نزد طلبه دوست و رفيق او تلقّى مى گردد.
٢) استاد با خصوصيّات فردى و روحى و همچنين خانوادگى طلبه آشنائى پيدا مى کند.
٣) استاد در خارج از کلاس به طلبه مشاوره درسى و غير درسى مى دهد.
٤) استاد کلاسهاى فوق العاده براى راهنمائى و رفع اشکال و تفهيم بهتر درس با طلّاب برگزار مى کند.
٥) در صورت کوتاهى در درسها و يا غيبت و کسالت طلبه ها مورد مؤاخذه قرار مى گيرند.
٦) اساتيد در بسيارى از شبها و أيّام تعطيل از طلّاب سرکشى مى نمايند.
٧) تمامى کلاسها با ايراد أحاديث أخلاقى، علمى، پس از دعاى فرج آقا امام زمان(عليه السلام)شروع مى شود.
٨) علاوه بر امتحانات شفاهى، امتحانات کتبى هفتگى از طرف اساتيد برگزار مى شود.
٩) در جلساتى که اساتيد به صورت ماهيانه برگزار مى نمايند تمامى موارد مشابه طلبه را مورد نقد و بررسى قرار مى دهند.
١٠) در اردوهاى يک يا چند روزه(اعم از درون استانى و برون استانى)، اساتيد طلبه ها را همراهى و حتى در متن اردوها با به مباحثه علمى مى پردازند.
١١) اساتيد در جمع خصوصى طلّاب(در حجره ها) و جمع هاى عمومى در مناسبت هاى مختلف از جمله أعياد با طلّاب همراهى مى نمايند.
اوقات فراغت
طلّاب مدرسه اوقات فراقت خود را به طرق زير مى گذرانند:
الف: مطالعه کتب درسى در کتابخانه مدرسه و حجره خصوصاً مطالعه دروس جنبى.
ب: استفاده از محضر اساتيد راهنما و مشاور در زمينه هاى مختلف ومتنوع از طريق فرهنگى و بسيج مدرسه.
ج: أمور زير نيز با دخالت و حضور خود طلّاب انجام مى گيرد:
١) تشکيل و راه أندازى هيأت تحريريه نشريه حجره که تاکنون پنجمين شماره آن با مطالب متنوّع به چاپ رسيده و منتشر شده است.
٢) راه أندازى روزنامه ديوارى با مطالب مختلف و قابل استفاده.
٣) مسابقات فرهنگى متنوّع.
٤) ديدار با علماء و مراجع (که البته قابل ذکر است پنج شنبه هر هفته به صورت عمومى محضر حضرت آية اللّه مکارم شيرازى نائل مى آيند).
٥)شرکت در برنامه هاى ورزشى.
٦) استفاده از کلاسهاى اخلاق.
٧) استفاده از کلاسهاى مکالمه عربى.
٨) بيش از نيمى از طلّابى که معدّل بالاى ١٨ را دارا هستند در طرح کلاسهاى نيمه خصوصى دبيرستان شرکت نموده و در کنار دروس حوزوى دروس کلاسيک را نيز ادامه مى دهند.
٩) حضور طلّاب در کلاسهاى حفظ قرآن علاوه بر کلاسهاى تجويد و قرائت که از طرف مدرسه برگزار مى گردد.
لازم به ذکر است معظّم له به جهت علاقه وافرى که به طلّاب خويش دارند و به جهت کمال و رأفت و عطوفتشان علاوه بر پيگيرى هاى مدام برنامه هاى مدرسه و اطّلاع يافتن از پيشرفت و چگونگى و کيفيت برنامه ها، پنج شنبه هر هفته در مدرسه حضور مى يابند و از نزديک طلّاب و نيازهاى آنها را مورد بررسى قرار مى دهند.

