وفات عبدالمطلّب، 10 ربیع الاول
تهیه و تحقیق: معاونت پژوهش پایگاه اینترنتی حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
وفات عبدالمطلّب، 10 ربیع الاول
ایمان عبدالمطلب و اجداد پیامبر اسلام
تدابیر، اقدامات و سنت های حسنه عبدالمطلب
توجّه و علاقه عبدالمطلب به پیامبر اسلام(ص)
وفات عبدالمطلّب، 10 ربیع الاول
یکی از شخصیت هایی که هنگام بحث از سیره پیامبر اسلام(ص) و اجداد و پدران شان، همیشه به صورت بسیار برجسته ای مورد تأکید قرار می گیرد، پدربزرگ ایشان، «عبدالمطلب» است.
هاشم بن عبد مناف، جد بزرگ پیامبر اکرم(ص) در سفری از مکه به یثرب، با «سَلمی» دختر عمرو بن زید از طایفۀ بنی نجار، ازدواج کرد. او به مکه بازنگشت و قبل از به دنیا آمدن فرزندش، به شهر غزّه در فلسطین کنونی سفر کرد و در همان جا درگذشت و به خاک سپرده شد.(1) وقتی فرزندش به دنیا آمد، نام او را «شیبة» نهادند. شیبة در لغت از ماده «شیب» به معنای مو سفید شدن است.(2) این اسم از آن رو بر این فرزند تازه تولد یافته نهاده شد که موی سپید در سر داشت.(3)
به اختلاف مورخان، این کودک هفت سال یا بیشتر در مدینه بیشتر نزد مادرش به سر نبرد.(4) سرانجام، عمویش «مطّلب» به یثرب آمد و او را با خود به شهر آباء و اجدادی شان یعنی مکه بازگرداند. وقتی مردم مکه و قریش آن کودک خردسال را دیدند که همراه مطلب وارد شهر می شود، به گمان این که او برده خریداری شده مطلب از یثرب است، وی را «عبدالمطلب» خواندند و این نام بعدها همچنان باقی ماند.(5)
عبدالمطلب سال ها در مکه زیست و پس از مرگ عمویش تمام مناصبی که به صورت موروثی در خاندان آنان وجود داشت، به ارث برد. عبدالمطلب به دلیل حسن مدیریت و کرامت هایی که از خود نشان داد، در مکّه به مقبولیت عمومی دست یافت و قریش وی را به سروری پذیرفتند. قریش او را در مال های خود داوری دادند. او نیز همیشه در قبال آنها دلسوز و مسئولیت پذیر بود به گونه ای که در قحطی و گرسنگی به مردم خوراک می داد تا آنجا که پرندگان و درندگان کوهستان را نیز خورانید. پسر او ابوطالب درباره این سخاوت گفته است: «آنگاه که سخاوتمندان بخل می ورزند ما به مردم آن قدر خوراک می دهیم که پرندگان هم از مازاد طعام ما می خورند».(6)
ایمان عبدالمطلب و اجداد پیامبر اسلام
از حكايات، كلمات كوتاه و حكمت آميز عبدالمطلب چنين استفاده مى شود كه وى در آن محيط تاريك و پرخرافات مکه آن روز، در شماره مردان موحد و معتقد به معاد بوده است و پيوسته مى گفت: «مرد ستمگر در همين سراى زندگى به سزايش مى رسد و اگر اتفاقاً عمرش سپرى شود و سزاى عملش را نبيند، در روز بازپسين به سزاى كردارش خواهد رسيد».(7) بحث و مناقشه راجع به موحد بودن یا نبودن او و به طور کلی همه اجداد پیامبر اسلام(ص) که به ابراهیم خلیل نسب می برند، مقال مستقل و مفصلی را می طلبد اما به صورت مجمل باید گفت که دلایل و شواهد فراوانی بر موحد بودن همه اجداد آن حضرت از جمله عبدالمطلب وجود دارد.
مثلا در بررسی منابع تاریخی می بینیم که هیچ دلیلی صریحی بر مشرک بودن نیاکان پیامبر ارائه نشده است؛ برعکس از برخی گزارش ها می توان ایمان آنان را دریافت. مانند این که مردم عبدالمطلب را «ابراهیم ثانی» لقب داده بودند.(8) نیز در داستان حمله ابرهه به مکه به قصد تخریب کعبه که معاصر با زمان حیات عبدالمطلب و زعامتش بر مکه بود، هنگامی که ابرهه شتران عبدالمطلب را به غنیمت گرفت، وی به ابرهه گفت: «این خانه پروردگاری دارد که محافظتش می کند».(9) این جملات دال بر شناخت او از خدای کعبه است.