 

بشارت كتب آسمانى پيشين، دليلي بر نبوّت پيامبر (صلی الله علیه و آله)

پرسش : کتب آسمانى پیشین چگونه حقانیّت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) را تایید می کنند؟
پاسخ اجمالی: يكى از دلايل صدق گفتار پيامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بشاراتی است كه در كتب آسمانى پيشين آمده است. گر چه بسيارى از آنها بعدها حذف يا دگرگون شد؛ ولى اين نشانه ها و اشاره ها در آغاز اسلام کاملا در دسترس بوده به طورى كه قرآن مجيد كراراً بر آنها تكيه كرده و يهود و نصارى را به دقت در آنها دعوت مى كند. حتی آمدن گروهى از يهود به سرزمين مدينه به خاطر بشارت هايى بود كه در كتب خود درباره ظهور پيامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) خوانده بودند و عشق و آرزوى درك محضر او، آنها را وادار به ترك ديار و جلاى وطن نموده بود.
پاسخ تفصیلی: یکى از دلایلى که براى صدق گفتار پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) مى توان اقامه کرد بشارات و اشاراتى است که در کتب آسمانى پیشین آمده است گر چه بسیارى از این بشارات در هاله اى از تعصب فرو رفته و در طول تحریفاتى که در کتب آسمانى پیشین انجام یافته، حذف یا دگرگون شده است؛ ولى باز هم نشانه هاى فراوانى در این زمینه در کتب موجود سایر مذاهب که امروز در دست ما است به چشم مى خورد.
قراین نشان مى دهد که این نشانه ها و اشاره ها در آغاز ظهوراسلام بیشتر از امروز در دسترس بوده به طورى که قرآن مجید کراراً بر آنها تکیه کرده و یهود و نصارى را به دقت در آنها دعوت مى کند. بدون شک اگر چنین چیزى وجود نداشت ممکن نبود قرآن با این صراحت روى نشانه هاى فوق تکیه کند.
این نکته نیز قابل توجه است که طبق تصریح بسیارى از تواریخ، آمدن گروهى از یهود به سرزمین مدینه به خاطر بشارت هایى بود که در کتب خود درباره ظهور پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) خوانده بودند و عشق و آرزوى درک محضر او، آنها را وادار به ترک دیار و جلاى وطن نموده و در مدینه سکنى کردند، وگرنه محیط حجاز عموماً و مدینه خصوصاً جاذبه چندانى براى زندگى مادى نداشت که به خاطر تجارت یا زراعت و دامدارى آنجا را وطن خود انتخاب کند.
آنها خود را سزاواتر از دیگران براى پذیرش آیینى که در انتظار او بودند مى دانستند، ولى بعد از ظهوراسلام و به خطر افتادن منافع نامشروع گروهى از آنان، مساله تغییر شکل داد؛ و سرانجام به مقابله با پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) برخاستند، و این معنا جاى تعجب نیست چنانکه نظیر آن را در دوستى بسیارى از دوستان و پیوندهاى مودّت آمیز گروهى از محبّان مشاهده مى کنیم.(١)
محيط دعوت پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)، قرينه اي بر نبوّت ايشان
پرسش: آیا محیط دعوت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) قرینه ای بر نبوّت ایشان است؟
پاسخ اجمالی: مردمان شبه جزیره عربستان پیش از اسلام از زوایای گوناگون، در وضعیت بسیار ناگواری به سر می بردند و دچار عقاید انحرافی، انحطاطات اخلاقی، جنگ و خونریزی داخلی و شرایط بد اقتصادی بودند. قرآن نیز با تأیید این وضعیت ناگوار، آنها را مردمی توصیف می کند که در گمراهی آشکار به سر می بردند. با لحاظ کردن همه این جوانب بسیار بعید به نظر می رسد که شخصی معمولی و بی سواد و لو قوی در فکر و اراده از میان این محیط پیدا شود که بدون اتصال به غیب و وحی بتواند بنیان گزار دانش و فضیلتهای اخلاقی گردد.
پاسخ تفصیلی: این مساله مورد اتفاق تمام مورخان بزرگ است که عرب قبل از قیام پیامبر(صلى الله علیه وآله)در وضع بسیار بدى از نظر عقاید خرافى، انحطاط اخلاقى، اختلافات و جنگ هاى داخلى خانمان سوز و شرایط بد اقتصادى به سر مى برد. نسیم علم و دانش در آن محیط نمىوزید و حتى اثرى از تمدن صورى بشر نیز در آنجا وجود نداشت و به همین دلیل آنها را قومى نیمه وحشى معرفى کرده و نام عصر جاهلى را براى آن زمان برگزیده اند.
قرآن مجید، تعبیرات صریح و روشنى از آن عصر دارد، که مى تواند وضع آن زمان را به خوبى ترسیم کند (حتى به فرض این که کسى به قرآن مجید به عنوان یک وحى الهى ننگرد نمى تواند این حقیقت را انکار کند که ذکر چنین اوصافى در آن عصر در قرآن مجید دلیل بر واقعیت آن است و گرنه از هر سو مورد انکار قرار مى گرفت).
در یک جا مى فرماید: «لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَى الْمُوْمِنِینَ اِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولا مِنْ اَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمْ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَاِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاَل مُبِین»؛ (خداوند بر مومنان نعمت بزرگى بخشید، هنگامى که در میان آنها، پیامبرى از خودشان برانگیخت؛ تا آیات او را بر آنها بخواند، و آنها را پاکیزه سازد و کتاب و حکمت بیاموزد؛ هر چند پیش از آن، در گمراهى آشکارى بودند).(٢)
تعبیر به «ضَلال مُبین» که در این آیه و در ذیل آیه٢ سوره جمعه نیز آمده، اشاره پرمعنایى است به وضع دوران جاهلیت که گمراهى آشکار بر سراسر آن حکم فرما بود. چه گمراهى از این آشکارتر که بتهایى را از سنگ و چوب با دست خود بتراشند و پرستش کنند. و از آن بدتر بت هایى از خرما بسازند و بپرستند و در خشکسالى و قطحى بخورند. دختران خود را با دست خویش زنده به گور کنند و به این عمل فخر و مباهات نمایند که نگذاریم ناموسمان به دست بیگانگان بیفتد.
در آیه٥٨ و ٥٩ سوره نحل آمده است: «وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بِالاُْنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَکَظیمٌ ـ یَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِه اَیُمسِکُهُ عَلى هُون اَمْ یَدُسُّهُ فِى التُّرابِ اَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ»؛ (و هنگامى که به یکى از آنها بشارت دهند دختر نصیب تو شده، صورتش [از فرط ناراحتى] سیاه مى شود؛ و بشدّت خشمگین مى گردد. ـ بخاطر بشارت بدى که به او داده شده، از قوم و قبیله خود پنهان مى شود؛ [و نمى داند] آیا آن [دختر] را با قبول ننگ نگهدارد، یا [زنده] در خاک پنهانش کند؟! آگاه باشید که بد حکم مى کنند!)
چه گمراهى از آن آشکارتر که انواع خرافات و موهومات بر آنها حاکم باشد، فرشتگان را دختران خدا بدانند «وَ جَعَلُوا الْمَلیِکَهَ الَّذینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ اِناثاً»؛ (و آنها فرشتگان را که بندگان خداوند رحمانند مونث پنداشتند).(٣)
در جاى دیگر مى فرماید: «وَ یَجْعَلُونَ لِلّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ»؛ (آنها براى خداوند دخترانى قرار مى دهند؛ ـ او منزّه است)(٤) و آیات دیگر.