در بیان شواهد قرآنی دال بر موجد بودن اجداد پیامبر اسلام نیز بسیار از آیه 35 سوره ابراهیم یعنی «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَٰذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ»؛ (و [یاد کن] هنگامی را که ابراهیم گفت: پروردگارا! این شهر [مکه] را منطقه ای امن قرار ده و من و فرزندانم را از پرستش بت ها دور بدار). سخن به میان می آید و از قول مفسرین بیان می گردد که در اینجا مراد از «هَٰذَا الْبَلَدْ» شهر مکه و مقصود از «بَنِيَّ»، همان اجداد پیامبر اسلامند.(10) راجع به این موضوع، آیات دیگری نیز از قرآن مورد استناد قرار گرفته اند که به خاطر رعایت اختصار از آنها می گذریم.
در کنار شواهد تاریخی و دلایل قرآنی، بیانات روایی بسیار به دست ما رسیده اند که بر موحد بودن عبدالمطلب و دیگر اجداد پیامبر اسلام(ص) دلالت دارند. در حدیثی از پیامبر(ص)، خطاب به علی(ع) آمده است: «ای علی! عبدالمطلب استقسام به ازلام(11) نمی کرد و بت نمی پرستید و از گوشت حیوانی که با نام بت ها ذبح می کردند، نمی خورد و می گفت: من بر آیین ابراهیم هستم».(12)
نیز در حدیثی، امام علی(ع) سوگند یاد کرده است که ابوطالب، عبدالمطلب، هاشم و عبدمناف، هیچ گاه بت نپرستیدند و بر آیین ابراهیم بودند و به سوی بیت الحرام، نماز می گزاردند.(13) شیخ صدوق نیز از امام صادق(ع) نقل کرده که پیامبر(ص) به علی(ع) گفت: «عبدالمطلب هیچ گاه قمار بازی نکرد و بت نپرستید و همواره می گفت: من بر دین پدرم، ابراهیم، هستم».(14)
تدابیر، اقدامات و سنت های حسنه عبدالمطلب
عبدالمطلب در اداره امور مردم مکه از حسن تدبیر فراوانی بهره مند بود. پیش از این از نقش ایشان در داستان حمله ابرهه به مکه ذکری به میان رفت، اما این نکته را نیز باید مورد اشاره قرار داد که که ایشان بعداز بازگشت به مکه از نزد ابرهه و به مردم مکه دستور داد تا به کوه ها بروند و اموال خودرا نیز به همراه ببرند تا از شر احتمالی سپاه ابرهه در امان باشند.(15) علاوه بر آن او نقش برجسته ای در احیای چاه زمزم داشت.
به گواهی تاریخ، به خاطر نزاع هایی که سال ها پیش از به دنیا آمدن عبدالمطلب، بین دو قبیله از قبایل مستقر در مکه وجود داشت، برای حفظ اموال کعبه از دستبرد دیگران، جواهرات و هدایای نفیسی را که برای کعبه آورده بودند، همه بیرون آورده شده و به درون چاه زمزم ریخته شد و چاه نیز با خاک پر گشت. عبدالمطلب پیوسته در فکر بود تا به وسیله ای بتواند جای چاه را پیدا کند و آن را حفر نماید و این افتخار را نصیب خود گرداند. گفته شده روزی در کنار خانه کعبه خوابیده بود که در خواب دستور حفر چاه به وی داده شد و جای آن را نیز به وی نشان دادند و این خواب همچنان دو بار و سه بار تکرار شد تا اینکه تصمیم به حفر آن گرفت. عبدالمطلب زمزم را حفر کرد و به سنگ روی چاه رسید، تکبیر گفت و همچنان پایین رفت تا به هدایای داخل کعبه که در آنجا دفن بودند و به آب رسیدند.(16)