چه گمراهى از آن واضح تر که جنگ و خونریزى در تمام دوران سال (به استثناى ماه هاى حرام) بر آنها حاکم بود و کینه هاى قبیلگى از پدران به فرزندان به ارث مى رسید و سال هاى سال ادامه داشت، همان گونه که قرآن مى فرماید: «وَاذْکُرُوا نِعْمَهَ اللهِ عَلَیْکُمْ اِذْ کُنْتُمْ اَعْدَاءً فَاَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَاَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ اِخْوَاناً وَکُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَه مِنْ النَّارِ فَاَنْقَذَکُمْ مِنْهَا»؛ (ونعمتِ [بزرگِ] خدا را بر خود، به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید، و او میان دلهاى شما، الفت برقرار ساخت، و به برکتِ نعمتِ او، برادر شدید! و شما بر لبِ حفره اى از آتش بودید، خدا شما را از آن نجات داد).(٥)
چه گمراهى از این آشکارتر که حتى مراسم نماز و نیایش آنها مضحک و نفرت انگیز بود، گاه زنان به صورت برهنه مادرزاد برگرد خانه خدا طواف مى کردند و این کار خود را عبادت مى شمردند و گاه با کف زدن و سوت کشیدن مراسم نماز به جاى مى آوردند: «وَما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ اِلاَّ مُکاءً وَ تَصْدِیَهً»؛ ([آنها که مدّعى بودند ما هم نماز داریم،] نمازشان نزد خانه کعبه، چیزى جز سوت کشیدن و کف زدن نبود).(٦)
انواع خرافات و موهومات بر اجتماع آنها حاکم بود، هر قبیله اى سعى داشت قبیله خود را قبیله برتر معرفى کند و بر سر همین برترى جویى، کینه ها و حسادت ها و گاه خونریزى ها در میان قبایل ظاهر مى گشت تا آنجا که براى اثبات فزونى قبیله خود به سراغ قبرها مى رفتند و قبور مردگان را بر مى شمردند و به استخوان هاى پوسیده نیاکانشان در زیر خاک افتخار مى کردند. قرآن مجید مى گوید: «اَلْهَیکُمْ التَّکَاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمْ الْمَقَابِرَ»؛ (افزون طلبى [و تفاخر] شما را به خود مشغول داشته است. * تا آن جا که به دیدار قبرها رفتید [و به فزونى قبور مردگانتان افتخار کردید]).(٧) همچنین موهومات و مفاسد و فجایع دیگرى از این قبیل.
حال باید فکر کرد یک انسان معمولى هر قدر از نظر نیروى اراده و فکر قوى باشد، اگر در چنین محیطى زندگى کند چگونه خواهد بود (مخصوصاً اگر درس نخوانده باشد).
آیا کسى که پرورش یافته محیط جهل و فساد است ممکن است بنیانگذار علم و دانش و فضایل اخلاقى گردد؟
آیا هرگز شنیده اید که از میان اقوام وحشى یا نیمه وحشى دانشمندان بزرگ و فیلسوف هاى نابغه اى برخیزند؟
اگر از یک زمین مستعد و آماده، گل هاى زیبا و گیاهان باطراوت بروید جاى تعجب نیست؛ تعجب در این است که از شوره زار گلستانى بروید.
به هر حال این مساله ممکن است به تنهایى براى اثبات حقانیت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) کافى نباشد ولى بدون شک یکى از قراینى است که هر گاه با قراین آینده ضمیمه گردد، برهانى قوى و دندان شکن خواهد بود.(٨)
ايمان و فداكارى پيامبر(صلی الله علیه و آله) در راه مكتب، قرينه اي بر نبوّت او
پرسش : آیا ایمان و فداکارى مدّعى نبوت نسبت به مکتبش قرینه اى به حقانیّت اوست؟ پاسخ اجمالی: میزان ایستادگی و ازخودگذشتگی مدعیان در راه خود، یکی از قرائن راست گفتاری آنان است. مدعیان دروغین که چیزی برای از دست دادن ندارند به راحتی و با کمترین فشار یا تطمیع حاضر به تحریف ادعاهای خود یا مصالحه هستند، اما مدعیان راستین تا پای جان از اعتقادات خود دفاع می کنند. با مطالعه در احوالات حضرت رسول صلی الله علیه و آله و حوادثی چون تنها ماندن و زخمی شدن در جنگ احد، پذیرش دعوت نصرانیان مدینه به مباهله و... می بینیم که این میزان پایمردی و فداکاری فقط می تواند نشأت گرفته از اعتقادی راسخ و ایمانی راستین باشد.
پاسخ تفصیلی: یکى از قراین عمده براى شناخت مدعیان راستین از دروغین میزان ایمان آنها به مدعاى خود و از خودگذشتگى و فداکارى در راه آن است.
مدعیان دروغین چون از حقیقت امر آگاهند طبعاً فداکارى زیادى در راه هدف خود ندارند به علاوه به آسانى حاضر به مصالحه و گذشت و تحریف مدعاى خود هستند در حالى که مدعى راستین، هیچ یک از اینها را براى خود جایز نمى شمرد.
درست است که این امر به تنهایى کافى نیست، ولى براى ضمیمه کردن به قراین دیگر قرینه خوبى محسوب مى شود.
در هیچ یک از تواریخ دیده نشده که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در جایى، از اعتقادات خود عقب نشینى کرده باشد و یا از میدان جهاد فرار کند. حتى در میدان اُحد هنگامى که جنگ به منتهى درجه وخامت رسید و غالب لشکریان (یا همه جز على(علیه السلام)) از میدان خارج شده به گوشه اى پناه بردند، پیامبر(صلى الله علیه وآله) همچنان در میدان ایستاد و با این که جراحات پیشانى و دندان او را آزار مى داد و ظاهراً امیدى به نجات او نبود ایستادگى نمود.
در داستان بیمارى ابوطالب و آمدن قریش نزد او آمده است که وقتى آنها به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) پیشنهاد کردند که در مبارزه با بت پرستى کوتاه بیاید؛ و دست از خداى یگانه بردارد، فرمود: «لَوْ وَضَعُوا الشَّمْسَ فى یَمینى و الْقَمَرَ فى یَسارى عَلى اَنْ اَتْرُکَ هذَا الاَْمْرَ حَتّى یُظْهِرَهُ اللهُ اَوْ اُهْلَکَ فیهِ، ما تَرَکْتُهُ»(٩)؛ (اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپم بگذارند که دست از این دعوت بردارم هرگز چنین نخواهم کرد تا زمانى که خداوند این دین را همه جا ظاهر سازد یا من در این راه هلاک شوم).
در داستان دیگرى مى خوانیم که: قریش نزد پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) آمدند و به او وعده دادند که آن قدر مال و ثروت در اختیارش بگذارند که غنى ترین مردان مکه شود و هر زنى که مى خواهد به همسرى او درآورند و به دنبال او گام بردارند، ولى دست از بدگویى بت هاى ما بردار، و اگر چنین نمى کنى پیشنهاد دیگرى داریم که هم به سود تو است و هم به صلاح ما و آن اینکه یک سال تو خدایان ما همچون لات و عزى را پرستش نمایى و یکسال هم ما خداى تو را مى پرستیم تا ببینیم سرانجام چه مى شود. اینجا بود که سوره«یا اَیُّهَا الْکافِرُونَ» نازل شد و با صراحت و بصورت مکرر پیامبر(صلى الله علیه وآله) به آنها جواب منفى داد.(١٠)
در تفسیر سوره طه ذیل آیه٢ مى خوانیم: هنگامى که بعد از نزول وحى و قرآن پیامبر آنقدر عبادت کرد که پاى مبارکش متورم گردید، آیه فوق نازل شد و او را از این کار بازداشت و فرمود: «ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را سخت به زحمت بیفکنى» و این نشان مى دهد که او تا چه حد به دستورات خود ایمان داشت.
داستان مباهله و دعوت پیامبر(صلى الله علیه وآله) از دشمنان خود ـ که اگر راست مى گویند بیایند با او مباهله کنند، و هر کدام از خدا بخواهد اگر دیگرى راستگو نیست، عذابى بر او نازل سازد و رسوایش کند ـ نشانه دیگرى از ایمان راسخ او به مکتب خویش است؛ زیرا پیامبر(صلى الله علیه وآله) اعلام آمادگى کامل در این راه کرد و مخالفان سرباز زدند، چرا که اطمینانى به استحکام پایه هاى مذهب خود نداشتند.
مورخان شرق و غرب از ایستادگى حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) در برابر حوادث و مقابله با مشکلات بزرگ که هرگز از یک انسان عادى ساخته نیست حکایت هایى بسیار کرده اند.
گوستاولبون مستشرق معروف فرانسوى مى نویسد: «او از هیچ خطرى فرار نمى کرد و در عین حال خود را بى جهت نیز به خطر نمى افکند».(١١)
شاگرد بزرگ مکتب آن حضرت امیرمومنان على(علیه السلام) درباره وضع پیامبر(صلى الله علیه وآله) در میدان هاى جنگ مى گوید: «کُنّا اِذَا اِحْمَرَّ الْبَاْسُ وَلَقَى الْقَوْمُ الْقَومَ اتَّقَیْنا بِرَسُولِ اللهِ (صلى الله علیه وآله) فَمایَکُونُ اَحَدٌ اَقْرَبَ اِلَى الْعَدُوِّ مِنْهُ»(١٢)؛ (هنگامى که آتش جنگ بر افروخته مى شد و دو گروه در مقابل هم قرار مى گرفتند ما به رسول خدا(صلى الله علیه وآله) پناه مى بردیم، و هیچ یک از ما به دشمن نزدیکتر از او نبود).(١٣)
پی نوشت:
١. گردآوري از کتاب: پيام قرآن‏، آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى، دار الكتب الاسلاميه‏، تهران‏، ١٣٨٦ هـ. ش‏ ، ج ٨، ص ٣٧٧.