از دیگر اقدامات او بنیان نهادن سنت هایی بود که بعدها در قرآن نیز نازل شد. از امام صادق(ع) نقل شده که نبی اکرم (ص) به حضرت علی (ع) فرمود: «عبدالمطلب پنج سنت را در جاهلیت اجرا کرد که خداوند همان را در اسلام مقرر فرمود. او زن پدر را بر فرزندانش حرام کرد و خداوند هم فرمود: با زن هایی که در نکاح پدرانتان بوده اند، نکاح نکنید.(17) او گنجی را یافت - ممکن است منظور همان اشیایی باشد که به هنگام پر کردن چاه زمزم در آن ریخته شد - و خمس آن را صدقه داد و خداوند هم فرمود: بدانید که آنچه غنیمت به دست میآورید، یک پنجم از آن خدا است.(18) هنگامی که چاه زمزم را حفر کرد، آن را سقایة الحاج (آشامیدنی حاجیان) نامید و خداوند هم فرمود: آیا آشامیدنی حاجیان و کلیدداری مسجدالحرام را برابر عمل کسی دانسته اید که به خداوند و روز قیامت ایمان آورده است.(19) عبدالمطلب دیه قتل یک مرد را یکصد شتر قرار داد که خداوند همان را در اسلام جاری کرد. تعداد شُوْط های طواف در میان قریش نامشخص بود که عبدالمطلب آن را هفت شُوْط قرار داد و خداوند همین هفت دور طواف را در اسلام جاری کرد.(20)
توجّه و علاقه عبدالمطلب به پیامبر اسلام(ص)
عبدالمطلب علاقه و محبت خاص و توجه ویژه ای به نوه اش، پیامبر اسلام داشت. پیامبر اسلام در زمان کودکی شان، وقتی پدرشان وفات یافت، به رسم عرب آن روزگار، برای تربیت بهتر و قوام یافته تر، به بادیه فرستاده شدند. اما وقتی پنج سال از عمرشان سپری شد، به مکه بازگردانده شده و تحت سرپرستی جدشان عبدالمطلب درآمدند. توجه ویژه عبدالمطلب به نوه اش در این دوران بود که بیش از هر زمان دیگری به چشم آمد.
یکی از دلایل علاقه عبدالمطلب به این فرزند، یتیمی آن بزرگوار بود که عبدالمطلب بدین وسیله می خواست جبران فقدان پدر را برای نوه خود نماید. دوم دلیل مکارم اخلاق و تربیت و نبوغ و ادب این فرزند بود، که جد بزرگوارش را شیفته خود ساخته بود؛ از همه اینها مهم تر اطلاعاتی بود که عبدالمطلب از روی تواریخ گذشته و گفتار کاهنان و دانشمندان درباره آینده درخشان و پرشکوه این فرزند به دست آورده بود و او را در نظر عبدالمطلب فرزندی بزرگ و پرشکوه جلوه میداد.(21)
گویند برای عبدالمطلب که بزرگ قریش بود، در سایه خانه کعبه فرشی می گسترانیدند تا روی آن بنشیند و فرزندان عبدالمطلب به احترام پدر اطراف آن می نشستند. گاهی رسول خدا که در آن وقت سنین کودکی را پشت سر می گذاشت و شش یا هفت سال بیش نداشت، به کنار خانه کعبه می آمد و روی آن فرش می نشست. فرزندان عبدالمطلب که عموهای آن حضرت بودند، او را می گرفتند تا از روی فرش دور کنند، ولی عبدالمطلب آنان را از این کار باز می داشت و به آنها میگفت فرزندم را به حال خود بگذارید که به خدا سوگند مقامی بس ارجمند و آینده ای درخشان دارد و من روزی را می بینم که بر شما سیادت کند و مردم را به فرمان خویش در آورد. سپس او را می گرفت و در کنار خویش می نشانید و دست بر شانه اش می کشید و گونه اش را می بوسید. در این زمان که هفت سال یا به قولی شش سال از عمر رسول خدا می گذشت، اتفاق دیگری برای آن حضرت افتاد که موجب افسردگی خاطر و تاثر شدید آن حضرت گشت و سبب شد تا عبدالمطلب در نگهداری و حفاظت وی توجه بیشتری مبذول دارد و اظهار علاقه زیادتری به ایشان داشته باشد و آن حادثه مرگ ناگوار مادرش «آمنه» بود.(22)
مطابق روایت مشهور هشت سال از عمر رسول خدا گذشته بود که عبدالمطلب چشم از جهان فروبست واندوه تازه ای براندوه های گذشته آن حضرت افزوده شد. از «ام ایمن» نقل شده که رسول خدا به دنبال جنازه عبدالمطلب می رفت و پیوسته می گریست، تا وقتی که جنازه را در محله «حجون» بردند و در کنار قبر جدش قصی بن کلاب، جد عبدالمطلب دفن کردند.(23)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.