٢. سوره آل عمران، آيه ١٦٤.
٣. سوره زخرف، آيه ١٩.
٤. سوره نحل، آيه ٥٧.
٥.سوره آل عمران، آيه ١٠٣.
٦. سوره انفال، آيه ٣٥.
٧. سوره تكاثر، آيات ١ و ٢.
٨. گردآوري از کتاب: پيام قرآن‏، آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى، دار الكتب الاسلاميه‏، تهران‏، ١٣٨٦ هـ. ش‏ ، ج ٨، ص ٣٣٧.
٩. طبرى، جلد ٢، صفحه ٦٧.
١٠. همان.
١١. تمدن اسلام و عرب، صفحه ١١٩.
١٢. بحار الانوار، جلد ١٦، صفحه ٢٣٢- همين مضمون با كمى تفاوت در نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه ٩ آمده است.
١٣. گردآوري از کتاب: پيام قرآن‏، آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى، دار الكتب الاسلاميه‏، تهران‏، ١٣٨٦ هـ. ش‏ ، ج ٨، ص ٣٦٥.

 

سوالات شرعی

سپرده گذاری درصدی از پس انداز های قرض الحسنه توسط خود بانک
پرسش : آیا صندوق های قرض الحسنه مجازند با اجازه صاحبان پول درصدی از پس اندازها را در بانک سپرده گذاری کرده سود دریافت نمایند و صرف مخارجات صندوق و یا سایر امورات خیر نمایند؟
پاسخ : این کار شرعا جایز نیست مگر با اجازه سپرده گذاران؛ و سود آن نیز به نفع صندوق باید مورد استفاده واقع شود.
حکم معاملات بانكي
پرسش : آیا می توان گفت، با توجه به اسلامی بودن نظام، پس قوانین بانکی نیز صحیح هستند و معاملات آن مطابق عقود شرعی است؟
پاسخ : با توجه به اینکه قوانین بانکی به تصویب مجلس شورای اسلامی و تایید شورای نگهبان می رسد، صحیح است مگر اینکه خلاف آن ثابت شود.‬‬
سپرده گذاری به نیت شرکت در قرعه کشی
پرسش : سپرده گذاری در بانک های شخصی و دولتی صرفا جهت نیل به جوایز که به قید قرعه اعطا می شود چگونه است؟
پاسخ : اشکالی ندارد.
منظور از عقود شرعی در حلیّت سود سپرده
پرسش : اگر پول در حساب سپرده بانکی بر اساس معامله شرعی در بانک گذاشته شود سودآن را می توان تصرف نمود. بنابراین بفرمایید:
١ـ منظور از معامله شرعی چیست؟
٢ـ بانک ها اعلام می نمایند سود سپرده ناشی از مشارکت است. به همین دلیل سود به طور علی الحساب پرداخت گردیده و در پایان سال مالی پس از محاسبه سود مشارکت مابقی سود اعلام و پرداخت می گردد. آیا با توجه به مراتب فوق سود ربا محسوب می گردد؟
پاسخ : ١ـ منظور معاملاتی چون مضاربه و جعاله و مشارکت و مانند آن است.
٢ـ در صورتی که آنها ادعا کنند بر اساس ضوابط شرعی سودی به شما می پردازند و شما علم به خلاف گفته آنها نداشته باشید سود مذکور حلال است.
استفاده بانک از وجوه سپرده ها
پرسش : افرادى به امید دریافت وام سپرده گذارى مى کنند، و براى آنان فرقى ندارد که از پولشان در چه راهى استفاده شود، آیا مى توان از این گونه وجوه، جهت برخى معاملات شرعى، یا پرداخت وام در قالب عقود اسلامى استفاده نمود؟
پاسخ : باید از صاحبان وجوه به صورت خاصّ یا عمومى، جهت این گونه تصرّفات اجازه بگیرید.
سپرده گذاری برای گرفتن وام
پرسش : می خواستم بدانم اشکال دارد پولی را به صندوق شرکت بدهیم و صندوق بعد از شش ماه سه برابر آن را به ما بدهد و اقساط آن را از حقوقمان کم کند و فقط کارمزد آن را می گیرد.
پاسخ : اگر سودی به شرکت بدهید حرام است.
بلوکه کردن قسمتی از وام توسط بانک
پرسش : برخی از بانک ها قسمتی از وام را تا زمان پرداخت آخرین قسط از وام بلوکه می کنند آیا با این کار وام ربوی نمی شود؟
پاسخ : اشکالی ندارد ولی چنانچه مقداری که نگه داشته اند منافعی داشته باشد به وام گیرنده تعلق دارد.
عدم جواز کارمزد سالیانه
پرسش : فرموده اید: کارمزد بیش از چهار درصد در وام های قرض الحسنه جایز نیست؛ آیا بانک می تواند هر ساله چهار درصد کارمزد برای یک وام دریافت دارد؟
پاسخ : تنها گرفتن چهار درصد از کل وام به عنوان کارمزد بی اشکال است و کارمزد سالیانه جایز نیست.
مصرف برخلاف قرارداد وام با اجازه متصدی بانک
پرسش : آيا با اجازه متصدّيان بانک، مي توان وام را درمورد ديگري غيراز آنچه شرط شده مصرف کرد؟
پاسخ : دو صورت دارد، گاهی وام قرض الحسنه است، و متصدّی اختیار تغییر اجازه در مصرف وام را دارد، در این صورت اشکال ندارد؛ ولی هرگاه وام هایی است که سود می گیرند، در اینجا باید تحت عقود شرعیه باشد؛ و نمی توان از آن عقود تخلّف کرد، مگر اینکه درمورد جدید، عقد شرعی تازه ای منعقد کنند.
لزوم رعایت عقود شرعیه در معاملات بانکی
پرسش : آیا شما از کارهای بانکها خبر دارید که طبق عقود شرعیه است؟
پاسخ : ما بارها با مسوولین بانک صحبت کردیم و حتی آیین نامه بانک بدون ربا را از آنها گرفته ایم و در جلساتی مورد بحث و بررسی قرار داده ایم. معامله با بانکها (دادن سپرده به آنها) طبق عقود شرعیه اشکالی ندارد مگر اینکه یقین داشته باشند که طبق عقود شرعیه عمل نمی شود.
پرداخت بدهی کالا با وام خرید کالا
پرسش : اگر وام خرید کالا بگیرد و بعد صرف بدهی کالایی که خریده کند چه حکمی دارد؟
پاسخ : این کار جایز نیست و کار خلافی کرده است و هرگز تکرار نکند اما در حال حاضر که برگشتی وجود ندارد تکلیف خاصی ندارد.
دریافت جریمه و خسارت تأخیر توسط بانک
پرسش : اگر در بازپرداخت وامى که از بانک گرفته شده است تأخیرى صورت بگیرد، آیا بانک تحت عنوان جریمه و خسارت تأخیر انجام تعهد مى تواند پولى را دریافت کند؟
پاسخ : جریمه دیر کرد هر گاه به عنوان یک قانون بانکی طبق محاسبه سود پول اعمال شود نوعی ربا خواری و حرام است. و اگر به عنوان تعزیر در برابر تاخیر در پرداخت دین باشد (در فرض عدم اعسار) مبلغ آن جریمه متعلق به بیت المال است نه سیستم بانکی . و اگر به عنوان شرط ضمن العقد (عقد معامله ای ) در آید و به وام گیرندگان تفهیم شود و آنها موافقت کنند می تواند مشروع باشد و در این صورت نیز سزاوار است انصاف را رعایت کنند.

جهت دریافت نسخه پی دی اف نشریه کلیک کنید.

پی نوشت:
  
    
تاریخ انتشار: « 1395/02/07 »
فهرست نظرات
*متن
*کد امنیتی http://makarem.ir
تعداد بازدیدکنندگان : 6703